English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 181 (9 milliseconds)
English Persian
gravity drop زنگ احضار وزنی
Other Matches
citation احضار احضار به بازپرسی
citations احضار احضار به بازپرسی
repeal احضار کردن احضار
repeals احضار کردن احضار
arrhythmic بی وزنی
weightlessness بی وزنی
equiponderance هم وزنی
gravity dam سد وزنی
weighted وزنی
hexametric شش وزنی
weighted average متوسط وزنی
hollow gravity dam سد تهیده وزنی
gravity wall دیوار وزنی
weighted mean میانگین وزنی
gravity spillway dam سد سرریز وزنی
tetrameter چهار وزنی
weighted average میانگین وزنی
weight percent درصد وزنی
weight function تابع وزنی
monometer شعر یک وزنی
gravimetric analysis تجزیه وزنی
massive arch dam سد قوسی وزنی
divisions گروه وزنی
gravimetrical analysis تجزیه وزنی
daedman مهار وزنی
gravimetric factor ضریب وزنی
division گروه وزنی
gravity abutment گرانپایه وزنی
gravity arch dam سد قوسی وزنی
weighted score نمره وزنی
gravity battery باتری وزنی
weighting coefficient ضریب وزنی
weigh batcher اندازه گیر وزنی
masonry weir بند بنایی وزنی
hexameter شعر شش وتدی یا شش وزنی
h does not w.much چندان وزنی ندارد
imponderability بی وزنی غیر محسوسی
gravity dam of triangular section سد وزنی با نیمرخ مثلثی
tandem roller غلطک وزنی پشت سر هم
tons واحد وزنی برابر با 0001کیلوگرم
ton واحد وزنی برابر با 0001کیلوگرم
ounces مقیاس وزنی برابر5301/13 گرم
classes گروه وزنی ورزشکار ممتاز
classing گروه وزنی ورزشکار ممتاز
available payload فرفیت وزنی یا حجمی وسیله
blank verse شعر بی قافیه پنج وزنی
class گروه وزنی ورزشکار ممتاز
bantamweight مقیاس وزنی درحدود 811پوند
weight average molecular weight میانگین وزنی وزن مولکولی
weight average degree of polymerization میانگین وزنی درجه بسپارش
ounce مقیاس وزنی برابر5301/13 گرم
classed گروه وزنی ورزشکار ممتاز
metric hundredweight واحد وزنی برابر 05 کیلو گرم
bushel مقیاس وزنی است معادل 4پک
bushels مقیاس وزنی است معادل 4پک
quintal واحد وزنی معادل 001کیلو گرم
scaleweight وزنی که اسب در مسابقه تحمل میکند
To bear heavy expenses. سرب فلز سنگین وزنی است
pottle پیمانه وزنی برابر نیم گالن رطل یکمنی
bandolite ساختار سبک وزنی از چوب بالسا با روکش الومینیوم
weighted least square method روش حداقل مربعات وزنی در اقتصادسنجی برای تخمین پارامترها
summons احضار
summonsed احضار
summonsing احضار
calling احضار
summoning احضار
citation احضار
vocation احضار
recalling احضار
summonses احضار
convocation احضار
convocations احضار
citations احضار
vocations احضار
function invocation احضار تابع
annunciator زنگ احضار
call to quarters شیپور احضار
drop annunciator زنگ احضار
arraign احضار نمودن
evocable قابل احضار
warning sign علامت احضار
ouija board لوح احضار
summoner احضار کننده
spiritism احضار روح
invoking احضار کردن
evokes احضار کردن
countermanding احضار کردن
phantasmagoria احضار روح
countermands احضار کردن
vouch احضار کردن
ban اگهی احضار
summoned احضار کردن
summoned احضار فراخواستن
invoke احضار کردن
invoked احضار کردن
invokes احضار کردن
summon احضار کردن
countermanded احضار کردن
countermand احضار کردن
impeachment احضار بدادگاه
evoking احضار کردن
bans اگهی احضار
banning اگهی احضار
invocations حکم احضار
invocation حکم احضار
impeach احضار نمودن
impeached احضار نمودن
impeaches احضار نمودن
impeaching احضار نمودن
phantasmagorias احضار روح
recall فراخوانی احضار
recall احضار کردن
recalled فراخوانی احضار
recalled احضار کردن
processes احضار کردن
evoke احضار کردن
recalls احضار کردن
process احضار کردن
recalls فراخوانی احضار
summon احضار فراخواستن
arraignment احضار به محکمه تعقیب
to recall somebody کسی را احضار کردن
annunciator wire سیم زنگ احضار
to call somebody back کسی را احضار کردن
to bring somebody back کسی را احضار کردن
to order somebody back کسی را احضار کردن
to summon somebody back کسی را احضار کردن
venire faciac حکم احضار به محکمه
seance جلسه احضار روح
at his call بر حسب اخطار یا احضار او
spiritualism اعتقاد به احضار ارواح
subpoenas احضاریه حکم احضار
subpoenaing احضاریه حکم احضار
subpoena احضاریه حکم احضار
subpoenaed احضاریه حکم احضار
automatic annunciator زنگ احضار خودکار
summoned فراخواندن احضار قانونی کردن
draftee احضار شده به خدمت نظام
summon فراخواندن احضار قانونی کردن
remanding به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
evocation احاله بدادگاه بالاتر احضار
call up احضار برای فعالیتهای نظامی
conscripting به خدمت وفیفه احضار کردن
call up شیپور احضار بخاطر اوردن
conscripted به خدمت وفیفه احضار کردن
conscript به خدمت وفیفه احضار کردن
remands به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
call-up احضار برای فعالیتهای نظامی
remanded به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
remand به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
conscripts به خدمت وفیفه احضار کردن
adduse احضار کردن بگواهی خواستن
evocations احاله بدادگاه بالاتر احضار
call-ups شیپور احضار بخاطر اوردن
call-up شیپور احضار بخاطر اوردن
call-ups احضار برای فعالیتهای نظامی
adjutant's call احضار یکانها به منظور انجام تشریفات
compellation عمل خطاب یا احضار کردن نام
recall فرا خواندن احضار لغو کردن
recalled فرا خواندن احضار لغو کردن
recalls فرا خواندن احضار لغو کردن
double click احضار یک فرمان توسط دکمه دستگاه OUSE
to call a meeting of the board of directors برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
barleycorn مقیاس وزنی برابر 8460/0 گرم مقیاس طولی برابر5/8میلیمتر
tare and tret وزن بسته یا لفاف یا جعبه محموله و مقدار کمبود وزنی که در نتیجه حمل و نقل درمحموله ایجاد میشود وقابل قبول است
liftjet توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
minuteman داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
warp-weighd loom دارهای وزنی [این نوع دار در گذشته بیشتر بکار میرفته و در آن انتهای نخ های تار به وزنه های سنگی یا فلزی گره زده می شد.]
assonance هم صدایی قافیهء وزنی یا صدایی
habeas corpus دستور احضار زندانی دستوری که دادگاه به زندان محل توقیف زندانی یی که توقیفش را غیر قانونی می داند
arraign احضار متهم زندانی به دادگاه جهت پاسخگویی به مفاد کیفرخواست تعقیب یا متهم کردن به طور اعم
mustering احضار کردن جمع اوری کردن
mustered احضار کردن جمع اوری کردن
muster احضار کردن جمع اوری کردن
musters احضار کردن جمع اوری کردن
cites احضار کردن استشهاد کردن
citing احضار کردن استشهاد کردن
cited احضار کردن استشهاد کردن
cite احضار کردن استشهاد کردن
recredential نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com