Dictiornary-Farsi | زیادی توده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (5 milliseconds)

English	Persian
riffraff	زیادی توده


Other Matches

tump	توده درختان واقع بر روی تپه توده
he inherited a large fortune	دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
immenseness	زیادی
hugeness	زیادی
heaviness	زیادی
abundance	زیادی
frequentness	زیادی
extremeness	زیادی
supervacaneous	زیادی
extras	زیادی
excrescential	زیادی
excrescent	زیادی
wealth	زیادی
immoderacy	زیادی
superfluity	زیادی
extra	زیادی
to a large extent	تا حد زیادی
redundance	زیادی
profuseness	زیادی
numerousness	زیادی
overly	زیادی
nimiety	زیادی
profoundness	زیادی
intenseness	زیادی
inordinacy	زیادی
excess	زیادی
excesses	زیادی
extra-	زیادی
excessiveness	زیادی
intensity	زیادی
unduly	زیادی
profoundly	زیادی
greatly	به زیادی
surpluses	زیادی
surplus	زیادی
superfluous	زیادی
immensity	زیادی
muchness	زیادی
undue	زیادی
greatness	زیادی
infiniteness	زیادی
enormousness	زیادی
largely	تا درجه زیادی
hyperacidity	زیادی اسید
over production	محصول زیادی
interleaf	برگ زیادی
inordinateness	زیادی بی اندازگی
clog	زیادی پرکردن
increscent	زیادی توسعه
overweight	وزن زیادی
clogged	زیادی پرکردن
clogs	زیادی پرکردن
outgrowth	گوشت زیادی
extensiveness	کثرت زیادی
exorbitance	زیادی افراط
fuzz ball	گوشت زیادی
gaudery	پیرایههای زیادی
distichiasis	مژگان زیادی
to a degree	تادرجه زیادی
overblance	زیادتی زیادی
for long	مدت زیادی
it will not take long	مدت زیادی نمیخواهد
it was a	مبلغ زیادی بود
You have given me too much.	زیاد ( زیادی ) به من دادی
many of them	عده زیادی از انها
I incurred a heavy loss.	ضرر زیادی کردم
long a go	مدت زیادی پیش
long ago	مدت زیادی پیش
oversale	پیش فروش زیادی
over estimation	زیادی درنظر گرفتن
outgrwth	برامدگی گوشت زیادی
Quite a few people ...	تعداد زیادی [از مردم]
odd come short	زیادی باقی مانده
No small number of ...	تعداد زیادی [از مردم]
redun dantly	بطور زائدیا زیادی
excesses	مقدار زیادی از چیزی
intensity of gravity	شدت با زیادی جاذبه
go on <idiom>	زیادی صحبت کردن
go out of one's way <idiom>	تلاش زیادی کردن
make a bundle <idiom>	پول زیادی درآوردن
make a killing <idiom>	پول زیادی درآوردن
kajillion [slang]	تعداد بسیار زیادی
so	خیلی باین زیادی
extra	موضوعی که زیادی است
extra-	موضوعی که زیادی است
to shoot one's mouth off <idiom>	زیادی حرف زدن
exairesis	برش اندام زیادی
excess	مقدار زیادی از چیزی
growths	گوشت زیادی تومور
growth	گوشت زیادی تومور
extras	موضوعی که زیادی است
quite a number of people	عده زیادی از مردم
hyperacid	حاوی مقدار زیادی اسید
surpluses	مازاد کالاهای اقتصادی زیادی
ring bone	استخوان زیادی در بخولق اسب
surplus	مازاد کالاهای اقتصادی زیادی
it makes a t. difference	تفاوت خیلی زیادی نمیکند
it takes much room	فضای زیادی را اشغال میکند
much sugar was left	قند زیادی باقی ماند
excess demand	تقاضای زیادی مازاد تقاضا
He is bound to come.	احتمال زیادی دارد که بیاید
quickly	بدون مصرف زمان زیادی
polypus	گوشت زیادی ساقه دار
compacted	چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compacting	چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
lose one's shirt <idiom>	پول زیادی را از دست دادن
compacts	چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compact	چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
To go to great expenses .	خرج زیادی را متحمل شدن
splurge on something <idiom>	پول زیادی خرج کردن
Suffering many privations .	محرومیتهای زیادی رامتحمل شدن
To cover (traverse)long distances.	مسافت زیادی راطی کردن
I have lost a lot of blood.	خون زیادی از من رفته است
Do you have an extra pen to lend me?	یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
accumulation	توده
shells	توده
clots	توده
hill	توده
clot	توده
hills	توده
cumulation	توده
congeries	توده
shelling	توده
shell	توده
accumulations	توده
cumuli	توده
wads	توده
wad	توده
agglomerative	توده شو
aggregates	توده
piled	توده
stacks	توده
stacked	توده
stack	توده
oodles	توده
ruck	توده
rick	توده
conglomeration	توده
populace	توده
heaps	توده
volume	توده
heaping	توده
heap	توده
aggregate	توده
ricked	توده
ricking	توده
ricks	توده
aggregation	توده
pile	توده
agglomeration	توده
clotting	توده
lot	توده
esquillage	توده
pyres	توده
plebs	توده
pyre	توده
dollops	توده
volumes	توده
dollop	توده
conglomerations	توده
bulk	توده
masses	توده
massively	توده
varletry	توده
block	توده
blocked	توده
blocks	توده
stand	توده
ratag	توده
massing	توده
mass	توده
shock	توده
the many	توده
tag rag	توده
shocked	توده
shocks	توده
cumulus	توده
rucks	توده
sand pile	توده شن
riff raff	توده
the rabble	توده
the vulgar	توده
the masses	توده
massive	توده
We have two books extra.	دوتا کتاب اضافه ( زیادی) داریم
surcharge	اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
surcharges	اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
polyposis	دچاری بگوشت زیادی یابواسیر لحمی
super numerary	نفر یا سرباز اضافه برسازمان یا زیادی
to overdose a patient	داروی زیادی به بیمار دادن یاخوراندن
You are sure a dead ringer for muy brother.	تو قطعا شباهت زیادی با برادر من داری.
to pad a sentence	جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
It seems I am not welcome (wanted) here.	مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
A big crowd surged into the streets.	جمعیت زیادی ریخت توی خیابانها
I made a lot of profit in the deal .	دراین معامله فایده زیادی بردم
To stint . To be cheese - paring .	گدا بازی درآوردن ( صر فه جویی زیادی )
pay through the nose <idiom>	برای چیزی پول زیادی خرج کردن
to occupy much space	فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
I cant see much difference in them.	فرق زیادی بین آنها نمی بینم
hard wheat	گندم ماکارونی دارای مقدارگلوتن زیادی است

riffraff

زیادی توده