Dictiornary-Farsi | زیاد شام مهمی نبود | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
It wasnt much of a dinner .	زیاد شام مهمی نبود


Other Matches

milestone	مرحله مهمی اززندگی
milestones	مرحله مهمی اززندگی
tune in <idiom>	با چیز مهمی درارتباط بودن
It is pretty(fairly)second rate.	همچنین چیز مهمی نیست
relevant	آنچه ارتباط مهمی دارد
sinecure	هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
zero hour <idiom>	لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
sinecures	هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
there is nothing in it	چیز مهمی دران نیست پروپایی ندارد
if i had thought of that	نبود
it was nothing short of	کم از.....نبود
he did the wrong thing	نبود
penalty kicker	بازیگر ماهر که هنگام کم شدن تعداد افراد تیم نقش مهمی در دفاع دارد
lack of incentive	نبود انگیزه
it wasnot for noyhing that	بی خود نبود که
no offences was meant	توهین نبود
I was scared stiff. I had my heart in my mouth.	دل تو دلم نبود
he did not dislike itŠt.	بی میل نبود
he was not inclined to go	مایل برفتن نبود
it was an incorrect procedure	جریانش درست نبود
it was no better	هیچ بهتر نبود
it was all quiet in london	درلندن خبری نبود
I had completely forgotten .	هیچ یادم نبود
once upon a time	یکی بودیکی نبود
it did not profit me	مرا سودمند نبود
there was not a soul	ذی نفسی انجا نبود
he was proof against harm	اسیب بردار نبود
it was not p to do that	کردن انکارمصلحت نبود
there was no mail to day	امروز پست نبود
there was no secrecy about it	مطلب پوشیده ای نبود
he did not dislike itŠt.	ولی بی میل هم نبود
load call	وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
neither report was correct	هیچیک از ان دو گزارش درست نبود
Unfortunately it was not to be .	متأسفانه قسمت نشد ( نبود)
There wasnt a thing to eat.	هیچ چیز نبود که بخوریم
He was I'll advised to quit (resign).	صلاحش نبود که استعفا ء دهد
Nobody was there but me.	هیچکسی غیر از من آنجا نبود.
it was no part of my plan	ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
i'm sure i did not mean it	باور کنیدمقصودم این نبود
that is no new	اینکه خبر تازهای نبود
pan	در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pans	در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan-	در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
compression ignition	احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
he was in a good temper	توی غیظ نبود خلقش بجا بود
that was a quasi war	جنگ واقعی نبود- چیزی مانندجنگ بود
She wasn't any too pleased about his idea.	او [زن] در مورد ایده او [مرد] خیلی خوشحال نبود.
The food was not fit to eat.	غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
it was beneath my notice	شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
It was warm , but not hot .	هوا گرم بود ولی داغ نبود
I didnt get much sleep.	زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
parapherna	بخشی از دارایی زن که جزوجهیزیه نبود بلکه در اختیارخود زن بود
It was an enjoyable performance, if less than ideal.	این نمایشی لذت بخشی بود اگرچه کاملا ایده آل نبود.
overbuild	زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
else rule	قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
to hold somebody in great respect	کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
My mind was elsewahere. My thouthts were wandering.	حواسم اینجا نبود ( حواسم جای دیگه بود )
Once upon a time .	یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
he was nothing of an expert	هیچ متخصص نبود متخصص کجا بود
the well was a bad producer	ان چاه یک چاه نفت خیز خوبی نبود
notification	عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
surcharge	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
he that will not when he may when he will he shall have nay <proverb>	چون توانستم ندانستم چه سود چون بدانستم توانستم نبود
high speed	با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
heavily	زیاد
to a large extent	زیاد
widest	زیاد
rife	زیاد
much	زیاد
effusively	زیاد
heartbreak	غم زیاد
widely	زیاد
great-	زیاد
too much	زیاد
outrageously	زیاد
great	زیاد
supererogatory	زیاد
numerous	زیاد
late	زیاد
greatest	زیاد
intense	زیاد
many	زیاد
superabundant	زیاد
for all the world	بی کم و زیاد
egregiously	زیاد
extortionary	زیاد
copious	زیاد
highly	زیاد
squeamishly	زیاد
squeamishness	زیاد
heart break	غم زیاد
too	زیاد
vastly	زیاد
excessive	زیاد
extortionate	زیاد
fulsome	زیاد
populous	زیاد
wider	زیاد
extensive	زیاد
thicker	زیاد
thickest	زیاد
very	زیاد
intensively	زیاد
immoderate	زیاد
tremendously	زیاد
hugely	زیاد
generous	زیاد
mortally	زیاد
thick	زیاد
profoundly	زیاد
mickle	زیاد
plethoric	زیاد
no end of	زیاد
high	زیاد
highs	زیاد
intensely	زیاد
plaguily	زیاد
swingeing	زیاد
not a lettle	زیاد
muckle	زیاد
mickle or muckle	زیاد
immane	زیاد
overly	زیاد
glaring	زیاد
overmuch	زیاد
greatly	زیاد
over and above	زیاد
in quantities	زیاد
wide	زیاد
in excess	زیاد
highest	زیاد
ranksack	زیاد
profusely	زیاد
quite a few <idiom>	زیاد
large adv	زیاد
at a great rat	بسرعت زیاد
increases	زیاد کردن
alto relievo	برجستگی زیاد
an abundance of	مقدار زیاد
hell-bent	زیاد خمیده
to overleap oneself	زیاد دورافتادن
augmenter	زیاد کننده
hell bent	زیاد خمیده
bad nip	تای زیاد
far	زیاد خیلی
accretive	زیاد شونده
at long intervals	بفواصل زیاد
amplitude	فاصلهء زیاد
overloaded	زیاد پر کردن
lots	خیلی زیاد
escalating	زیاد شدن
agreat d. of trouble	دردسر زیاد
an abrupt place	با سراشیبی زیاد
overloads	زیاد پر کردن
aggrandise	زیاد شدن
to run rup	زیاد کردن
at a great penny worth	به بهای زیاد
boosters	زیاد کننده
over blow	زیاد دمیدن
profuse of gilfts	زیاد بخشنده
swarm	دسته زیاد
swarmed	دسته زیاد
swarms	دسته زیاد
downpours	بارندگی زیاد
downpour	بارندگی زیاد
quaff	زیاد نوشیدن
quaffed	زیاد نوشیدن
extreme	خیلی زیاد
quaffing	زیاد نوشیدن
quaffs	زیاد نوشیدن
superannuated	زیاد کهنه
manifold	بسیار زیاد
desperation	نومیدی زیاد
extravagantly	با افراط زیاد
terrors	ترس زیاد
multiplying	زیاد شدن
multiply	زیاد شدن
booster	زیاد کننده
queasy	زیاد دقیق
escalates	زیاد شدن
escalated	زیاد شدن
torrid	زیاد گرم
escalate	زیاد شدن
increased	زیاد کردن
increase	زیاد کردن
oodles	خیلی زیاد
with much regret	با تاسف زیاد
with many regrets	با تاسف زیاد
wheen	تعداد زیاد
violent pain	درد زیاد
to toll up	زیاد شدن
multiplied	زیاد شدن
multiplies	زیاد شدن
terror	ترس زیاد
in large	بمقدار زیاد
latifundia	املاک زیاد
left over	زیاد امده
punctiliousness	دقت زیاد
prosternation	ضعف زیاد