Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (33 milliseconds)
English
Persian
overestimate
زیاد براورد کردن
overestimated
زیاد براورد کردن
overestimates
زیاد براورد کردن
overestimating
زیاد براورد کردن
overrate
زیاد براورد کردن
overrated
زیاد براورد کردن
overrates
زیاد براورد کردن
overrating
زیاد براورد کردن
Other Matches
estimated
براورد کردن براورد
estimate
براورد کردن براورد
estimating
براورد کردن براورد
estimates
براورد کردن براورد
estimates
تخمین زدن براورد براورد وضعیت
estimated
تخمین زدن براورد براورد وضعیت
estimate
تخمین زدن براورد براورد وضعیت
estimating
تخمین زدن براورد براورد وضعیت
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن
calculated
براورد کردن
estimated
براورد کردن
survey
براورد کردن
calculates
براورد کردن
estimates
براورد کردن
surveyed
براورد کردن
put at
براورد کردن
estimating
براورد کردن
calculate
براورد کردن
estimate
براورد کردن
overestimation
پیش براورد کردن
over estimation
بیش از حد براورد کردن
misestimate
غلط براورد کردن
estimable
قابل براورد کردن
misvalue
بناحق براورد کردن
overbuild
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
dam design
براورد سد براورد بند
overcapitalize
بیش ازاندازه واقعی براورد کردن
forecasts
براورد کردن از قبل پیش بینی
forecasted
براورد کردن از قبل پیش بینی
forecast
براورد کردن از قبل پیش بینی
to overcapitalize a company
سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه واقعی ان براورد کردن
load call
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
over capitalised
براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
compression ignition
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep.
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
frequenting
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequent
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequented
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequents
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
overspend
زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
overload
زیاد پر کردن
intensification
زیاد کردن
propagating
زیاد کردن
heightens
زیاد کردن
propagates
زیاد کردن
heightening
زیاد کردن
heighten
زیاد کردن
increases
زیاد کردن
overstock
زیاد پر کردن
overloads
زیاد پر کردن
grnish
زیاد کردن
propagate
زیاد کردن
heightened
زیاد کردن
propagated
زیاد کردن
add
زیاد کردن
increased
زیاد کردن
to run rup
زیاد کردن
overloaded
زیاد پر کردن
increase
زیاد کردن
overcharged
زیاد حساب کردن
overcharge
زیاد حساب کردن
overheated
زیاد گرم کردن
overcharging
زیاد حساب کردن
to overexert
تقلای زیاد کردن
overcharges
زیاد حساب کردن
oversimplifies
زیاد ساده کردن
strains
کوشش زیاد کردن
propagated
زیاد کردن پروردن
oversimplification
زیاد ساده کردن
oversimplified
زیاد ساده کردن
oversimplify
زیاد ساده کردن
oversimplifying
زیاد ساده کردن
propagate
زیاد کردن پروردن
overheat
زیاد گرم کردن
to overstrain oneself
تقلای زیاد کردن
strain
کوشش زیاد کردن
propagates
زیاد کردن پروردن
elevation of security
زیاد کردن تامین
overworks
کار زیاد کردن
superheat
گرم کردن زیاد
overfreight
زیاد بار کردن
add
زیاد کردن برد
overworking
کار زیاد کردن
overloaded
زیاد بار کردن
adding
زیاد کردن برد
overpress
زیاد پافشاری کردن در
to overwork oneself
زیاد کار کردن
overworked
کار زیاد کردن
adds
زیاد کردن برد
expanded , capacity
زیاد کردن گنجایش
raises
پروراندن زیاد کردن
raise
پروراندن زیاد کردن
overwork
کار زیاد کردن
overloads
زیاد بار کردن
overload
زیاد بار کردن
overheats
زیاد گرم کردن
ransacking
زیاد کاوش کردن
ransacks
زیاد کاوش کردن
propagating
زیاد کردن پروردن
make much of
استفاده زیاد کردن از
over excite
زیاد تحریک کردن
over refine
زیاد موشکافی کردن
ransacked
زیاد کاوش کردن
ransack
زیاد کاوش کردن
to lavisheffort
زیاد تلاش یا کوشش کردن
overpress
زیاداصرار کردن در زیاد فشاراوردن بر
To live a long life .
عمر طولانی (زیاد ) کردن
ingurgitate
فرا گرفتن زیاد پر کردن
extorts
اخاذی کردن زیاد ستاندن
extort
اخاذی کردن زیاد ستاندن
give or take
<idiom>
از مقدار چیزی کم یا زیاد کردن
to rummage out
با جستجوی زیاد پیدا کردن
extorting
اخاذی کردن زیاد ستاندن
to bolt
با سرعت زیاد حرکت کردن
gap
اختلاف زیاد شکافدار کردن
gaps
اختلاف زیاد شکافدار کردن
extorted
اخاذی کردن زیاد ستاندن
call of more
حق تقاضای زیاد کردن مبیع
overbear
مغلوب کردن زیاد میوه دادن
slashes
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
enlarging
توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarged
توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarge
توسعه دادن زیاد بحث کردن
haunts
زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
haunt
زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
to overeach oneself
زیاد جلو افتادن و خودراخسته کردن
slash
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
task
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
overset
زینت دادن زیاد بار کردن
to overrun oneself
از دویدن زیاد خود را خسته کردن
slashed
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
enlarges
توسعه دادن زیاد بحث کردن
tasks
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
estimation
براورد
estimating
براورد
evaluation
براورد
evaluations
براورد
appraisals
براورد
appraisal
براورد
estimated
براورد
line of regression
خط براورد
surveyed
براورد
surveys
براورد
estimate
براورد
estimations
براورد
survey
براورد
estimates
براورد
to hold somebody in great respect
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
overstay
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstayed
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstaying
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstays
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overwind
بیش از اندازه کوک کردن زیاد پیچیدن
to dwell on
زیاد وقت صرف کردن روی کشیدن
to occupy much space
فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
interval estimate
براورد فاصلهای
biased estimate
براورد سودار
calculating factor
ضریب براورد
overestimation
براورد اضافی
assessment
تقویم براورد
appreciation of the situation
براورد وضعیت
extrapolation
براورد برونی
extrapolations
براورد برونی
error of estimate
خطای براورد
estimate of the situation
براورد وضعیت
estimated of situation
براورد وضعیت
estimator
براورد کننده
assessments
براورد مالیات
assessments
تقویم براورد
assessment
براورد مالیات
interpolation
براورد درونی
staff estimate
براورد ستادی
time estimation
براورد زمانی
rough estimate
براورد تقریبی
point estimation
براورد نقطهای
cost accountant
براورد کننده
intelligence estimate
براورد اطلاعات
calculation
حساب براورد
cost calculation
براورد هزینه
cost estimate
براورد هزینه
surveyors
براورد کننده
underestimation
براورد نقصانی
point estimate
براورد نقطهای
unbiased estimate
براورد ناسودار
surveyor
براورد کننده
regression estimate
براورد رگرسیون
commander's estimate
براورد فرماندهی
interpolations
براورد درونی
lionize
مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
to work hard
سخت و با زحمت زیاد کار کردن
[اصطلاح روزمره]
pick and choose
در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
inflate
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
overstock
زیاد ذخیره کردن موجودی بیش از حدلزوم داشتن
to piss off the wrong people
<idiom>
آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
inflates
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com