English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
deep dyed زیاد رنگ خورده
Other Matches
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to hold somebody in great respect کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
eaten خورده
it was eaten خورده شد
irriguous اب خورده
little خورده
underdog سگ شکست خورده
underdogs سگ شکست خورده
hammer hard چکش خورده
brushed شانه خورده
worm eaten کرم خورده
fretted by rust زنگ خورده
folded picture تصویر تا خورده
engrained پینه خورده
wound پیچ خورده
wounding پیچ خورده
wounds پیچ خورده
corrodible خورده شدنی
crackly چین خورده
crimpled چوروک خورده
crossed out قلم خورده
conglomerate به هم جوش خورده
dehiscent ترک خورده
distempered بهم خورده
writhen تاب خورده
writhen پیچ خورده
mussy بهم خورده
on oath قسم خورده
failures شکست خورده
failure شکست خورده
patsy فریب خورده
starveling گرسنگی خورده
plicated چین خورده
conglomerates به هم جوش خورده
messy بهم خورده
puckery چین خورده
stamped تمبر خورده
symphsis عضوجوش خورده
mildewy باد خورده
vermiculate کرم خورده
twisty پیچ خورده
jiggly تکان خورده
craven شکست خورده
kinky پیچ خورده
kinky گره خورده
thrawart پیچ خورده
tetched بهم خورده
stickit شکست خورده
teched بهم خورده
maggoty کرم خورده
indisposed بهم خورده
deluded فریب خورده
grubby کرم خورده
butt welded از سر جوش خورده
clefts ترک خورده
kaput کاملا شک ست خورده
belly pinched گرسنگی خورده
aggresive خورده شده
cleft ترک خورده
dislocated بهم خورده
corrosion خورده شدن
moth-eaten بید خورده
callous پینه خورده
eaten خورده شده
moth eaten بید خورده
cancelled قلم خورده
worm-eaten کرم خورده
grubbiest کرم خورده
turkeys شکست خورده
withered چروک خورده
carious کرم خورده
grubbier کرم خورده
picked کلنگ خورده
turkey شکست خورده
clift ترک خورده
it is sufficiently stamped کم تمبر خورده است
beaten چکش خورده فرسوده
grounded توپ به زمین خورده
chiseled چوب اسکنه خورده
weldment چیز جوش خورده
These shoes dont fit me. زنگ مدرسه خورده
chiselled چوب اسکنه خورده
interwrought بهم جوش خورده
inure or en پینه خورده کردن
wrounght iron mill bar اهن جوش خورده
thraw پیچ خورده دررفته
cat gets one's tongue <idiom> گربه زبونش را خورده
i have caught a thorough chill سرمای حسابی خورده ام
indurate پینه خورده کردن
to be fooled فریب خورده بودن
to be deluded فریب خورده بودن
common ashlar سنگ چکش خورده
impacted باهم جوش خورده
I have a cold. من سرما خورده ام. [پزشکی]
bound barrel لوله تاب خورده
cut in چاک خورده شکافته
rolled glass شیشه نورد خورده
lost شکست خورده گمراه
rancid باد خورده فاسد
seared conscience وجدان پینه خورده
rolled iron or steel فولاد نورد خورده
chartered accountant حسابدار قسم خورده
certified public accountant حسابدار قسم خورده
Today I took laxatives. امروز مسهل خورده ام.
rolled profile نیمرخ نورد خورده
spun glass شیشه تاب خورده
sclerous متصلب پینه خورده
Are you daft ? مگر مغز خر خورده ای ؟
foul anchor لنگر تاب خورده
patsy شخص گول خورده
buckled wheel چرخ خم شده [تاب خورده]
Our business has become tangled up. کارمان پیچ خورده است
a man in his forties مرد چهل و خورده ساله
fusion principle اصل ترکیبات جوش خورده
gyrus برامدگی چین خورده مغز
Chartered ( certified public ) accountant . حسابدار قسم خورده ( مجاز )
Like a bear with a sore head. مثل گرگ تیر خورده
fused ring system سیستم حلقهای جوش خورده
to sprain one's ankle پیچ خورده شدن قوزک پا
weldment قطعات بهم جوش خورده
to twist one's ankle پیچ خورده شدن قوزک پا
weather stained هوا خورده ورنگ پریده
foul hawse زنجیرها تاب خورده اند
not up توپ دوبار به زمین خورده دبل
tailfly طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
macadam blinding خورده سنگ بخورد راه دادن
self deceived فریب نفس خورده خود فریفته
He refused to acknowledge defeat . قبول نمی کرد که شکست خورده
There is a hitch somewhere. یک جای کار گره خورده است
With a long face . با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
they are sworn frends بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
vulcanite لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت
acid corrosion of concrete خورده شدن بتن بوسیله اسید
swallow tail coat جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
hard handed دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
Which son of a bitch (son of a gun)did it? کار کدام شیر پاک خورده ای است ؟
perjured سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
The campaign was considered to have failed. مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
breakers موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
quaternion ورق کاغذی که چهار تاه خورده باشد
breaker موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
turn the tide <idiom> چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
short round فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
I have been deceived in you . درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
shot group گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
chopper توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
choppers توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
littleneck clam نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
hole in one گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
brushed برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد
down توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
talk someone's ear off <idiom> آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده [اصطلاح روزمره]
coated chippings خورده سنگهای قیراندود شدهای که در سطح جاده پخش میشوند
jungle gym چهارچوبی که اطفال روی ان تاب خورده و بالا و پایین میروند
egg bound صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
blast hole drill مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
snick توپی که با لبه چوب ضربه خورده و به عقب به سمت محافظ میله می رود
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
group طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
groups طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
clowning دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
hooligans مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
circus catch گرفتن توپ با حرکات ژیمناستیکی گرقتن توپ ضربه خورده با روشی عجیب
swiple قسمتی از گندم کوب یاخرمن کوب که تاب خورده مستقیمابرگندم فرودمی اید
hooligan مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
plisse طرح پارچه برجسته چین خورده چین پلیسه
rolled asphalt بتن قیری یا بتن اسفالتی اسفالت غلطک خورده
The deal is off. Forget it . That doesnt count . مالیده !(مالیده است ؟ بهم خورده ؟ لغو شده )
struck بصورت پسوند نیز بکار رفته وبمعنی ضربت خورده و مصیبت دیده یا مصیبت زده میباشد
ingrain رنگ ثابت خورده نبافته رنگ شده
closed back بافت پشت بسته که در آن گره های نامتقارن بدور تارهای مخالف گره خورده و در نهایت خود تار دیده نمی شود
swept پیچ دار پیچ خورده
wormy کرم مانند کرم خورده
incorrodible خورده نشدنی سائیده نشدنی
knock knees زانوی کج زانوی پیچ خورده
too زیاد
heart break غم زیاد
profusely زیاد
large adv زیاد
to a large extent زیاد
widest زیاد
greatest زیاد
highest زیاد
mickle زیاد
extortionary زیاد
no end of زیاد
extortionate زیاد
fulsome زیاد
not a lettle زیاد
over and above زیاد
mickle or muckle زیاد
muckle زیاد
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com