Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
odd come short
زیادی باقی مانده
Other Matches
residue check
بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
surplus
باقی مانده
remnant
باقی مانده
scantling
باقی مانده
holdover
باقی مانده
remnants
باقی مانده
debris
باقی مانده
left over
باقی مانده
remains
باقی مانده
extant
باقی مانده
surpluses
باقی مانده
holdovers
باقی مانده
remainder
باقی مانده
dregs
باقی مانده
hang over
اثر باقی مانده
residues
قسمت باقی مانده
residue
قسمت باقی مانده
memorises
باقی مانده در حافظه
residve
باقی مانده زیادتی
residual value
مقدار باقی مانده
memorised
باقی مانده در حافظه
memorizing
باقی مانده در حافظه
memorizes
باقی مانده در حافظه
memorized
باقی مانده در حافظه
memorize
باقی مانده در حافظه
residuary
موصی له باقی مانده
memorising
باقی مانده در حافظه
much sugar was left
قند زیادی باقی ماند
denominator
[bottom of a fraction]
باقی مانده کسر
[ریاضی]
wrecked
باقی مانده ازکشتی شکسته
scrape the bottom of the barrel
<idiom>
گرفتن چیزی که باقی مانده
modulus
باقی مانده پس از تقسیم یک عدد بر دیگری
It remained intact.
سالم ودست نخورده باقی مانده
mod
باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
mods
باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
candle ends
باقی مانده هرچیزکه مردم لئیم جمع می کنند
remedial maintenance
باقی مانده ترمیم خطا که در سیستم گسترش یافته است
modulo arithmetic
بررسی تشخیص خطا با استفاده از باقی مانده عمل ریاضی روی داده
walkovers
برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
walkover
برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
ram
حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
rammed
حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
rams
حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it.
ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
idle balance
مانده راکد مانده غیرفعال
hards
پس مانده کتان یاشاهدانه پس مانده
he inherited a large fortune
دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
retort residue
ته مانده یا پس مانده قرع
rinsing
پس مانده ابکشی پس مانده
over-
باقی
over
باقی
conservation force
نیروی باقی
reopens
باقی بودن
come through
باقی ماندن
behinds
باقی دار
otherworld
عالم باقی
behinds
باقی کار
organzine
ابریشم باقی
behind
باقی کار
aliquant
باقی اورنده
behind
باقی دار
preserves
باقی نگهداشتن
storing
می باقی می ماند
store
می باقی می ماند
preserving
باقی نگهداشتن
preserve
باقی نگهداشتن
impressing
باقی گذاردن
impresses
باقی گذاردن
reopen
باقی بودن
reopening
باقی بودن
impressed
باقی گذاردن
impress
باقی گذاردن
reopened
باقی بودن
hold over
باقی ماندن
survive
باقی بودن
survived
باقی بودن
survives
باقی بودن
surviving
باقی بودن
gleanings
ریزه باقی
leave
باقی گذاردن
leaving
باقی گذاردن
out of
<idiom>
باقی نمانده
to be in arrear
باقی داربودن
to be on the safe side
باقی نباشد
to leave behind
باقی گذاردن
the rest lies with you
باقی ان با خودتان است
to stay behind
باقی ماندن جاماندن
shorter
کوچک باقی دار
shortest
کوچک باقی دار
short
کوچک باقی دار
extant
نسخهء موجود و باقی
bide
درجایی باقی ماندن
hold up
<idiom>
خوب باقی ماندن
hold up
<idiom>
باجرات باقی ماندن
nothing was left over
چیزی باقی نماند
trail
اثرپا باقی گذاردن
trails
اثرپا باقی گذاردن
trailed
اثرپا باقی گذاردن
trailing
اثرپا باقی گذاردن
to satnd good
بقوت خود باقی بودن
to exclude doubt
جای تردید باقی نگذاشتن
jar
اثر نامطلوب باقی گذاردن
The would left a mark.
جای زخم باقی ماند
cicatrize
جای زخم باقی گذاردن
lie by
غیر فعال باقی ماندن
jarred
اثر نامطلوب باقی گذاردن
not a scrap is left
ذرهای باقی نمانده است
residual
آنچه در پشت سر باقی می ماند
for the rest
اما در باره باقی مطالب
remain in force
به قوت خود باقی بودن
hang over
اثر باقی ازهر چیزی
jars
اثر نامطلوب باقی گذاردن
continue to be valid
به قوت خود باقی بودن
surpluses
زیادی
frequentness
زیادی
excess
زیادی
excesses
زیادی
abundance
زیادی
immensity
زیادی
surplus
زیادی
greatly
به زیادی
extremeness
زیادی
greatness
زیادی
enormousness
زیادی
excessiveness
زیادی
excrescent
زیادی
excrescential
زیادی
muchness
زیادی
unduly
زیادی
intensity
زیادی
profoundly
زیادی
undue
زیادی
wealth
زیادی
overly
زیادی
inordinacy
زیادی
immoderacy
زیادی
profuseness
زیادی
extra-
زیادی
extra
زیادی
nimiety
زیادی
profoundness
زیادی
supervacaneous
زیادی
infiniteness
زیادی
immenseness
زیادی
intenseness
زیادی
extras
زیادی
heaviness
زیادی
numerousness
زیادی
to a large extent
تا حد زیادی
hugeness
زیادی
superfluous
زیادی
redundance
زیادی
superfluity
زیادی
sour apple
ضربهای که میلههای 5 و01 را باقی میگذارد
let it remain as it is
بگذاری بحال خود باقی باشد
nothing remains to be told
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
it leaves no room for doubt
جای هیچگونه تردیدی باقی نمیگذارد
preserve
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
That way, it stays in suspension.
به این صورت معلق باقی می ماند.
He left a large fortuue.
ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
preserving
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
pocket split
باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
preserves
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
overweight
وزن زیادی
outgrowth
گوشت زیادی
gaudery
پیرایههای زیادی
extensiveness
کثرت زیادی
clog
زیادی پرکردن
clogged
زیادی پرکردن
clogs
زیادی پرکردن
over production
محصول زیادی
riffraff
زیادی توده
inordinateness
زیادی بی اندازگی
for long
مدت زیادی
interleaf
برگ زیادی
increscent
زیادی توسعه
to a degree
تادرجه زیادی
exorbitance
زیادی افراط
overblance
زیادتی زیادی
hyperacidity
زیادی اسید
largely
تا درجه زیادی
distichiasis
مژگان زیادی
fuzz ball
گوشت زیادی
baby split
وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
Between you , me and the gatepost. Between ourselves .
میان خودمان باشد( محرمانه باقی بماند )
babbitt
فلز یاطاقان با 5 تا 08 درصدقلع و باقی انتیموان مس وسرب
loose ends
ته مانده
draff
پس مانده
played out
مانده
forwearied
مانده
fag end
ته مانده
oversize materials rejects
مانده
fordone
مانده
heel tap
ته مانده
forworn
مانده
loose end
ته مانده
offscourings
پس مانده
orts
پس مانده
dreg
پس مانده
remanence
مانده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com