English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
solarize زیاد در افتاب ماندن وخراب شدن
Other Matches
overstaying بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstays بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstayed بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstay بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
to wear out one; از زیاد ماندن درجایی مزاحم صاحب خانه شدن
solarium اتاق افتاب رو اطاق مریضخانه که دران مریض حمام افتاب میگیرد
solariums اتاق افتاب رو اطاق مریضخانه که دران مریض حمام افتاب میگیرد
heliograph گراورسازی بانور افتاب دستگاه عکسبرداری از افتاب مخابره بوسیله نور خورشید
squiffy مست وخراب
squiffed مست وخراب
sabotaged کارشکنی وخراب کاری
sabotaging کارشکنی وخراب کاری
sabotages کارشکنی وخراب کاری
sabotage کارشکنی وخراب کاری
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to hold somebody in great respect کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
subsolar در فل افتاب
sunned افتاب
dislocates افتاب
dislocate افتاب
dislocating افتاب
photosphere افتاب
suns افتاب
sun افتاب
sunning افتاب
sunshine افتاب
sunnier افتاب رو
patent to the sun افتاب رو
queen's weather افتاب
sunny افتاب رو
sunless بی افتاب
sunniest افتاب رو
sunrises طلوع افتاب
sundials شاخص افتاب
sun beam پرتو افتاب
sun burn افتاب زدگی
sunbeams تیغ افتاب
eclipse of sun افتاب گرفتگی
sunbeam پرتو افتاب
dry in the sun خشکاندن در افتاب
giant swing افتاب یا مهتاب
sun dried در افتاب خشکانیده
turnsole گل افتاب گردان
cockshut غروب افتاب
sunrise طلوع افتاب
visors افتاب گردان
helianthemum چرخ افتاب
sundial شاخص افتاب
girasole گل افتاب پرست
giant circle افتاب شکسته
roman candle افتاب مهتاب
solarization تابش افتاب
p of the sun نیش افتاب
sunstroke افتاب زدگی
solarism افسانههای افتاب
german giant swing افتاب شکسته
streamer تیغ افتاب
p of the sun طلوع افتاب
sunburn افتاب زدگی
patent to the sun افتاب گیر
visor افتاب گردان
girasol گل افتاب پرست
sunstruck افتاب زده
sunbeam تیغ افتاب
basking افتاب خوردن
sunbeams پرتو افتاب
basked افتاب خوردن
bask افتاب خوردن
streamers تیغ افتاب
sunshine تابش افتاب
heliosis افتاب زدگی
heliophilous افتاب دوست
sunbath حمام افتاب
sunbaked افتاب پخته
sun worship افتاب پرستی
sunlight نور افتاب
sun struck افتاب زده
heliologist افتاب شناس
weather beaten افتاب زده
sun worshipper افتاب پرست
heliolatrous افتاب پرست
vizor افتاب گردان
heliotherapy معالجه با افتاب
sunlike مانند افتاب
sunshine recorder افتاب سنج
sunshiny افتاب گیر
sunshine نور افتاب
sunshades افتاب گردان
sunshade افتاب گردان
heliotrope افتاب گرای
sunflowers گل افتاب گردان
sunflower گل افتاب گردان
heliotropism افتاب گرایی
broiling sun افتاب سوزان
daisy گل افتاب گردان
sunward سوی افتاب
sunup طلوع افتاب
sunsets غروب افتاب
heliotrope گل افتاب پرست
visorless بی افتاب گردان
basks افتاب خوردن
dawns طلوع افتاب
helianthemum افتاب چرخ
dawning طلوع افتاب
helianthus گل افتاب گردان
dawned طلوع افتاب
dawn طلوع افتاب
daisies گل افتاب گردان
visard افتاب گردان
heliograph افتاب نگار
chamaeleontis افتاب پرست
chamaeleon افتاب پرست
sunburn افتاب سوخته کردن
sunlit روشن از فروغ افتاب
insolate در معرض افتاب گذاشتن
under the sun در جهان در زیر افتاب
sunshiny منور از نور افتاب
peep نیش افتاب روزنه
sung hat کلاه افتاب گیر
sunbathes حمام افتاب گرفتن
peeped نیش افتاب روزنه
sun hat کلاه افتاب گیر
sunflower گیاه افتاب گرا
peeping نیش افتاب روزنه
peeps نیش افتاب روزنه
sunflowers گیاه افتاب گرا
basked حمام افتاب گرفتن
solarize درمعرض افتاب قراردادن
solisequous تابع گردش افتاب
basks حمام افتاب گرفتن
sunbathe حمام افتاب گرفتن
sunbathed حمام افتاب گرفتن
basking حمام افتاب گرفتن
sunbathing حمام افتاب گرفتن
bask حمام افتاب گرفتن
helianthus روزگردک جنس گل افتاب
to sun one self خودرا افتاب دادن
sun dial افتاب نما مقنطره
sunbaked حرارت افتاب دیده
to take the sun افتاب بخود دادن
sunbaked در افتاب خشک شده
side screen چادر افتاب گیر
sun deck عرشه افتاب گیر کشتی
sunned درمعرض افتاب قرار دادن
helioscope دوربین افتاب بینی خورشیدبین
sun درمعرض افتاب قرار دادن
insolation در مقابل اشعه افتاب قراردادن
parches تفتیدن افتاب سوخته کردن
heliograph دستگاهی که افتاب را اندازه میگیرد
sunrises طلوع خورشید تیغ افتاب
heliotrope گل افتاب گردان ارغوانی روشن
sunning درمعرض افتاب قرار دادن
parch تفتیدن افتاب سوخته کردن
sun disk صفحه بالدارمظهر خدای افتاب
sunrise طلوع خورشید تیغ افتاب
solar orientation تعیین موقعیت نسبت به افتاب
ra خدای افتاب مصریان قدیم
fire opal گل افتاب گردان عین الشمس
tannage قهوهای در اثر اشعه افتاب
suns درمعرض افتاب قرار دادن
sunlight تابش افتاب انعکاس نور خورشید
heliotropic رشدکننده تحت تاثیرافتاب افتاب گرد
apollo خدای افتاب وزیبایی و شعر و موسیقی
cosmical برابرباخورشید- مصادف باطلوع وغروب افتاب
dog watch پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
the sun had parched his skin افتاب پوست تنش را سوزانده بود
stockfish ماهی روغن و امثال ان که در افتاب خشک شده
sticky wicket زمین بازی خیس که در افتاب خشک میشود
tan باحمام افتاب پوست بدن راقهوهای کردن
suntans قهوهای شدن پوست بدن دراثر افتاب
suntan قهوهای شدن پوست بدن دراثر افتاب
to be left ماندن
subsisted ماندن
subsisting ماندن
subsists ماندن
failed وا ماندن
to wear one's years well ماندن
subsist ماندن
fails وا ماندن
lie ماندن
lied ماندن
stayed ماندن
stick with <idiom> ماندن با
upaemia ماندن
lie off ماندن
fail وا ماندن
to fret one's gizzard ته ماندن
remained ماندن
remain ماندن
stand ماندن
abhide ماندن
stay ماندن
trray ماندن
be ماندن
lies ماندن
sunfast محو نشدنی در اثر نور افتاب رنگ ثابت
postpone عقب ماندن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com