English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (17 milliseconds)
English Persian
abound زیاد بودن
Search result with all words
multiple حاوی قط عات زیاد بودن یا عمل کردن به روشهای مختلف
profiteer استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteers استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
abounded زیاد بودن وفور داشتن
abounding زیاد بودن وفور داشتن
abounds زیاد بودن وفور داشتن
overtask زیاد سنگین بودن برای
superabound زیاد فراوان بودن
to be in great request مورد احتیاج زیاد بودن
relative humidity رطوبت نسبی [مقدار این رطوبت در فضای کارگاه بافت حائز اهمیت بوده و کم یا زیاد بودن آن اثر مستقیم بر کار بافنده می گذارد.]
Other Matches
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to hold somebody in great respect کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
high speed با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
appertained مربوط بودن متعلق بودن
consisting شامل بودن عبارت بودن از
moon سرگردان بودن اواره بودن
moons سرگردان بودن اواره بودن
look for منتظر بودن درجستجو بودن
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
wanted فاقد بودن محتاج بودن
governs نافذ بودن نافر بودن بر
slouch خمیده بودن اویخته بودن
slouched خمیده بودن اویخته بودن
governed نافذ بودن نافر بودن بر
govern نافذ بودن نافر بودن بر
want فاقد بودن محتاج بودن
owe مدیون بودن مرهون بودن
owed مدیون بودن مرهون بودن
discord ناجور بودن ناسازگار بودن
urgency فوتی بودن اضطراری بودن
consist شامل بودن عبارت بودن از
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
consisted شامل بودن عبارت بودن از
slouches خمیده بودن اویخته بودن
consists شامل بودن عبارت بودن از
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
appertain مربوط بودن متعلق بودن
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
ablest لایق بودن مناسب بودن
appertains مربوط بودن متعلق بودن
abler لایق بودن مناسب بودن
having مالک بودن ناگزیر بودن
have مالک بودن ناگزیر بودن
owes مدیون بودن مرهون بودن
slouching خمیده بودن اویخته بودن
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
abuts مماس بودن مجاور بودن
abut مماس بودن مجاور بودن
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
reside ساکن بودن مقیم بودن
resided ساکن بودن مقیم بودن
includes شامل بودن متضمن بودن
precede جلوتر بودن از اسبق بودن بر
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
pertains مربوط بودن متعلق بودن
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
disagrees مخالف بودن ناسازگار بودن
pertained مربوط بودن متعلق بودن
disagree مخالف بودن ناسازگار بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
depend مربوط بودن منوط بودن
depends مربوط بودن منوط بودن
agrees متفق بودن همرای بودن
agreeing متفق بودن همرای بودن
depended مربوط بودن منوط بودن
agree متفق بودن همرای بودن
haze گرفته بودن مغموم بودن
include شامل بودن متضمن بودن
pertain مربوط بودن متعلق بودن
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
precedes جلوتر بودن از اسبق بودن بر
resides ساکن بودن مقیم بودن
stravaig سرگردان بودن بی هدف بودن
stravage سرگردان بودن بی هدف بودن
Being a junior clerk is a far cry from being a manager . کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
stand بودن واقع بودن
great زیاد
for all the world بی کم و زیاد
copious زیاد
swingeing زیاد
greatest زیاد
highly زیاد
great- زیاد
rife زیاد
large adv زیاد
heartbreak غم زیاد
numerous زیاد
mickle زیاد
much زیاد
mickle or muckle زیاد
thickest زیاد
excessive زیاد
thicker زیاد
muckle زیاد
thick زیاد
not a lettle زیاد
extortionary زیاد
no end of زیاد
intense زیاد
extortionate زیاد
too زیاد
hugely زیاد
too much زیاد
in quantities زیاد
late زیاد
many زیاد
egregiously زیاد
populous زیاد
effusively زیاد
superabundant زیاد
over and above زیاد
overmuch زیاد
highest زیاد
generous زیاد
wide زیاد
highs زیاد
supererogatory زیاد
plethoric زیاد
plaguily زیاد
mortally زیاد
greatly زیاد
outrageously زیاد
heart break غم زیاد
fulsome زیاد
ranksack زیاد
profoundly زیاد
to a large extent زیاد
profusely زیاد
vastly زیاد
high زیاد
tremendously زیاد
immane زیاد
intensively زیاد
wider زیاد
very زیاد
immoderate زیاد
in excess زیاد
widest زیاد
extensive زیاد
glaring زیاد
widely زیاد
quite a few <idiom> زیاد
heavily زیاد
overly زیاد
intensely زیاد
squeamishly زیاد
squeamishness زیاد
interdepend بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
carnosity گوشت زیاد
exceeding خیلی زیاد
ravenously با گرسنگی زیاد
high yield با بازده زیاد
diuresis ادرار زیاد
ecstasy حظ یاخوشی زیاد
desudation خوی زیاد
high precison دقت زیاد
consumedly بطور زیاد
high relief برجستگی زیاد
high vacuum خلاء زیاد
d. haste شتاب زیاد
dense ignorance نادانی زیاد
ecstasies حظ یاخوشی زیاد
high spin چرخش زیاد
deprecation افهاربیمیلی زیاد
desudation عرق زیاد
longing ارزوی زیاد
high pressure فشار زیاد
high yielding farms با بازده زیاد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com