Dictiornary-Farsi | زیاد خمیده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)

English	Persian
hell bent	زیاد خمیده
hell-bent	زیاد خمیده


Other Matches

load call	وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition	احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
reclinate	خمیده
in a stooping position	خمیده
curving	خط خمیده
curvilinear	خمیده
retorted	خمیده
circumflex	خمیده
tortile	خمیده
superincumbent	خمیده
curve	خط خمیده
embowed	خمیده
curves	خط خمیده
limber	خمیده
lank	خمیده
crooked	خمیده
pronate	خمیده
curved	خمیده
geniculate	خمیده
curvate	خمیده
inflexed	خمیده
circumflexes	خمیده
riffler	خمیده
slumped	خمیده شدن
cambers	خمیده کردن
curved beam	تیر خمیده
decurved	خمیده بپایین
camber	خمیده کردن
slump	خمیده شدن
bent	طاق خمیده
slumping	خمیده شدن
circumflex accent	صدای خمیده
limber	خمیده کردن
bended kness	زانوهای خمیده
bent adaptor	رابط خمیده
bent bond	پیوند خمیده
c.q.r. anchor	لنگر خمیده
incurvate	خمیده کردن
slumps	خمیده شدن
joggle shackle	بخوی خمیده
imbrex	کاشی خمیده
slouchy	خمیده تنبل
I didnt get much sleep.	زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
siphoned	لوله خمیده یا شترگلو
incurved	خمیده سوی درون
swan neck	انتهای خمیده لوله
curvilinear coordinates	مختصات خمیده خط [ریاضی]
curviform	دارای شکل خمیده
syphons	لوله خمیده یا شترگلو
cambers	تیریا الوار خمیده و کج
camber	تیریا الوار خمیده و کج
bent gun ion trap	یونربایی لوله خمیده
siphons	لوله خمیده یا شترگلو
sicklebill	مرغان منقار خمیده
syphoned	لوله خمیده یا شترگلو
curvilinear ornament	زینتکاری با خطوط خمیده
siphon	لوله خمیده یا شترگلو
antrorse	خمیده بجلو یا متمایل ببالا
old-style	حروف باریک و خمیده به جلو
pigeon toed	دارای پنجه خمیده بداخل
retroflex	خمیده بعقب قفا رفتن زبان
hackbut	نوعی تفنگ شمخال که ته قنداق ان خمیده است
hagbut	نوعی تفنگ شمخال که ته قنداق ان خمیده است
overbuild	زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
bow string truss	خرپاهائیکه قسمتهای فوقانی و تحتانی ان نسبت به افق خمیده باشد
to hold somebody in great respect	کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
opisometer	الت پیمایش خطهای خمیده که دارای چرخی است و ان چرخ روی پیچی می غلتد
bubble turn and slip	الات دقیق اصلی پروازی که شتاب جانبی را با جابجایی حبابی داخل لوله شیشهای خمیده پر از مایعی نشان میدهد
surcharges	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed	با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
slouched	خمیده بودن اویخته بودن
slouching	خمیده بودن اویخته بودن
slouch	خمیده بودن اویخته بودن
slouches	خمیده بودن اویخته بودن
extortionary	زیاد
overly	زیاد
extortionate	زیاد
widely	زیاد
quite a few <idiom>	زیاد
plethoric	زیاد
plaguily	زیاد
vastly	زیاد
ranksack	زیاد
too	زیاد
muckle	زیاد
many	زیاد
late	زیاد
greatest	زیاد
fulsome	زیاد
numerous	زیاد
widest	زیاد
wider	زیاد
wide	زیاد
excessive	زیاد
greatly	زیاد
supererogatory	زیاد
profusely	زیاد
mickle	زیاد
profoundly	زیاد
over and above	زیاد
no end of	زیاد
mickle or muckle	زیاد
not a lettle	زیاد
outrageously	زیاد
too much	زیاد
very	زیاد
great-	زیاد
great	زیاد
intense	زیاد
superabundant	زیاد
rife	زیاد
squeamishly	زیاد
copious	زیاد
populous	زیاد
heartbreak	غم زیاد
squeamishness	زیاد
extensive	زیاد
much	زیاد
heavily	زیاد
to a large extent	زیاد
generous	زیاد
immane	زیاد
thicker	زیاد
egregiously	زیاد
glaring	زیاد
in excess	زیاد
overmuch	زیاد
for all the world	بی کم و زیاد
thick	زیاد
thickest	زیاد
highly	زیاد
mortally	زیاد
hugely	زیاد
heart break	غم زیاد
tremendously	زیاد
immoderate	زیاد
large adv	زیاد
effusively	زیاد
highs	زیاد
highest	زیاد
swingeing	زیاد
intensively	زیاد
in quantities	زیاد
high	زیاد
intensely	زیاد
over blow	زیاد دمیدن
eclat	سروصدا زیاد
over confident	زیاد مطمئن
multiplying	زیاد شدن
obstipation	یبوست زیاد
my grief was intensified	غصه من زیاد
excessive eating	خوردن زیاد
musk cat	گریه زیاد
multiplied	زیاد شدن
heavy poll	رایهای زیاد
furor	خشم زیاد
multiplies	زیاد شدن
over anxiety	دل واپسی زیاد
high altitude	از ارتفاع زیاد
oodles	خیلی زیاد
onding	بارندگی زیاد
over anxious	زیاد دل واپس
desudation	عرق زیاد
multiply	زیاد شدن
high altitude	ارتفاع زیاد
torrid	زیاد گرم
over estimate	زیاد براوردکردن
overstock	زیاد پر کردن
overvoltage	فشار زیاد
overwrite	زیاد نوشتن
particularity	دقت زیاد
heightens	زیاد کردن
heightening	زیاد کردن
frequent visiting	دیدنی زیاد
heightened	زیاد کردن
heighten	زیاد کردن
full tilt	باسرعت زیاد
h.f.	بسامد زیاد
polymathy	دانش زیاد
polyphagia	اشتهای زیاد
polyuria	ادرار زیاد
pretentiously	با ادعای زیاد
grnish	زیاد کردن
pretentiousness	ادعایی زیاد
overrider	حق دلالی زیاد
overmoke	زیاد سیگارکشیدن
lots	خیلی زیاد
excessive love	دوستی زیاد
over issue	زیاد انتشاردادن
over ripe	زیاد رسیده
overblown steel	فولاد با دم زیاد
overburdensome	زیاد سنگین
exquisite taste	سلیقه زیاد
overbusy	زیاد مشغول
overloads	زیاد پر کردن
overloaded	زیاد پر کردن
overdrssed	زیاد اراسته
overload	زیاد پر کردن
exuberantly	بفراوانی زیاد