Dictiornary-Farsi | زیاد اهل سینما ( رفتن ) نیستم | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (13 milliseconds)

English	Persian
I am not much of a cinema-goer.	زیاد اهل سینما ( رفتن ) نیستم


Other Matches

kinematograph	دستگاه سینما دوربین سینما
to overshoot oneself	زیاد دور رفتن
haemophillia	امادگی بخون رفتن زیاد
i am only middling	بد نیستم
iam pretty well	بد نیستم
i am not of his mind	نیستم
i am not good at sums	نیستم
I am in the dark. Iam not in the picture.	من در جریان نیستم
That's not my province.	من مسئول آن نیستم.
I'm not worth it.	من در حد اون نیستم.
I am not your maid.	نوکرت که نیستم.
i am not a with him	با او اشنا نیستم
non placer	موافق نیستم
Not my department. <idiom>	من مسئول نیستم.
load call	وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
I wasn't born yesterday. <idiom>	من بی تجربه نیستم ! [اصطلاح]
I am not worried about it.	من در موردش نگران نیستم.
I am not as mad as all that .	آنقدها هم دیوانه نیستم
I'm uneasy about it.	من باهاش راحت نیستم.
but don't hold me to it [idiom]	ولی مطمئن نیستم
i am unused to that noise	من به ان صدا اشنا نیستم
i am unwilling to go	راضی نیستم بروم
i am unwilling to go	مایل نیستم بروم
i do not belong here	من اهل اینجا نیستم
silver screen	سینما
moving picture	سینما
motion pictures	سینما
kinema or cin	سینما
cinematograph	سینما
motion picture	سینما
movies	سینما
movie	سینما
cinema	سینما
cinemas	سینما
flicking	سینما
moving pictures	سینما
movie theater	سینما
the pictures	سینما
flicked	سینما
flick	سینما
filmed	سینما
film	سینما
flicks	سینما
picture palace	سینما
I'm not too keen on it. <idiom>	من خیلی بهش مشتاق نیستم.
Such things just dont interest me.	توی این خطها نیستم
Nothing is further from my mind than marriage .	اصلا" فکر ازدواج نیستم
I wasn't born yesterday. <idiom>	من ساده لوح نیستم ! [اصطلاح]
I'm not made of money! <idiom>	من که پولدار نیستم! [اصطلاح روزمره]
I am not aware of that. <idiom>	درباره اش آگاه نیستم. [اصطلاح]
compression ignition	احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
kinematograph	تمایشگاه سینما
filmdom	صنعت سینما
filmdom	جهان سینما
picturedrome	جایگاه سینما
screen	پرده سینما
screenland	جهان سینما
filmed	فیلم سینما
screened	پرده سینما
picture theatre	جایگاه سینما
screening, screenings	پرده سینما
picture palace	جایگاه سینما
screens	پرده سینما
film	فیلم سینما
moving picture	فیلم سینما
silver screen	پرده سینما
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic.	من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
iam out of practice	چندی است که وارد کار نیستم
iam not in prac tice	چندی است وارد کار نیستم
Count me out .	دور مرا خط بکش ( من یکی که نیستم )
To stage political demonstrations.	تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
On the movie screen.	روی پرده سینما
That won't work with me!	من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
It doesn't fly with me [American E] [colloquial]	من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
I didnt get much sleep.	زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
pictures	سینما با عکس نشان دادن
picture	سینما با عکس نشان دادن
the forthcoming movie	فیلمی که به زودی به سینما می آید
what say you to a cinema?	در باره سینما چه عقیده دارید
picture theatre	سینما نمایش گاه متحرک
picturing	سینما با عکس نشان دادن
moviegoers	کسی که اغلب به سینما میرود
There were teeming ( surging) crowds outside the entrance of the theatre house .	دم در سینما جمعیت موج می زند
moviegoer	کسی که اغلب به سینما میرود
pictured	سینما با عکس نشان دادن
I'm not very hungry, so please don't cook on my account.	من خیلی گرسنه نیستم، پس لطفا بحساب من آشپزی نکن.
I dont smoke at all.	اهل دود نیستم ( دخانیات استعمال نمی کنم )
I dont have time to go to the movies .	فرصت نمی کنم به سینما بروم
picturedrome	سینما نمایش گاه تصاویر متحرک
What films are they showing at this cinema ( theatra house ) ?	این سینما چه فیلم هائی رانشان می دهد ؟
top billing	بالاترین قسمت اگهی سینما صدر اعلان
This is a perfect (an excellent) site for a cinema(theatre house).	این زمین برای ساختن یک سینما جان می دهد
overbuild	زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
leading lady	ستاره زنی که نقش اول رادرنمایش یا سینما بعهده دارد
pussyfoot	دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step	رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
you have no option but to go	چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
to hold somebody in great respect	کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
mouch	راه رفتن دولادولاراه رفتن
trots	یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting	یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot	یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted	یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
surcharge	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
i do not know your house	خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
high speed	با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
parading	سان رفتن رژه رفتن محل سان
parade	سان رفتن رژه رفتن محل سان
paraded	سان رفتن رژه رفتن محل سان
parades	سان رفتن رژه رفتن محل سان
thick	زیاد
over and above	زیاد
effusively	زیاد
heavily	زیاد
large adv	زیاد
greatly	زیاد
profusely	زیاد
fulsome	زیاد
wide	زیاد
quite a few <idiom>	زیاد
extortionate	زیاد
extortionary	زیاد
populous	زیاد
widely	زیاد
plethoric	زیاد
wider	زیاد
widest	زیاد
plaguily	زیاد
too	زیاد
heartbreak	غم زیاد
mortally	زیاد
generous	زیاد
hugely	زیاد
tremendously	زیاد
immoderate	زیاد
great-	زیاد
thicker	زیاد
great	زیاد
thickest	زیاد
superabundant	زیاد
intensively	زیاد
mickle	زیاد
mickle or muckle	زیاد
rife	زیاد
many	زیاد
no end of	زیاد
late	زیاد
overmuch	زیاد
not a lettle	زیاد
muckle	زیاد
extensive	زیاد
very	زیاد
profoundly	زیاد
greatest	زیاد
copious	زیاد
highly	زیاد
intense	زیاد
supererogatory	زیاد
squeamishly	زیاد
numerous	زیاد
in quantities	زیاد
outrageously	زیاد
intensely	زیاد
high	زیاد
highs	زیاد
swingeing	زیاد
much	زیاد
highest	زیاد
glaring	زیاد
squeamishness	زیاد
egregiously	زیاد
in excess	زیاد
to a large extent	زیاد
ranksack	زیاد
immane	زیاد
excessive	زیاد
too much	زیاد
vastly	زیاد
overly	زیاد
for all the world	بی کم و زیاد
heart break	غم زیاد
longing	ارزوی زیاد
propagates	زیاد کردن
abound	زیاد بودن
longings	ارزوی زیاد
multiplies	زیاد شدن
to be left	زیاد امدن
multiplied	زیاد شدن
tabes	ضعف زیاد
agreat d. of trouble	دردسر زیاد
overlabour	زیاد کارکردن
expanses	فضای زیاد
glares	درخشندگی زیاد
glared	درخشندگی زیاد
glare	درخشندگی زیاد
overdrssed	زیاد اراسته
expanse	فضای زیاد
swingeing damages	خسارات زیاد
multiply	زیاد شدن