Dictiornary-Farsi | زنی که دوست زن دیگری است | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)

English	Persian
girlfriend	زنی که دوست زن دیگری است
girlfriends	زنی که دوست زن دیگری است


Other Matches

A friend in need is a friend indeed.. <proverb>	دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
I like to be friends with you.	من دوست دارم با تو دوست باشم.
subrogate	بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
letter	نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters	نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
recode	کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
to pass one's word for another	از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy	چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
I am [have] finished with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am done with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
countersignature	امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
heart to heart	دوست
hydrophilic compound	اب دوست
hydrophilic	اب دوست
chums	دوست
philogynist	زن دوست
chum	دوست
leal	دوست
heart-to-heart	دوست
allying	دوست
ally	دوست
friendless	بی دوست
schoolmate	دوست
amicable	دوست
formalist	دوست
schoolmates	دوست
philoginous	زن دوست
heart-to-hearts	دوست
buddy	دوست
unfriended	بی دوست
dienophile	دی ان دوست
buddies	دوست
friend	دوست
friends	دوست
bozo	دوست
peaceable	صلح دوست
girlfriends	دوست دختر
philotechnic	صنعت دوست
humanitarian	بشر دوست
girlfriend	دوست دختر
family men	زن و بچه دوست
philotechnic	صناعت دوست
pornerastic	جنده دوست
psychrophilic	سرما دوست
family man	زن و بچه دوست
pen pal	دوست قلمی
pen pal	دوست مکاتبهای
patiot	میهن دوست
phiadelphian	نوع دوست
warlike	جنگ دوست
gregarious	گروده دوست
phihellenic	یونانی دوست
unlovely	دوست نداشتنی
pen pals	دوست مکاتبهای
affects	دوست داشتن
affect	دوست داشتن
pen pals	دوست قلمی
take kindly to <idiom>	دوست داشتن
philanthrope	بشر دوست
philhellene	دوست یونان
philhellenic	دوست یونان
crony	دوست صمیمی
cronies	دوست صمیمی
philobiblic	کتاب دوست
careerist	حرفه دوست
solomon	صلح دوست
dislike	دوست نداشتن
fraternizing	دوست بودن
fraternizes	دوست بودن
fraternized	دوست بودن
loyalist	دولت دوست
loyalists	دولت دوست
fraternize	دوست بودن
fraternising	دوست بودن
fraternises	دوست بودن
fraternised	دوست بودن
sweet tooth	شیرینی دوست
disliked	دوست نداشتن
dislikes	دوست نداشتن
saprophytic	پوده دوست
zoophilous	حیوان دوست
zoophilic	حیوان دوست
disliking	دوست نداشتن
xenophile	بیگانه دوست
friend	دوست کردن
friends	دوست کردن
to make a friend of	دوست شدن با
likeable	دوست داشتنی
I need my e	من دوست دارم
anglophile	انگلیسی دوست
hand in glove	دوست همراز
hand and glove	دوست همراز
boyfriend	دوست پسر
boyfriends	دوست پسر
hemophile	خون دوست
heliophilous	افتاب دوست
acidophile	ترشی دوست
acidophile	اسید دوست
amativeness	دوست داشتن
hand in glove	دوست یک دل ویکزبان
hand and glove	دوست یک دل ویکزبان
bibliophil	کتاب دوست
halophilous	نمک دوست
francophil	فرانسه دوست
cater cousin	دوست صمیمی
chessist	شطرنج دوست
electrophile	الکترون دوست
dislikeable	دوست نداشتنی
dislikable	دوست نداشتنی
culturist	فرهگ دوست
francophile	فرانسه دوست
friendly state	کشور دوست
hail fellow	دوست صمیمی
germanophil	المان دوست
lovely	دوست داشتنی
loveliest	دوست داشتنی
lovelier	دوست داشتنی
rats	دوست بی وفا
loveable	دوست داشتنی
lovable	دوست داشتنی
gallophile	فرانسه دوست
dendrophilous	درخت دوست
oxyphile	اسید دوست
patriots	وطن دوست
patriot	وطن دوست
negrophil	زنگی دوست
necrophilous	لاشه دوست
myrmecophilous	مورجه دوست
expressionist	حالت دوست
expressionism	حالت دوست
philanthropists	بشر دوست
patriotic	میهن دوست
negrophil	سیاه دوست
cobber	دوست صمیمی
oxyphil	اسید دوست
ornithophilous	مرغ دوست
careerists	حرفه دوست
nucleophile	هسته دوست
sporting	بازی دوست
like	دوست داشتن
liked	دوست داشتن
likes	دوست داشتن
philanthropist	بشر دوست
hydrophile	اب دوست علاقمند به اب
lipophilic	چربی دوست
kissing kind	باهم دوست
isophilic	همجنس دوست
intimado	دوست صمیمی
his friend's murder	قتل دوست او
humansit	انسان دوست
humnanist	همنوع دوست
hydrophilic	ترکیب اب دوست
hydrophilic	اب دوست علاقمند به اب
social	گروه دوست
social	جمعیت دوست
liquorish	نوشابه دوست
likable	دوست داشتنی
lithophilous	سنگ دوست
hydrophilic compound	ترکیب اب دوست
gregarious	جمعیت دوست گروه جو
A steadfast (constant) friend.	دوست ثابت وپابر جا
celibatarian	عزب یاتجرد دوست
A steadfast(firm, staunch) friend.	دوست پر وپا قرص
enemy in liken of friend	دشمن در لباس دوست
electrophilic reagent	واکنشگر الکترون دوست
patriots	وطن دوست ها [مرد]
hemophile	موجود خون دوست
nucleophilic reagent	واکنشگر هسته دوست
amiable	مهربان دوست داشتنی
He is a close friend of mine .	دوست نزدیک من است
i remain yours truly	دوست صمیمی شما
family men	مرد خانواده - دوست
lyophilic colloid	کلویید حلال دوست
savours	فهمیدن دوست داشتن
savouring	فهمیدن دوست داشتن
savour	فهمیدن دوست داشتن
saprophytic	دوست دار موادگندیده
to keep friends	باهم دوست ماندن
to be good pax	باهم دوست بودن
xerophylus plant	گیاه خشک دوست
one's second self	دوست صمیمی شخص
snake in the grass	خطر نزدیک دوست دو رو
savor	فهمیدن دوست داشتن
endearing	دوست داشتنی کننده
family man	مرد خانواده - دوست
savoured	فهمیدن دوست داشتن
mammonite	ثروت دوست زرپرست
loves	معشوقه دوست داشتن
I don't like this.	من این را دوست ندارم.
dressier	متداول لباس دوست
to have a sweet tooth	شیرینی دوست بودن
I like to be friends with you.	من می خوام با تو دوست بشم.
This is my friend.	این دوست من است.
dressy	متداول لباس دوست
dressiest	متداول لباس دوست
loved	معشوقه دوست داشتن
love	معشوقه دوست داشتن
to break with one's friend	با دوست خود بهم زدن
fanning	پنکه تماشاچی ورزش دوست
he has no friends	او هیچ دوست و اشنایی ندارد