Dictiornary-Farsi | زیاد مطمئن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
over confident	زیاد مطمئن


Other Matches

load call	وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition	احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep.	زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
in the bag <idiom>	مطمئن
confident	مطمئن
assured	مطمئن
trustful	مطمئن
sure	مطمئن
surer	مطمئن
surest	مطمئن
safe	مطمئن
full hearted	مطمئن
safer	مطمئن
safest	مطمئن
safes	مطمئن
insecure	غیر مطمئن
certify	مطمئن کردن
insuring	مطمئن ساختن
certifies	مطمئن کردن
secure	مطمئن استوار
secures	مطمئن استوار
assurer	مطمئن سازنده
secure of victory	مطمئن به پیروزی
self confident	مطمئن بخود
self-confident	مطمئن به خود
safe working load	بارکاری مطمئن
safe life	عمر مطمئن
supersub	ذخیره مطمئن
to feel secure	مطمئن شدن
to feel secure	مطمئن بودن
insurance	ذخیره مطمئن
insurance	امتیاز مطمئن
nail down <idiom>	مطمئن بودن
assuror	مطمئن سازنده
certifying	مطمئن کردن
ensure	مطمئن ساختن
trusts	مطمئن بودن
ensures	مطمئن ساختن
insures	مطمئن ساختن
ensuring	مطمئن ساختن
I am sure that ...	من مطمئن هستم که ...
ensured	مطمئن ساختن
trust	مطمئن بودن
trusted	مطمئن بودن
to make no doubt	مطمئن بودن شک نداشتن
self assured	مطمئن بنفس خود
you may rest assured	میتوانید مطمئن باشید
to ensure something	مطمئن ساختن [چیزی]
in for <idiom>	مطمئن بدست آوردن
surefire	مطمئن نتیجه بخش
I am certain of it.	من درباره اش مطمئن هستم.
self-assured	مطمئن بنفس خود
just in case	برای مطمئن بودن
but don't hold me to it [idiom]	ولی مطمئن نیستم
secure	مطمئن تامین کردن
secures	مطمئن تامین کردن
secures	بی خطر خاطر جمع مطمئن
secure	بی خطر خاطر جمع مطمئن
overbuild	زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
You can be sure of that!	در این مورد تو می توانی مطمئن باشی!
bravura	افهار شجاعت و دلاوری روحیه مطمئن وامرانه
Slow but sure wins the race. <proverb>	پیروزى از آن کسى است که آهسته و مطمئن مى رود .
He seems to have a lot of confidence.	خیلی خاطر جمع ( مطمئن ) بنظر می رسد
i give you my world for it	قول میدهم اینطور باشد مطمئن باشید
prudent limit of patrol	حداکثر زمان گشت مطمئن هواپیما از نظر سوخت
prudent limit of endurance	حداکثر زمان پرواز مطمئن هواپیما از نظر سوخت
to hold somebody in great respect	کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
right of search	حقی که کشتیهای دول متحارب برای جستجوی ناوگان ممالک بیطرف به منظور مطمئن شدن از بیطرفیشان دارند
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts.	مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
fail safe	ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail-safe	ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
to prove my vow i give my hand	برای اینکه شما را از درستی قول خود مطمئن سازم به شما دست میدهم
whole hearted	خاطرجمع مطمئن صمیمانه قلبی صمیمانه
surcharges	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed	با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
to secure	تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن]
highly	زیاد
rife	زیاد
large adv	زیاد
great	زیاد
ranksack	زیاد
copious	زیاد
plethoric	زیاد
for all the world	بی کم و زیاد
heart break	غم زیاد
immane	زیاد
in excess	زیاد
vastly	زیاد
heartbreak	غم زیاد
in quantities	زیاد
widely	زیاد
outrageously	زیاد
great-	زیاد
greatest	زیاد
populous	زیاد
mickle	زیاد
mickle or muckle	زیاد
superabundant	زیاد
muckle	زیاد
no end of	زیاد
numerous	زیاد
intense	زیاد
excessive	زیاد
extortionate	زیاد
egregiously	زیاد
not a lettle	زیاد
fulsome	زیاد
too	زیاد
late	زیاد
many	زیاد
plaguily	زیاد
extortionary	زیاد
over and above	زیاد
thicker	زیاد
overly	زیاد
highs	زیاد
profusely	زیاد
highest	زیاد
intensely	زیاد
quite a few <idiom>	زیاد
high	زیاد
swingeing	زیاد
profoundly	زیاد
thick	زیاد
thickest	زیاد
immoderate	زیاد
very	زیاد
tremendously	زیاد
hugely	زیاد
generous	زیاد
mortally	زیاد
extensive	زیاد
much	زیاد
wider	زیاد
widest	زیاد
intensively	زیاد
supererogatory	زیاد
glaring	زیاد
heavily	زیاد
squeamishness	زیاد
squeamishly	زیاد
effusively	زیاد
wide	زیاد
overmuch	زیاد
to a large extent	زیاد
too much	زیاد
greatly	زیاد
desudation	خوی زیاد
diaphoresis	عرق زیاد
frequent visiting	دیدنی زیاد
exquisite taste	سلیقه زیاد
grnish	زیاد کردن
desudation	عرق زیاد
torrid	زیاد گرم
dense ignorance	نادانی زیاد
oodles	خیلی زیاد
heavy poll	رایهای زیاد
finicality	خودارایی زیاد
diuresis	ادرار زیاد
h.f.	بسامد زیاد
fervidness	گرمی زیاد
full tilt	باسرعت زیاد
floridly	با ارایش زیاد
fervidity	گرمی زیاد
exuberantly	بفراوانی زیاد
furor	خشم زیاد
excessive love	دوستی زیاد
excessive eating	خوردن زیاد
lots	خیلی زیاد
eclat	سروصدا زیاد
terror	ترس زیاد
deprecation	افهاربیمیلی زیاد
desperation	نومیدی زیاد
quaffing	زیاد نوشیدن
increases	زیاد کردن
quaffed	زیاد نوشیدن
quaff	زیاد نوشیدن
queasy	زیاد دقیق
booster	زیاد کننده
boosters	زیاد کننده
hell bent	زیاد خمیده
swarms	دسته زیاد
increased	زیاد کردن
increase	زیاد کردن
extravagantly	با افراط زیاد
extreme	خیلی زیاد
terrors	ترس زیاد
downpour	بارندگی زیاد
downpours	بارندگی زیاد
manifold	بسیار زیاد
superannuated	زیاد کهنه
quaffs	زیاد نوشیدن
hell-bent	زیاد خمیده
swarmed	دسته زیاد
swarm	دسته زیاد
at a great penny worth	به بهای زیاد
at a great rat	بسرعت زیاد
at long intervals	بفواصل زیاد
augmenter	زیاد کننده