Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
cocotte	زن جوان بد اخلاق وجلف هرزه
Other Matches
ethic	غالبا بصورت جمع علم اخلاق بجث درامور اخلاقی اصول اخلاق
moralistic	وابسته به اخلاق گرایی و اخلاق گرایان
yonker	نجیب زاده جوان جوان سلحشور
younker	نجیب زاده جوان جوان سلحشور
princock	جوان ژیگولو جوان جلف
princox	جوان ژیگولو جوان جلف
moralities	اخلاق
moral	اخلاق
characterless	بی اخلاق
comportment	اخلاق
deportment	اخلاق
reprobates	بد اخلاق
reprobate	بد اخلاق
pettish	بد اخلاق
rabid	بد اخلاق
impatient	بد اخلاق
immoral	بد اخلاق
morality	اخلاق
moody	بد اخلاق
moral philosophy	علم اخلاق
moralization	اخلاق گرایی
behavior	سلوک اخلاق
ethic	کتاب اخلاق
frailty	ضعف اخلاق
public morals	اخلاق حسنه
creative thinking	تفکر اخلاق
moral philosopher	اخلاق دان
behaviuor	سلوک اخلاق
immoral	خلاف اخلاق
good-natured	خوش اخلاق
immorally	بر خلاف اخلاق
frailties	ضعف اخلاق
good conduct	حسن اخلاق
ehtics	علم اخلاق
edification	تهذیب اخلاق
raking	بد اخلاق فاسد
ethics	علم اخلاق
rake	بد اخلاق فاسد
rakes	بد اخلاق فاسد
Moral decadence .	فساد اخلاق
moralistic	اخلاق گرایانه
ethically	مطابق علم اخلاق
moralists	معتقد به اصول اخلاق
well conditioned	دارای اخلاق نیکو
it is an offence to morlity	منافی اخلاق است
With his foul temper.	با اخلاق سگه که دارد
doggery	اخلاق پست بدکاری
wronging	مخالف اخلاق یا قانون
ethical	وابسته به علم اخلاق
donsie	دارای اخلاق متغیروتندوباحرارت
donsy	دارای اخلاق متغیروتندوباحرارت
regeneration	نوزایش تهذیب اخلاق
sportmanship	رفتار و اخلاق انسانی
wrong	مخالف اخلاق یا قانون
peculiar	دارای اخلاق غریب
personality	اخلاق و خصوصیات شخص
personalities	اخلاق و خصوصیات شخص
moralist	معتقد به اصول اخلاق
prejudicial to public morality	منافی اخلاق حسنه
wrongs	مخالف اخلاق یا قانون
moral	وابسته بعلم اخلاق
to take a person's measure	با اخلاق کسیرا ازمودن
pestiferous	فاسدکننده اخلاق دیگری
fry	جوان
beardless	جوان
frying	جوان
callan	جوان
callant	جوان
fries	جوان
youths	جوان
lass	زن جوان
dell	زن جوان
dells	زن جوان
lasses	زن جوان
moll	زن جوان
molls	زن جوان
adolescent	جوان
yoth	جوان
youth	جوان
younger	جوان
young	جوان
young persons	جوان
juvenescent	نو جوان
adolescents	جوان
moralist	فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
pharisaism	اخلاق فریسی هاریاکاری زهدخشک
moralists	فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
edify	اخلاق اموختن تقدیس کردن
edifies	اخلاق اموختن تقدیس کردن
edified	اخلاق اموختن تقدیس کردن
to gauge a person	گنجایش یا اخلاق کسیراسنجیدن یا ازمودن
good tempered	دیر غضب خوش اخلاق
americanization	پذیرش اخلاق و اداب امریکایی
pestilently	چنانکه برای اخلاق مضرباشد
streakiest	دارای اخلاق وخصوصیات فردی
offences against public morals	جرائم بر علیه اخلاق عمومی
streaky	دارای اخلاق وخصوصیات فردی
the whole of morality is there	همه اخلاق همین جا است
moralism	رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
moral philosophy	اصول اخلاق ایین رفتار
streakier	دارای اخلاق وخصوصیات فردی
bowdlerization	حذف قسمتهای خارج از اخلاق
trollop	زن هرزه
pornerastic	هرزه
minx	زن هرزه
rakehell	هرزه
rammish	هرزه
sluttish	هرزه
sloven	هرزه
scabrous	هرزه
rantipole	هرزه
libertine	هرزه
rakehelly	هرزه
lubricousor lubricious	هرزه
love alce	هرزه
salacious	هرزه
rakish	هرزه
libertines	هرزه
sordid	هرزه
filth	هرزه
prurient	هرزه
rep	زن هرزه
tarts	زن هرزه
tart	زن هرزه
foulmouthed	هرزه گو
giglet	زن هرزه
giglot	زن هرزه
harlots	هرزه
harlot	هرزه
immoral	هرزه
limmer	زن هرزه
licentious	هرزه
lewd	هرزه
bitching	زن هرزه
bawdy	هرزه
bitch	زن هرزه
profligate	هرزه
jade	زن هرزه
dissolute	هرزه
raking	هرزه
ribald	هرزه
rake	هرزه
rakes	هرزه
bitches	زن هرزه
lascivious	هرزه
bitched	زن هرزه
lubricious	هرزه
bowdlerize	قسمتهای خارج از اخلاق را حذف کردن از
yong lion	شیر جوان
boyo	پسربچه جوان
juvenescent	جوان شونده
rejuvenation	جوان سازی
young and old	پیر و جوان
young smith	اسمیت جوان
beau	جوان شیک
young population	جمعیت جوان
puss	دخترک زن جوان
trull	دختر جوان
playboy	جوان دخترباز
playboys	جوان عیاش
playboys	جوان دخترباز
punk	جوان ولگرد
punks	جوان ولگرد
lionet	شیر جوان
juvenescent	تازه جوان
insenescible	همیشه جوان
immature soil	خاک جوان
snot	جوان گستاخ
peachick	جوان خودفروش
gigolo	جوان جلف
swain	جوان روستایی
ephebophilia	جوان خواهی
floozy	زن جوان بوالهوس
youthful	جوان باطراوت
playboy	جوان عیاش
to die young	جوان مردن
nagged	اسب جوان
nag	اسب جوان
youngish	نسبتا جوان
gigolos	جوان جلف
youngish	جوان وار
nags	اسب جوان
prater	هرزه درای
demimonde	زنان هرزه
debauchee	ادم هرزه
debauch	هرزه کردن
dander	هرزه گرد
weeded	علف هرزه
weeding	علف هرزه
crapulent	هرزه خور
lasciviously	هرزه وار
whoremaster	ادم هرزه
roue	ادم هرزه
reprobate	هرزه محرومیت
goats	مرد هرزه
rankly	بطورهرزه یا هرزه
weedy	پر از علف هرزه
graceless	هرزه بی فرافت
gangue	هرزه سنگ
weed	علف هرزه

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com