English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English Persian
a beauty and an elegance beyond [ without] compare زیبایی و ظرافتی بی مقایسه
Other Matches
to contrast [with] مقایسه کردن با [برابرکردن برای مقایسه]
beauties زیبایی
concinnity زیبایی
sheen زیبایی
trimness زیبایی
pulchritude زیبایی
kalon زیبایی
good looks زیبایی
inelegance نا زیبایی
beauty زیبایی
esthete زیبایی گرا
elegance زیبایی وقار
esthetic زیبایی شناختی
esthetics زیبایی شناسی
aesthete زیبایی گرا
picturesqueness زیبایی روشنی
salon سالن زیبایی
aesthetes زیبایی گرا
aesthetics زیبایی شناسی
esthetician زیبایی شناس
aesthetician زیبایی شناس
beauty spots خال زیبایی
beauty spot خال زیبایی
salons سالن زیبایی
aesthetically زیبایی شناختی
aesthetically وابسته به زیبایی
aesthetic زیبایی شناختی
aesthetic وابسته به زیبایی
glee زیبایی کامیابی
aestheticism زیبایی گرایی
gracing زیبایی خوبی
graces زیبایی خوبی
constructivism ضد زیبایی شناسی
there is no style about her سرووضعش زیبایی
grace زیبایی خوبی
graced زیبایی خوبی
prettiness زیبایی عاریتی
beauty salon سالن زیبایی
body building ورزش زیبایی اندام
body-building ورزش زیبایی اندام
illness faded her beauty ناخوشی زیبایی اوراکاست
plastic surgery جراحی ترمیمی و زیبایی
saloon سالن زیبایی رستوران
saloons سالن زیبایی رستوران
aphrodite الههء عشق و زیبایی
seeming فاهر نما زیبایی
aesthetics زیبایی گرایی مبحث
psyche شاهزاده زیبایی که " کوپید"
she was a model of besuty نمونه زیبایی بود
venus الهه عشق و زیبایی
unprompted دارای زیبایی طبیعی
queen of love زهره نام الهه زیبایی
maenad حوری زیبایی که ملازم دیونیسوس بوده
Is there a beauty salon in the hotel? آیا سالن زیبایی در هتل هست؟
passe دوره زیبایی و عنفوان جوانی را گذرانده
menad حوری زیبایی که ملازم دیونیسوس بوده
aestheticism زیبایی پرستی علاقمندی به هنرهای زیبا
The jewels were laid out beautifully. جواهرات رابطرز زیبایی چیده بودند
adonic جوان زیبایی که معشوق ونوس بود
ripe beauty زیبایی زنی که رشد کرده است
Industrial Aesthetic [سیستم زیبایی شناختی ساختمان های صنعتی]
adonis جوان زیبایی که مورد علاقه افرودیت بود
pinup girl دختر زیبایی که عکسهایش به دیوار اویخته شود
fucus رنگی که برای زیبایی پوست بکار میرود
grace note نتی که به اهنگ برای زیبایی اصلی اضافه میگردد
City Beautiful [جنبش طراحان، محوطه سازان آمریکایی در دفاع از زیبایی شهرها]
wampum صدف براق و زیبایی که سرخ پوستان امریکایی بجای پول مصرف میکردند
comparison مقایسه
collations مقایسه
comparisons مقایسه
collation مقایسه
datum line خط مقایسه
analogy مقایسه
analogies مقایسه
resemblance مقایسه
refrence مبنای مقایسه
parity error خطای مقایسه
parity checking بازبینی مقایسه
even parity مقایسه زوج
incommensurable مقایسه ناپذیر
comparableness قابلیت مقایسه
assimilatc مقایسه نمودن
frequency comparison مقایسه فرکانس
logical comparison مقایسه منطقی
to draw comparisons مقایسه کردن
incomparability مقایسه ناپذیری
datum سطح مقایسه
parity bit بیت مقایسه
comparison operator عملگر مقایسه
comparator مقایسه کننده
to make comparisons مقایسه کردن
no parity عدم مقایسه
cf مقایسه شود
odd parity مقایسه فرد
parity error غلط مقایسه
comparisons روش مقایسه
incomparable غیرقابل مقایسه
incomparable مقایسه ناپذیر
compared مقایسه کردن
compare مقایسه کردن
comparatively بطور مقایسه
analogous قابل مقایسه
comparison روش مقایسه
contrast مقایسه کردن
contrasted مقایسه کردن
contrasts مقایسه کردن
comparing مقایسه کردن
contrasting مقایسه کردن
compares مقایسه کردن
paired comparisons method روش مقایسه جفتی
A comparison of theory and practice. مقایسه ای از نظری و عمل.
measure مقایسه کردن سنجش
incomparability غیر قابل مقایسه
comparably بطور قابل مقایسه
to stand comparison with قابل مقایسه بودن با
to compare oppsites چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن
comparator وسیله انجام مقایسه
to bear comparison with قابل مقایسه بودن با
comparative philology علم مقایسه زبانها
comparative gage دستگاه مقایسه کننده
incomparably بطور غیرقابل مقایسه
by comparison وقتی مقایسه می شوند
a comparison of the brain to a computer مقایسه ای از مغز با کامپیوتر
Next to you I'm slim. در مقایسه با تو من لاغر هستم.
between دربین درمقام مقایسه
table comparator مقایسه کننده نوارها
tape comparator مقایسه کننده نوار
proportions اندازه چیزی در مقایسه با سایرین
comparable آنچه قابل مقایسه نیست
parity error اشتباه مقایسه خطای توازن
comparable قابل مقایسه مانند کردنی
priorities اهمیت یک شغل در مقایسه با سایرین
to drow a p between two دوچیزراباهم مقایسه یاتشبیه کردن
comparable قابلیت مقایسه قیاس پذیر
relational database management system نشانهای که دو موضوع را مقایسه میکند
relational database نشانهای که دو موضوع را مقایسه میکند
a comparison of men's salaries with those of women مقایسه حقوق مردان با زنان
priority اهمیت یک شغل در مقایسه با سایرین
That's a poor comparison. این مقایسه ای نا مناسب است.
VBScript مقایسه شود با JAVA SCRIPT
document comparison utility برنامه کمکی مقایسه مدارک
relative آنچه با دیگری مقایسه شود
not a patch on به هیچ طرف مقایسه نیست با
proportion اندازه چیزی در مقایسه با سایرین
a comparison between European and Japanese schools مقایسه ای بین مدارس اروپایی و ژاپنی
Today's weather is mild by comparison. در مقایسه هوای امروز ملایم است.
job اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
cost effectiveness سودمندبودن بیشتربودن درامد در مقایسه باهزینه ها
jobs اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
The comparison is misleading [flawed] . مقایسه گمراه کننده [ ناقص ] است.
to be out of all proportion to something غیر مقایسه بودن نسبت به چیزی
a comparison of the tax systems in Italy and Spain مقایسه سیستم های مالیاتی در ایتالیا و اسپانیا
collate مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collated مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collates مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
index number مقایسه حجم در بعضی مواقع با عدد شاخص
collating مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
Japonaiserie [از بعد از نیمه قرن نوزدهم میلادی طراحی ژاپنی متاثر از فرهنگ غرب بویژه در صنایع دستی و زیبایی شناسی بوجود آمد.]
to pink out leather چرم را برای زیبایی سوراخ سوراخ کردن
Comparison with other countries is extremely interesting. مقایسه با کشورهای دیگر بی اندازه جالب توجه است.
On comparison, the Mercedes was the more reliable of the two cars. هنگام مقایسه دو خودرو، بنز قابل اطمینان تر بود.
By [In] comparison with the French, the British eat far less fish. در مقایسه با فرانسوی ها، انگلیسی ها به مراتب کمتر ماهی می خورند.
Participation rates are low compared to international standards. میزان مشارکت در مقایسه با استانداردهای بین المللی کم است .
collates به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collating به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collate به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collated به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
Dhrystone benchmark سیستمی آماری برای اندازه گیری و مقایسه کارایی کامپیوتر
summation check بررسی تشخیص خطا با جمع کردن حروف دریافتی و مقایسه با کل آن
dry cell battery باتری ای که قابل شارژ مجدد نیست مقایسه شودباRechergeable Battery
local area network و توسط کابل بهم وصل می شوند. مقایسه شود با WAN
vertical بررسی تشخیص خطا که بیتهای کلمه با کل آن مقایسه و جمع می شوند
move of pattern [وجود تقارن و هماهنگی نگاره ها پس از اتمام بافت در مقایسه با نقشه]
The editorial staff drew unflattering comparisons between the mayor and a dictator. هیات تحریریه مقایسه برخورنده ای بین این شهردار و دیکتاتوری کرد.
phosphor اندازه نور تولید شده در مقایسه با انرژی دریافتی از اشعه الکترون
spellcheck بررسی صحت نوشتار کلمه با مقایسه آن با لغت نامه موجود در کامپیوتر
benchmarks نشانهای در اندیس که مهم است و قابل مقایسه با سایر نشانه هاست
benchmark نشانهای در اندیس که مهم است و قابل مقایسه با سایر نشانه هاست
doubled دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
doubled up دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
pair exchange sorting algorithm نوعی الگوریتم مرتب کردن مستلزم مقایسه دادههای زوج بندی شده
activity تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
activities تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
double دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
When compared to other countries around the world, Britain spends little on defence. در مقایسه با کشورهای دیگر در سراسر جهان بریتانیا کم برای دفاع خرج می کند.
volatility تعداد رکوردهایی که از یک سیستم کامپیوتری حذف یا لعنه می شوند در مقایسه با کل اعداد ذخیره شده
The Web site allows consumers to make direct comparisons between competing products. این وب گاه اجازه می دهد مصرف کنندگان مستقیما محصولات رقیبها را با هم مقایسه بکنند..
Inevitably it invites/evokes comparison with the original, of which the remake is merely a pale shadow. این به ناچار مقایسه با نسخه اصلی را مجبور می کند که بازسازی فیلمش کاملا قلابی است.
DES استاندارد دولت آمریکا برای سیستم رمز بلاک داده با امنیت بالا. مقایسه با # Public Key #
density دیسکی که میتواند دو بیت داده را در واحد مسافت ذخیره کند در مقایسه با دیسک استاندارد با استفاده از پردازنده پیشرفته نوشتن
densities دیسکی که میتواند دو بیت داده را در واحد مسافت ذخیره کند در مقایسه با دیسک استاندارد با استفاده از پردازنده پیشرفته نوشتن
voters عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
voter عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
There is just no comparison between canned vegetables and fresh ones. سبزیجات کنسرو شده و سبزیجات تازه اصلا قابل مقایسه نیستند.
linear روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا به جواب برسد.
four ball مقایسه امتیازهای تیم دونفره در هر بخش باامتیازهای تیم حریف
He's a good director but he doesn't bear [stand] comparison with Hitchcock. او [مرد ] کارگردان خوبی است اما او [مرد] قابل مقایسه با هیچکاک نیست.
mouses نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouse نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
searched روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا عنصر مورد نظر پیدا شود.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com