Dictiornary-Farsi | زیر زیرکی کاری راکردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (3 milliseconds)

English	Persian
To do something surreptitiously.	زیر زیرکی کاری راکردن


Other Matches

To do something perfunctorily.	سر سری کاری راکردن
dabbled	سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabbles	سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabbling	سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabble	سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
to go it blind	بی پرواکاری راکردن
to break fresh ground	کارنکردهای راکردن
to go bail for any one	ضمانت کسی راکردن
disprove	اثبات کذب چیزی راکردن
disproving	اثبات کذب چیزی راکردن
disparaged	انکار فضیلت چیزی راکردن
disproves	اثبات کذب چیزی راکردن
disparage	انکار فضیلت چیزی راکردن
conceptualize	تصور یا اندیشه چیزی راکردن
disproved	اثبات کذب چیزی راکردن
disparages	انکار فضیلت چیزی راکردن
to play the game	رعایت قانون راکردن باشرافت رفتارکردن
renege	ترک تابعیت کشور یا دین خود راکردن
reneged	ترک تابعیت کشور یا دین خود راکردن
reneges	ترک تابعیت کشور یا دین خود راکردن
reneging	ترک تابعیت کشور یا دین خود راکردن
to be wary of saying something	در گفتن سخن ملاحظه اطراف کار راکردن
misses	از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
miss	از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
missed	از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
astuteness	زیرکی
craftiness	زیرکی
artfulness	زیرکی
intelligence	زیرکی
deftness	زیرکی
quillet	زیرکی
sharply	به زیرکی
perspicuousness	زیرکی
perspicacity	زیرکی
acuteness	زیرکی
adroitness	زیرکی
alertress	زیرکی
artiness	زیرکی
nimblenesss	زیرکی
nimbleness	زیرکی
shrewd ness	زیرکی
subtility	زیرکی
alertness	زیرکی
long head	زیرکی
cogency	زیرکی
sagacity	زیرکی
knowingness	زیرکی
cleverness	زیرکی
shrewdness	زیرکی
nimble wit	زیرکی
nimbly	به زیرکی
subtlety	زیرکی لطافت
brilliance	برق زیرکی
penetration	زیرکی کیاست
agility	تردستی زیرکی
subtleties	زیرکی لطافت
perspicuity	زیرکی عاقلی
cunning	ماهر زیرکی
subtly	ازروی زیرکی
ingenious	با هوش ناشی از زیرکی
finesse	زیرکی بکار بردن
deep laid	امیخته به زیرکی یا حیله نهانی
politicly	مدبرانه ازروی کاردانی یا زیرکی
outmanoeuvring	در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmanoeuvres	در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmanoeuvred	در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmanoeuvre	در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmaneuvring	در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmaneuvred	در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmaneuvres	در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
intelligence quotient	عددی که هوش و زیرکی شخص را نشان میدهد
wot	هوش زیرکی فهم ادراک عقل بذله گویی
torches	کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch	کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched	کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch	کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes	راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torching	کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
stringing	خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing	میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
to wish for something	ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
glid	تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
drilling pattern	نمونه مته کاری الگوی مته کاری
plumbery	سرب کاری کارخانه سرب کاری
mosaics	موزاییک کاری معرق معرق کاری
curry powder	کاری
curry powders	کاری
impotence	کاری
parget	گچ کاری
under employment	کم کاری
electroplating	اب کاری
hypofunction	کم کاری
feckful	کاری
active	کاری
plastering	گچ کاری
malfunction	کژ کاری
malfunctions	کژ کاری
malfunctioned	کژ کاری
slobbery	تف کاری
intent on doing anything	کاری
plasterwork	گچ کاری
flower piece	گل کاری
curry	کاری
curries	کاری
currie	کاری
impotency	کاری
inaction	بی کاری
effective	کاری
folding press	پرس خم کاری
habitual way of doing anything	کردن کاری
marquetery	خاتم کاری
glyptics	کنده کاری
marquetery	منبت کاری
galvanization	رویینه کاری
marbling	مرمر کاری
maleficence	تبه کاری
graving	کنده کاری
hole punching	منگنه کاری
ingraving	کنده کاری
insagacity	ندانم کاری
knurled tool	ابزار اج کاری
it is a soft snap	کاری ندارد
elegance	ریزه کاری
hypothyroidism	کم کاری تیروئید
lattice work	شبکه کاری
latticing	شبکه کاری
lay off	فصل کم کاری
lead work	سرب کاری
lighterage	دوبه کاری
malefaction	تبه کاری
hydrotreating	هیدروژن کاری
hunkerism	محافظه کاری
hours of business	ساعتهای کاری
i will see sbout it	یک کاری می کنم
punching	منگنه کاری
plumbing	سرب کاری
acting	فعال کاری
squalor	کثافت کاری
mining	معدن کاری
decoration	زینت کاری
decorations	زینت کاری
misconduct	خلاف کاری
acrography	گچ کاری برجسته
active cell	خانه کاری
an active man	مرد کاری
an active remedy	درمان کاری
anaplasty	پیوند کاری
argentation	نقره کاری
blindage	صیقل کاری
extravagantly	با افراط کاری
glazing	شیشه کاری
workstation	ایستگاه کاری
workstations	ایستگاه کاری
compounding	امیزه کاری
farming	اجاره کاری
joinery	نازک کاری
lubrication	روغن کاری
drilling	مته کاری
fretwork	منبت کاری
forging	چکش کاری
smelting	ذوب کاری
forming	فرم کاری
amalgamate	ملغمه کاری
amalgamated	ملغمه کاری
amalgamates	ملغمه کاری
amalgamating	ملغمه کاری
brickwork	سفت کاری
boo boo	اشتباه کاری
brick work	سفت کاری
brick work	اجر کاری
d. touch	نازک کاری
compulsiveness	مکرر کاری
delicacy of touch	ریزه کاری
punch-ups	کتک کاری
disguised underemployment	کم کاری پنهان
discreetness	احتیاط کاری
discreetnss	احتیاط کاری
drilling work	مته کاری
dry farm	دیم کاری
factorage	حق العمل کاری
fairing	صیقل کاری
fal lal	ریزه کاری
fiendishness	تبه کاری
figuration	شیرین کاری
finishing touches	دست کاری
flagitiousness	تبه کاری
cutting off	برش کاری
crypianalysis	پنهان کاری
brickworks	سفت کاری
bumping tool	ابزار خم کاری
business hours	ساعت کاری
calk	بتونه کاری
canniness	ملاحظه کاری
cartwhip	شلاق کاری
caulking	بتونه کاری
cautiousness	احتیاط کاری
cementation	سمنت کاری
cementation	سیمان کاری
chromium plating	اب کرم کاری
conservativeness	محافظه کاری