Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
early finish
زودترین زمان ختم یک فعالیت
Search result with all words
early start
زودترین زمان شروع یک فعالیت
Other Matches
early event time
زودترین زمان وقوع یک واقعه
activity time
زمان هر فعالیت
latest finish time
دیرترین زمان ختم یک فعالیت
biological half time
زمان فعالیت یک عامل میکروبی
biological half time
زمان امکان فعالیت عامل میکربی
duration
براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
resource leveling
زمان بندی فعالیت ها بازمان شناور به منطور بهینه سازی بهره گیری از منابع
half life period
مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
presenting
زمان حاضر زمان حال
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
seek time
زمان جستجو زمان طلب
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
present
زمان حاضر زمان حال
presents
زمان حاضر زمان حال
presented
زمان حاضر زمان حال
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
stirs
فعالیت
exercise
فعالیت
exercised
فعالیت
activity
فعالیت
activities
فعالیت
acting
فعالیت
exercises
فعالیت
activation
فعالیت
activeness
فعالیت
function
فعالیت
functioned
فعالیت
functions
فعالیت
actuality
فعالیت
stirrings
فعالیت
stir
فعالیت
stirred
فعالیت
somatotonic
فعالیت گرا
hey day
روز پر فعالیت
reactivation
فعالیت مجدد
random activity
فعالیت تصادفی
low activity
فعالیت پایین
optical activity
فعالیت نوری
off year
سال کم فعالیت
inaction
بدون فعالیت
venture
فعالیت اقتصادی
ventured
فعالیت اقتصادی
ventures
فعالیت اقتصادی
on stream
درحال فعالیت
venturing
فعالیت اقتصادی
operant
فعالیت کننده
operating level
سطح فعالیت
operational environment
محیط فعالیت
event
عمل یا فعالیت
events
عمل یا فعالیت
somatotonia
فعالیت گرایی
critical activity
فعالیت بحرانی
inactivity
عدم فعالیت
advertising campaign
فعالیت تبلیغاتی
business activity
فعالیت بازرگانی
politicking
فعالیت سیاسی
activity analysis
تحلیل فعالیت
activity chart
نمودار فعالیت
auxiliary activity
فعالیت فرعی
activity cycle
چرخه فعالیت
activity drive
سائق فعالیت
activity light
چراغ فعالیت
activity quotient
بهر فعالیت
activity rate
نرخ فعالیت
activity ratio
نسبت فعالیت
activity wheel
گردونه فعالیت
publicity drive
فعالیت تبلیغاتی
turn over
عایدی فعالیت
activates
به فعالیت پرداختن
activation
به فعالیت دراوردن
activate
به فعالیت پرداختن
activity of soil
فعالیت خاک
activity coefficient
ضریب فعالیت
activated
به فعالیت پرداختن
activating
به فعالیت پرداختن
cerebration
فعالیت مغزی
deactivating group
گروه کم کننده فعالیت
activity group therapy
درمان با فعالیت گروهی
class ii activity
فعالیت امادی طبقه 2
byways
کار یا فعالیت جنبی
orbits
دور حدود فعالیت
orbited
دور حدود فعالیت
slumped
کاهش فعالیت رکود
self activity
فعالیت خود بخود
trade cycle
دوره فعالیت تجاری
electioneer
فعالیت انتخاباتی کردن
byway
کار یا فعالیت جنبی
slumping
کاهش فعالیت رکود
class i activity
فعالیت امادی طبقه 1
slump
کاهش فعالیت رکود
pickup
تجدید فعالیت چیدن
seismism
فعالیت لزرشی وارتعاشی
activity sampling
نمونه گیری از فعالیت
keep the ball rolling
<idiom>
اجازه فعالیت دادن
backgrounds
فعالیت ارتباط دادهای
business cycle
دور فعالیت بازرگانی
forms
سابقه فعالیت اسب
form
سابقه فعالیت اسب
file activity ratio
نسبت فعالیت پرونده
efficiency
فعالیت مفید بازده
background
فعالیت ارتباط دادهای
slumps
کاهش فعالیت رکود
in the swim
<idiom>
درکاری فعالیت داشتن
orbit
دور حدود فعالیت
gross motor activity
فعالیت حرکت عمده
muzzle
مانع فعالیت شدن
sphere
مرتبه حدود فعالیت
formed
سابقه فعالیت اسب
muzzled
مانع فعالیت شدن
muzzles
مانع فعالیت شدن
spheres
مرتبه حدود فعالیت
muzzling
مانع فعالیت شدن
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
abuzz
<adj.>
پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
precipitance
شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
precipitancy
شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
extra-curricular
فعالیت جنسی خارج از ازدواج
work in
با فعالیت و کوشش راه بازکردن
biogenic
محصول فعالیت موجودات زنده
take the bull by the horns
<idiom>
چند نوع فعالیت داشتن
activity designator
شاخص فعالیت یکان یا قسمت
to work at a high pressure
با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
activating effect of functional group
گروه زیاد کننده فعالیت
hyperthyroid
ازدیاد فعالیت غذه درقی
gastrovascular
دارای فعالیت درمعده ورگها
scope for one's energies
میدان برای ابراز فعالیت
activation
کنش ور سازی ایجاد فعالیت
force activity designator
شماره ترتیب فعالیت یکان
hyperactive
دارای فعالیت بیش ازاندازه
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
hardball
فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
pyrochemical
وابسته به فعالیت شیمیایی درگرمای زیاد
pyroclastic
تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
clip someone's wings
<idiom>
محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
thermodynamics
مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت
home range
جای محدود برای فعالیت حیوانات
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
dies non
روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
cerebrate
فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
euthenics
مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
canvass
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
dog days
چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
canvasses
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassing
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
academia
حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
to phase out their activities
فعالیت های خود را به تدریج قطع کردن
canvassed
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
depressant
دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
parabiosis
برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
Appetite comes with eating.
<proverb>
با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد.
[ضرب المثل]
downtime
پریودی که تجهیزات موردنظردراثر نقص فنی از فعالیت بازمانده است
frequency
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
front de liberation national
فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
hands-on
تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands on
تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
splits
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
academe
فعالیت هایی که اساتید دانشگاهی انجام می دهند نظیر نوشتن مقاله، تدریس و غیره
free float
مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
cryptoperiod
زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
short cycle annealing
سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
early time
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
tenses
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed
زمان فعل تصریف زمان فعل
tense
زمان فعل تصریف زمان فعل
suppression
خنثی کردن یک یکان از نظر اتش یا فعالیت سرکوبی اتش
pilot method
عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
counter air
عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
angular velocity sight
زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
hub
(وسط چرخ که اغلب بلبرینگ دارد و روی محور یا آسه می چرخد) توپی، چرخمیان، ناف، (مرکز فعالیت یا اهمیت یا توجه و غیره) کانون، قلبگاه، میانگاه، توپی چر، قطب
league of nations
تاسیس جهانی مشهور که بین دو جنگ جهانی فعالیت داشت و درواقع مقدمهای بود برای تشکیل سازمان ملل متحد
dynamically
نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamic
نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com