Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (32 milliseconds)
English
Persian
groom
زیبا کردن داماد شدن
grooms
زیبا کردن داماد شدن
Other Matches
tittivate
زیبا کردن
titivate
زیبا کردن
adorns
زیبا کردن
adorn
زیبا کردن
smarten
زیبا کردن
embellish
زیبا کردن پیراستن
embellished
زیبا کردن پیراستن
embellishes
زیبا کردن پیراستن
embellishing
زیبا کردن پیراستن
pretty to look at
[to watch]
زیبا
[خوشگل]
برای نگاه کردن
son inlaw
داماد
son-in-law
داماد
sons-in-law
داماد
brother in law
هم داماد
groom
داماد
brothers-in-law
هم داماد
bridegroom
داماد
bridegrooms
داماد
birdegroom
داماد
bride groom
داماد
son in law
داماد
brother-in-law
هم داماد
grooms
داماد
birdegroom
تازه داماد
bridesman
ساقدوش داماد
groomsman
ساقدوش داماد
best man
ساقدوش داماد
paranymph
دختر ملازم عروس به خانه داماد
picturesque
زیبا
scrumptious
زیبا
sightliness
زیبا
crumpet
زن زیبا
queen of love
زن زیبا
belle
زن زیبا
belles
زن زیبا
fairs
زیبا
fair
زیبا
fairer
زیبا
fairest
زیبا
dinky
زیبا
goodly
زیبا
cutest
زیبا
cuter
زیبا
cute
زیبا
pulchritudinous
زیبا
spiffy
زیبا
beautiful
زیبا
queen of hearts
زن زیبا
good looking
زیبا
good-looking
زیبا
well favored
زیبا
yummy
زیبا
inelegant
نا زیبا
crumpets
زن زیبا
stylish
زیبا
gainly
زیبا
eyeful
زیبا
chic
زیبا
beauteous
زیبا
elegant
زیبا
swell
زیبا
swelled
زیبا
swells
زیبا
bonny
زیبا
lapwings
مرغ زیبا
handsomely
بطور زیبا
beaux arts
هنرهای زیبا
nymph
زن بسیار زیبا
habiliment
لباس زیبا
peach
زن یادختر زیبا
knockout
<idiom>
خانم زیبا
deluxe
بسیار زیبا
peewits
مرغ زیبا
She looks nice.
او
[زن]
زیبا است.
peewit
مرغ زیبا
killdeer
مرغ زیبا
peaches
زن یادختر زیبا
lapwing
مرغ زیبا
corking
خیلی زیبا
She looks appealing.
او
[زن]
زیبا است.
nymphs
زن بسیار زیبا
beautification
زیبا سازی
smatt
زیبا باهوش
proper dress
جامه زیبا
well favoured
زیبا خوشگل
fine arts
هنرهای زیبا
beauties
زنان زیبا
graphic arts
هنرهای زیبا
to look good
زیبا بودن
beautifully
بطور زیبا
beauty
زنان زیبا
prettyish
نسبتا زیبا
china aster
گل رعنا زیبا
pewit
مرغ زیبا
to be good-looking
زیبا بودن
titivate
اراستن زیبا شدن
nymphet
دختر کوچک و زیبا
well lookirg
زیبا خوش منظر
virtuosity
استعدادهنرهای زیبا یا فنون
tittivate
اراستن زیبا شدن
queen of heaven
نام زن ژوپیطر زن زیبا
conservatoire
اموزشگاه هنرهای زیبا
dressed to the nines (teeth)
<idiom>
زیبا وبرازندهلباس پوشیدن
plumate
دارای پر وبال زیبا
pinup
تصویر دختر زیبا
aesthete
طرفدار صنایع زیبا
handsome
خوش قیافه زیبا
aesthetes
طرفدار صنایع زیبا
conservatory
هنرستان هنرهای زیبا
bonnily
بطرز زیبا ودلپذیر
venus
زن زیبا ستاره زهره
greenhouse
هنرستان هنرهای زیبا
conservatories
هنرستان هنرهای زیبا
trimly
بطور اراسته و زیبا
dilettanti
دوستدارتفننی صنایع زیبا
dilettante
دوستدارتفننی صنایع زیبا
dilettantes
دوستدارتفننی صنایع زیبا
the nine
نه تن الهه شعر و هنرهای زیبا
belles lettres
شعر و اثارادبی زیبا وهنری
shangri
شهر زیبا سرزمین دلخواه
specious
دارای فاهر زیبا وفریبنده
Ravishingly beautiful.
مثل پنجه آفتاب ( بسیار زیبا )
Ravishingly beautiful .
مثل ماه شب چهارده ( بی نهایت زیبا )
to look like a million dollars
[bucks]
[American E]
<idiom>
بسیار زیبا بودن
[اصطلاح روزمره]
aestheticism
زیبایی پرستی علاقمندی به هنرهای زیبا
belletrist
نویسنده شعر و اثارادبی زیبا ادیب
newlywed
تازه داماد تازه عروس
Frigi darium
[تزئینات زیبا و بزرگ در حمام های رومی]
to look
[feel]
like a million dollars
بسیار زیبا
[به نظر آمدن]
بودن
[اصطلاح روزمره]
dressage
حرکات زیبا و شیرین کاری اسبهای تربیت شده
cinerarium
[گلدان یا ظرف زیبا شبیه جعبه برای نگهداری خاکستر مردگان]
bimbo
زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه
[اصطلاح روزمره]
[ اصطلاح تحقیر آمیز]
painted woman
زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه
[اصطلاح روزمره]
[ اصطلاح تحقیر آمیز]
grunter
[Australian E]
زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه
[اصطلاح روزمره]
[ اصطلاح تحقیر آمیز]
tootsie
زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه
[اصطلاح روزمره]
[ اصطلاح تحقیر آمیز]
goer
زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه
[اصطلاح روزمره]
[ اصطلاح تحقیر آمیز]
chippy
زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه
[اصطلاح روزمره]
[ اصطلاح تحقیر آمیز]
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com