Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (10 milliseconds)
English	Persian
recursion	زیرتابعی که درحین اجرا خود را صدامیکند
recursive routine	زیرتابعی که درحین اجرا خود را صدامیکند
Other Matches
recursion	زیرتابعی دربرنامه که درحین اجرا خود را صدا میکند
recursive routine	زیرتابعی دربرنامه که درحین اجرا خود را صدا میکند
sounder	هرچیزیکه صدامیکند
parameters	زیرتابعی که از پارامترها برای بیان حدود و عملیات استفاده میکند
parameter	زیرتابعی که از پارامترها برای بیان حدود و عملیات استفاده میکند
enpassant	ضمنا درحین
on duty	درحین خدمت
red handed	درحین ارتکاب جنایت
delay en route	تاخیر درحین حرکت در مسیر
routing	عملیاتی که درحین مسیریابی پیام انجام می شوند
combat liaison	حفظ ارتباط بین هواپیماها درحین پرواز
relocation	جابجایی داده یا کدگزاری یاانتساب محل مطلق درحین اجرای برنامه
flight ration	جیره عملیاتی درحین پرواز جیره هوایی
standard	تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
standards	تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
asynchronous	تابعی که جداگانه از برنامه اصلی اجرا میشود و وقتی اجرا میشود که یک موقعیتهای خاصی به وجود آمده باشند
simple	وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simpler	وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simplest	وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
runs	دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
run	دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
operation	ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
trojan horse	برنامه وارد شده در سیستم توسط سک شخص کلاهبردار. یک تابع نامناسب انجام میدهد درحین کپی کردن اطلاعات در فایل با اولویت کمتر که از آن پس آن شخص بدون اجازه کاربر به آن دسترسی خواهد داشت
client side	داده یا برنامهای روی کامپیوتر مشتری ونه روی سرور اجرا میشود مثلاگ یک برنامه java script روی جستجوگر و کاربر اجرا میشود و برنامه کربردی مشتری است یا داده ذخیره شده ریو دیسک سخت کابر است
exercize	اجرا
performances	اجرا
implementation	اجرا
feasance	اجرا
ministration	اجرا
administration	اجرا
operation	به اجرا
fulfilment	اجرا
effected	اجرا
executing	اجرا
effecting	اجرا
execute	اجرا
executes	اجرا
accomplishment	اجرا
performance	اجرا
execution	اجرا
effect	اجرا
executed	اجرا
implementation	اجرا
run	اجرا
completion	اجرا
runs	اجرا
application	اجرا
administrations	اجرا
applications	اجرا
executes	اجرا کردن
implement	اجرا کردن
executed	زمان اجرا
executed	حلقه اجرا
executed	اجرا کردن
carry into effect	اجرا کردن
executes	حلقه اجرا
executing	زمان اجرا
executing	حلقه اجرا
executing	اجرا کردن
carry into execution	اجرا کردن
to put in practice	اجرا کردن
executes	زمان اجرا
inapplicable	اجرا نشدنی
execute	زمان اجرا
execute	حلقه اجرا
implements	اجرا کردن
assemble and go	همگذاری و اجرا
executor	مامور اجرا
executors	مامور اجرا
accomplisher	اجرا کننده
accomplishable	قابل اجرا
unfulfilled	اجرا نشده
practicable	قابل اجرا
sanctions	ضمانت اجرا
sanctioning	ضمانت اجرا
sanction	ضمانت اجرا
sanctioned	ضمانت اجرا
implementing	اجرا کردن
effect	اجرا کردن
execute	اجرا کردن
executable	اجرا پذیر
mode of execution	طرز اجرا
bailiff	مامور اجرا
effecting	اجرا کردن
implemented	اجرا کردن
effected	اجرا کردن
bumbailiff	مامور اجرا
bailiffs	مامور اجرا
execution cycle	چرخه اجرا
fieri facias	حکم اجرا
enforce	به اجرا دراوردن
sergeants	مامور اجرا
sergeant	مامور اجرا
fulfit	اجرا کردن
inexecutable	اجرا نشدنی
inexecution	عدم اجرا
non execution	عدم اجرا
execute phase	مرحله اجرا
lictor	مامور اجرا
load and go	بارکنش و اجرا
enforced	اجرا کردن
non performance	عدم اجرا
enforce	اجرا کردن
executory	قابل اجرا
practising	اجرا کردن
practises	اجرا کردن
practise	اجرا کردن
practicing	اجرا کردن
execution time	زمان اجرا
execution time	مدت اجرا
execution time	حین اجرا
execution time	هنگام اجرا
delivers	اجرا کردن
deliver	اجرا کردن
executive bailiff	مامور اجرا
executive officen	گماشته اجرا
enforced	به اجرا دراوردن
usefulness	قابلیت اجرا
carry out	اجرا کردن
run book	دفتر اجرا
run manual	راهنمای اجرا
run time	زمان اجرا
execute cycle	چرخه اجرا
sergeant at arms	مامور اجرا
executable	قابل اجرا
enforcible	قابل اجرا
enforcement order	دستور اجرا
endorcement procedure	شیوه اجرا
effective date	تاریخ اجرا
compile and go	همگردانی و اجرا
performs	اجرا کردن
performed	اجرا کردن
enforces	اجرا کردن
enforces	به اجرا دراوردن
conducts	اجرا کردن
conducting	اجرا کردن
conducted	اجرا کردن
conduct	اجرا کردن
put in practice	اجرا کردن
feasibility	امکان اجرا
enforcing	اجرا کردن
enforcing	به اجرا دراوردن
perform	اجرا کردن
enforceable	قابل اجرا
applicable <adj.>	قابل اجرا
makable [spv. makeable] <adj.>	اجرا شدنی
feasible <adj.>	اجرا شدنی
doable <adj.>	اجرا شدنی
effective	قابل اجرا
proper <adj.>	قابل اجرا
contrivable <adj.>	اجرا شدنی
achievable <adj.>	اجرا شدنی
makeable <adj.>	اجرا شدنی
manageable <adj.>	اجرا شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	اجرا شدنی
makable <adj.>	اجرا پذیر
language	در زمان اجرا
languages	در زمان اجرا
makable <adj.>	قابل اجرا
practicable <adj.>	اجرا شدنی
manageable <adj.>	اجرا پذیر
makable [spv. makeable] <adj.>	اجرا پذیر
administrations	اجرا کردن
exercise	اجرا کردن
exercised	اجرا کردن
exercises	اجرا کردن
executable <adj.>	اجرا پذیر
doable <adj.>	اجرا پذیر
achievable <adj.>	اجرا پذیر
administration	اجرا الغاء
administrations	اجرا الغاء
administration	اجرا کردن
contrivable <adj.>	اجرا پذیر
makeable <adj.>	اجرا پذیر
possible [doable, feasible] <adj.>	اجرا پذیر
workable <adj.>	اجرا پذیر
practicable <adj.>	اجرا پذیر
feasible <adj.>	اجرا پذیر
implement	به اجرا در آوردن
workable <adj.>	قابل اجرا
usability	قابلیت اجرا
practical <adj.>	اجرا شدنی
functional <adj.>	اجرا شدنی
convenient <adj.>	اجرا شدنی
appropriate [for an occasion] <adj.>	اجرا شدنی
utilitarian [useful] <adj.>	قابل اجرا
purposive <adj.>	قابل اجرا
purposeful <adj.>	قابل اجرا
proper <adj.>	اجرا شدنی
purpose-built <adj.>	اجرا شدنی
purposeful <adj.>	اجرا شدنی
availability	قابلیت اجرا
application [applicability]	قابلیت اجرا
applicability	قابلیت اجرا
utilitarian [useful] <adj.>	اجرا شدنی
useful <adj.>	اجرا شدنی
suitable <adj.>	اجرا شدنی
purposive <adj.>	اجرا شدنی
purpose-built <adj.>	قابل اجرا
practical <adj.>	قابل اجرا

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com