Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
over ripe
زیاد رسیده
Other Matches
load call
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep.
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
overbuild
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to hold somebody in great respect
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
mellowing
رسیده
mellows
رسیده
riper
رسیده
ripe
رسیده
mellowed
رسیده
ripest
رسیده
headed
رسیده
consummating
رسیده
consummates
رسیده
consummated
رسیده
consummate
رسیده
mellow
رسیده
authorized
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
knee high
بزانو رسیده
jack in office
رسیده است
Inc
به ثبت رسیده
overdue
موعد رسیده
overripe
بسیار رسیده
maturation
رسیده شدن
climactic
باوج رسیده
new come
تازه رسیده
full
بالغ رسیده
new arrived
تازه رسیده
in-
:رسیده امده
in
:رسیده امده
It's time
وقتش رسیده که
fullest
بالغ رسیده
agreed
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
approved
به تایید رسیده
in wards
کالای رسیده
culminant
باوج رسیده
full-fledged
بالغ رسیده
full fledged
بالغ رسیده
ripely
بطور رسیده
floor length
رسیده بکف
import
کالای رسیده
imported
کالای رسیده
importing
کالای رسیده
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
approvingly
به تایید رسیده
approved
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
allowed
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
passed
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
parvenus
تازه بدوران رسیده
nouveau riche
تازه بدوران رسیده
nouveaux-riches
تازه بدوران رسیده
evaluations
ارزیابی اخبار رسیده
evaluation
ارزیابی اخبار رسیده
aggrieved
محنت رسیده مغموم
raised to the purple
بپایه مترانی رسیده
grown
رسیده جوانه زده
Did it ever occur to you that …
تا کنون بفکرت رسیده که ...
saturant
بحد اشباع رسیده
jumped-up
تازه به دوران رسیده
I am fed up to the back teeth . I cant stomack it any more.
جانم به لبم رسیده
letterbox
جعبهی نامههای رسیده
antemortem
مرگ زود رسیده
letterboxes
جعبهی نامههای رسیده
nouveau-riche
تازه بدوران رسیده
confirmation
تایید ازاطلاعات رسیده
ripens
رسیده کردن یاشدن
elvis has left the building
<idiom>
[نمایش به اتمام رسیده]
bequest
ارثی که بنابوصیت رسیده
parvenu
تازه بدوران رسیده
indents
سفارش رسیده از خارج
indenting
سفارش رسیده از خارج
indent
سفارش رسیده از خارج
on end
<idiom>
بنظر به پایان رسیده
intersection point
نقطه بهم رسیده
bequests
ارثی که بنابوصیت رسیده
inwards
واردات کالای رسیده
ripened
رسیده کردن یاشدن
pensionable
وقت بازنشستگی رسیده
ripen
رسیده کردن یاشدن
ripening
رسیده کردن یاشدن
the story is at an end
استان به پایان رسیده است
it is time i was going
وقت رفتن من رسیده است
it is high time to go
وقت رفتن رسیده است
if i had brains
<idiom>
اگر عقلم رسیده بود
i am nat my last shifts
کارد به استخوانم رسیده است
feed water
اب رسیده به دیگ بخار ناو
he is up a gum tree
کاردبه استخوانش رسیده است
he has been put to his trumps
کاردبه استخوانش رسیده است
syngraph
تنظیم کنندگان رسیده باشد
paprika
میوه رسیده فلفل قرمز
perfect
کاملا رسیده تکمیل کردن
it was at its height
به منتهای درجه رسیده بود
perfects
کاملا رسیده تکمیل کردن
perfected
کاملا رسیده تکمیل کردن
paprica
میوه رسیده فلفل قرمز
patentee
ذینفع اختراع به ثبت رسیده
perfecting
کاملا رسیده تکمیل کردن
heirlooms
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
haricot
دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
things have come to a pretty pass
کار بجای باریک رسیده است
heirloom
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
the bill has come to maturity
وعده پرداخت برات رسیده است
the bill of has come to mature
وعده پرداخت برات رسیده است
haricots
دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
upstart
تازه بدوران رسیده ادم متکبر
backtell
ابلاغ دستورات رسیده از رده بالا
Has a letter arrived for me?
آیا برای من نامه ای رسیده است؟
upstarts
تازه بدوران رسیده ادم متکبر
I have just received your letter.
کاغذت تازه به دستم رسیده است
irreducibility
حالت چیزیکه به کمینه رسیده و از ان دیگرکمترنمیشود
embryonic membrane
ساختمانی که ازتخم رسیده مشتق میشود
demand frequency
نواخت تکرار درخواستها تعداد درخواستهای رسیده
priming
استر کاری چیدن برگ رسیده تنباکو
centralized items
اقلامی که دستور کنترل توزیع تمرکزی ان رسیده
semifinalist
کسیکه بمرحله مسابقات نیمه نهایی رسیده
young people
دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
Now it is about time to head home!
الان وقتش رسیده به خانه برویم
[بروم]
!
ground waves
امواج سطحی رسیده به رادار یادستگاههای مخابراتی
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you !
خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
It's time to prepare the meal.
وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم.
dowager
بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
brie
پنیر نرمی که بوسیله کفک رسیده شده باشد
aposteriori
از معلول بعلت رسیده از مخلوق بخالق پی برده استنتاجی
carpetbagger
تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
carpetbaggers
تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
dowagers
بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
dowager
بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
nonagium
عشر ماترک متوفی که به کشیش کلیسای محل می رسیده است
dowagers
بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
exponents
شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
exponent
شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
ended
نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
ends
نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
end
نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed
با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
hot valve clearance
فاصله کوچک بین ساقه سوپاپ و اسبک هنگامی که تمام قطعات موتور بدمای کاری رسیده اند
things have come to a pretty
کاربجای باریک رسیده است کارو بار خراب است
interpretation
تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
interpretations
تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
chocked nozzle
خروجی موتور جت که سرعت جریان گازهای خروجی دران به سرعت صوت رسیده است
vastly
زیاد
outrageously
زیاد
mortally
زیاد
thick
زیاد
generous
زیاد
thicker
زیاد
no end of
زیاد
hugely
زیاد
over and above
زیاد
tremendously
زیاد
thickest
زیاد
intensively
زیاد
immoderate
زیاد
highest
زیاد
intensely
زیاد
glaring
زیاد
egregiously
زیاد
in quantities
زیاد
in excess
زیاد
for all the world
بی کم و زیاد
highs
زیاد
high
زیاد
greatly
زیاد
widest
زیاد
wider
زیاد
wide
زیاد
immane
زیاد
not a lettle
زیاد
muckle
زیاد
mickle or muckle
زیاد
mickle
زیاد
profusely
زیاد
swingeing
زیاد
large adv
زیاد
heart break
غم زیاد
excessive
زیاد
rife
زیاد
intense
زیاد
superabundant
زیاد
very
زیاد
squeamishly
زیاد
extortionary
زیاد
extortionate
زیاد
squeamishness
زیاد
populous
زیاد
overmuch
زیاد
fulsome
زیاد
effusively
زیاد
great-
زیاد
too
زیاد
highly
زیاد
greatest
زیاد
profoundly
زیاد
copious
زیاد
ranksack
زیاد
too much
زیاد
to a large extent
زیاد
widely
زیاد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com