Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
willful misconduct
زیان عمدی
Other Matches
scitovsky double criterion
که براساس ان تغییری ایده ال استکه دران کسانیکه بهره برده اند بتوانندکسانیراکه زیان میبرند جبران نموده و در مقابل زیان کنندگان قادر نباشند که ازتغییر جلوگیری نمایند
deliberates
عمدی
premeditated
عمدی
deliberate
عمدی
deliberating
عمدی
deliberated
عمدی
aforethought
عمدی
wilfull
عمدی
advertency
عمدی
prepense
عمدی
autonomic
عمدی
intentional
عمدی
willful misconduct
خسارت عمدی
voluntary act
فعل عمدی
malice a
خیانت عمدی
unitentional
غیر عمدی
tank
باخت عمدی
sabotages
خرابکاری عمدی
sabotaged
خرابکاری عمدی
sabotage
خرابکاری عمدی
inadvertent
غیر عمدی
lemons
باخت عمدی
lemon
باخت عمدی
wilful murder
قتل عمدی
wilfull murder
قتل عمدی
reflation
تورم عمدی
murdered
قتل عمدی
intentional movement
حرکت عمدی
intentional handball
هند عمدی
intentional foal
خطای عمدی
studied
دانسته عمدی
murder
قتل عمدی
sabotaging
خرابکاری عمدی
murdering
قتل عمدی
murders
قتل عمدی
dump
باخت عمدی
cheap shot
خشونت عمدی
homicide by misadventure
قتل غیر عمدی
vertical parity check
مقابله توان عمدی
invlountary act
فعل غیر عمدی
by accident or d.
بطور اتفاقی یا عمدی
was that intended?
ایا ان عمدی بود
setting on fire
اتش زدن عمدی
arson
ایجاد حریق عمدی
sand bag
سستی عمدی در تمرین
casually
بطور غیر عمدی
arson
اتش زدن عمدی
d.sin
گناه بزرگ عمدی
miscarriages
سقط جنین غیر عمدی
obmutescence
خاموش نشینی سکوت عمدی
miscarriage
سقط جنین غیر عمدی
hacks
لگد زدن عمدی دررگبی
hacked
لگد زدن عمدی دررگبی
involuntarily
بطورغیر ارادی یا غیر عمدی
deliberates
عمدا انجام دادن عمدی
deliberate
عمدا انجام دادن عمدی
deliberated
عمدا انجام دادن عمدی
inadvertence
غیر عمدی عدم تعمد
hack
لگد زدن عمدی دررگبی
deliberating
عمدا انجام دادن عمدی
arson
تولید حریق عمدی در مال غیر
destruct
خرابی عمدی موشک قبل ازپرتاب ان
duster
پرتاب عمدی توپ به بالا وبداخل
dusters
پرتاب عمدی توپ به بالا وبداخل
draw play
ضربه عمدی با انتهای گوی گلف
match penalty
خطای اسیب رساندن عمدی واخراج
unitentionally
ندانسته بطور غیر عمدی سهوا
inadvertenly
بطور غیر عمدی ازروی ندانستگی
voluntary
عمدی افراز ملک با تراضی شرکا
barratry
خسارات ناشی از جرم عمدی ناخدا یا ملوان کشتی
allowance
اختلاف یا لقی عمدی بین ابعادو اجزاء جفت شونده
allowances
اختلاف یا لقی عمدی بین ابعادو اجزاء جفت شونده
throw
باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
throws
باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
throwing
باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
columnar and trabeated
[نوعی از ساختار شامل ستون های عمدی یا تیرگهایی که از تیرهای افقی حمایت می کند.]
hazarded
زیان
disadvantages
زیان
loss
زیان
maleficium
زیان
detriment
زیان
evils
زیان
wash out
زیان
ill
زیان
noxiousness
زیان
ill-
زیان
disadvantage
زیان
drawback
زیان
detrime
زیان
evil
زیان
hurtfulness
زیان
forfeiture
زیان
damage
زیان
hazards
زیان
hurts
زیان
hazard
زیان
disservice
زیان
drawbacks
زیان
hazarding
زیان
lesions
زیان
hurt
زیان
hurting
زیان
scathe
زیان
forfeited
زیان
prejudices
زیان
prejudice
زیان
forfeits
زیان
forfeiting
زیان
forfeit
زیان
ravaging
زیان
ravaged
زیان
ravage
زیان
injuring
زیان
injures
زیان
injure
زیان
phytobentos
ته- زیان
ravages
زیان
total losses
زیان کل
lesion
زیان
ills
زیان
manipulative deception
تغییر فرکانس یا دستکاری دروسایل فرستنده خودی برای گول زدن دشمن فریب رادیویی عمدی
offense,etc
تهاجم زیان
i am 0 rials out of pocket
05 ریال زیان
perfect loss
زیان مطلق
smart money
پاداش زیان
nocent
زیان رسان
operating loss
زیان عملیاتی
windfall loss
زیان اتفاقی
derogatory to
زیان رساننده
sessile benthos
ته زیان برجا
to suffer
[from]
زیان دیدن
[از]
disserviceable
زیان اور
nocuous
زیان اور
no known loss
زیان نامعلوم
harmfulness
زیان رسانی
nobbeing
زیان اور
incommodity
زیان ناراحتی
profit and loss
سود و زیان
partial loss
زیان جزئی
to incur a loss
زیان دیدن
perfect loss
زیان خاص
maleficent
زیان اور
perniciousness
زیان اوری
to do harm
زیان رسانیدن
perfect loss
زیان خالص
suffring
ابتلا زیان
suffer loss
زیان دیدن
to sustain a loss
زیان دیدن
vagrantbenthos
ته زیان جنبا
sessile benthos
کف زیان برجا
loss and gain
زیان و سود
to suffer a loss
زیان دیدن
malefic
زیان اور
dead loss
زیان ناخالص
slaughtered
به زیان فروختن
harm
زیان ضرر
risks
احتمال زیان
deleterious
زیان اور
lost
زیان دیده
noisome
زیان بخش
suffering
ابتلاء زیان
sufferings
ابتلاء زیان
pernicious
زیان اور
hazardous
زیان اور
harmed
زیان ضرر
harming
زیان ضرر
risking
احتمال زیان
slaughters
به زیان فروختن
lose
زیان کردن
loses
زیان کردن
suffers
زیان دیدن
risk
احتمال زیان
suffered
زیان دیدن
risked
احتمال زیان
suffer
زیان دیدن
harms
زیان ضرر
gain or loss
سود یا زیان
disadvantageous
زیان اور
capital loss
زیان سرمایه
break even
بی سود و زیان
slaughter
به زیان فروختن
detrimental
زیان اور
detrimental
زیان بخش
evils
زیان اور
cause to sustain a loss
زیان رساندن به
evil
زیان اور
malignancy
زیان اوری
consequential loss
زیان تبعی
forfeiture
زیان ضرر
suicidal
زیان اور
actual total loss
کل زیان وارده
actual loss
زیان واقعی
indemnity
جبران زیان بخشودگی
pestilently
بطور زیان اور
to do somebody harm
به کسی زیان رسانیدن
indemnities
جبران زیان بخشودگی
perniciously
بطور زیان اور
account
وضع سود و زیان
ill
زیان اور ببدی
ill-
زیان اور ببدی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com