English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 113 (7 milliseconds)
English Persian
sarcoid زگیل یا جوش گوشتی رویش گوشتی
Other Matches
verrucas زگیل گوشتی
verruca زگیل گوشتی
cockle رویش زگیل مانند
cockles رویش زگیل مانند
meatiest گوشتی
meatier گوشتی
meaty گوشتی
sarcous گوشتی
carneous گوشتی
baccate تماما گوشتی
pulpous گوشتی مغزدار
fleshier گوشتی گوشتدار
fleshiest گوشتی گوشتدار
naevus خال گوشتی
carnify گوشتی کردن
carnify گوشتی شدن
nevus خال گوشتی
meatiness گوشتی بودن
screw driver پیچ گوشتی
soft palate کام گوشتی
soft palates کام گوشتی
mole خال گوشتی
moles خال گوشتی
carnosity خاصیت گوشتی
fleshy گوشتی گوشتدار
incarnadine رنگ قرمز گوشتی
succulent <adj.> گوشتی [گیاه شناسی]
screw driver اچار پیچ گوشتی
screwdriver پیچ گوشتی [ابزار]
screwdrivers پیچ گوشتی ها [ابزار]
turnscrew پیچ گوشتی [ابزار]
turnscrews پیچ گوشتی ها [ابزار]
sorosis میوه گوشتی ومرکب
bacciferous دارای میوه گوشتی
baccate دارای میوه گوشتی
screwdriver اچار پیچ گوشتی
screwdrivers اچار پیچ گوشتی
accreted دارای زائدهء گوشتی
cross tip پیچ گوشتی چهارسو چارشاخه
turnscrew آچار پیچ گوشتی [ابزار]
incarnate برنگ گوشتی مجسم کردن
screwdriver آچار پیچ گوشتی [ابزار]
turnscrews آچار های پیچ گوشتی [ابزار]
screwdrivers آچار های پیچ گوشتی [ابزار]
square-jawed adjustable spanner تنظیم دهانه آچار پیچ گوشتی
cordon bleu گوشتی که در میان آن ژامبون و پنیر قرار داده و سرخمیکنند و معمولا با سس سرو میشود
clevis bolt پیچ مخصوصی با سر گردشکافدار برای نشستن پیچ گوشتی
turn screw اچار پیچ گوشتی پیچ کش
wart زگیل دار شدن زگیل پیدا کردن
warts زگیل دار شدن زگیل پیدا کردن
shoot رویش انشعابی رویش شاخه
shoots رویش انشعابی رویش شاخه
tuber زگیل
tubers زگیل
verrucous زگیل
verrucas زگیل
tubercle زگیل
wart زگیل
verrucose زگیل
warts زگیل
condyloma زگیل
verruca زگیل
acrochordon زگیل دار
warty دارای زگیل
warty زگیل مانند
warty زگیل دار
verrucose برامده دارای زگیل
acrochordon دارای زگیل اویزان
acrochordon زگیل پهن کوچک
verrucous برامده دارای زگیل
tubers سیبک برامدگی زگیل مانند برجستگی
tuber سیبک برامدگی زگیل مانند برجستگی
germination رویش
orthotropism رویش عمودی
ovular growth رویش تخمک
mushroom growth رویش تند
vegetive رویش کننده
gigas رویش بلند تر
intergrowth رویش توام
excrescency رویش ناهنجارنسوج
extroversion رویش برونی
excrescences رویش ناهنجار
ingrowth رویش درونی
growing point نقطه رویش
excrescence رویش ناهنجار
herbicide مواد ضد رویش گیاه
herbicides مواد ضد رویش گیاه
germinative وابسته به رویش تخم
vegetative روینده رویش کننده
antiplant agent عامل ضد رویش گیاهان
pubescence رویش مو درپشت زهار
extroverts دارای رویش برونی
extrovert دارای رویش برونی
She is on familiar (intimate) terms with me. با من رویش باز است
endomorphism رویش از روپوست درون دگرگونی
endomorphy رویش از روپوست درون دگرگونی
his face is p with small pox رویش ازابله پرازچاله است
hyperostosis رویش غیر طبیعی استخوان
You can bank on it! <idiom> میتوانی رویش حساب کنی! [اصطلاح]
You can take it to the bank. <idiom> میتوانی رویش حساب کنی! [اصطلاح]
monomorphic or phous دارای یک شکل ثابت در همه مدت رویش
unipotent دارای قدرت رویش در یک جهت یا بصورت یک سلول
I cannot look him in the face again. دیگر نمی توانم تو رویش نگاه کنم.
prolotherapy اصلاح وتر یا عضوی بوسیله کاهش رویش وتکثیر سلولی
micronucleus یکی از دوهسته کوچکتر مرکزی مژه داران که رویش جانور را تحت کنترل دارد
palimpsest نسخه خطی یا دست نوشتهای که نوشتهء روی ان پاک شده و دوباره رویش نوشته باشند
ontogeny رشد شناسی تاریخچه رشد و رویش موجودات
hotbed بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hyprostosis رویش غیر طبیعی استخوان کلفت شدگی استخوان برامدگی استخوان
beta software نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
in plant درحال رویش درحال رشد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com