Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
near arm and far leg barrel	زیر یک خم با تبدیل به یک دست و یک پا مخالف
Other Matches
antisocial	مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
novatio non presumiter	تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
conversion scale	مقیاس تبدیل ضریب تبدیل
transiguration	تبدیل صورت تبدیل هیئت
restitution	تبدیل مختصات نقاط از عکس یا نقشهای به نقشه دیگر تبدیل مختصات
assembler	اسمبلی که برنامه به زبان اسمبلی را در دو مرحله به کد ماشین تبدیل میکند. ابتدا آدرسهای ابتدایی ذخیره می شوند و در مرحله دوم آن را به آدرس مطلق تبدیل می کنند
binary to hexadecimal conversion	تبدیل دودوئی به مبنای 61 تبدیل دودوئی به شانزده شانزدهی
binary to octal conversion	تبدیل دودوئی به مبنای 8 تبدیل دودوئی به هشت هشتی
conversions	1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
conversion	1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
antagonist	مخالف
alien	مخالف
aliens	مخالف
oppositionist	ضد مخالف
inadvisable	مخالف
dissidents	مخالف
dissident	مخالف
foes	مخالف
foe	مخالف
dissenting	مخالف
opponents	مخالف
opponent	مخالف
adverse	مخالف
antagonists	مخالف
conflicting	مخالف
gainsayer	مخالف
gainst	مخالف
out of keeping	مخالف
contradictory	مخالف
irreconcilable	مخالف
contrary	مخالف
resistent	مخالف
conversing	مخالف
converses	مخالف
conversed	مخالف
converse	مخالف
oppugner	مخالف
oppositive	مخالف
averse	مخالف
contradiction	مخالف
contradictions	مخالف
with	مخالف
gyaku	مخالف
unfavorable	مخالف
non content	مخالف
opposit	مخالف
adversary	مخالف
adversaries	مخالف
hostile	مخالف
at d.	مخالف
by the ears	مخالف
dissidence	مخالف
contrariant	مخالف
antipodal	مخالف
contrary to	مخالف
contradictive	مخالف
anie	مخالف
oppugnant	مخالف
at outs	مخالف
contra	مخالف
against	مخالف
repugnant	مخالف
controvertist	مخالف
antagonising	مخالف کردن
dissented	رای مخالف
overthwart	بطور مخالف
contrary to the law	مخالف قانون
antagonizing	مخالف کردن
antagonizes	مخالف کردن
antagonized	مخالف کردن
antagonize	مخالف کردن
ill humored	مخالف ترشرو
head wind	باد مخالف
vetoing	رای مخالف
windbound	باد مخالف
antislavery	مخالف بردگی
antitrust	مخالف تشکیل
cons	رای مخالف
conning	رای مخالف
conned	رای مخالف
con	رای مخالف
contradicted	مخالف بودن با
defier	مخالف کننده
no	منفی مخالف
antagonises	مخالف کردن
antagonised	مخالف کردن
reverses	شکستنی مخالف
prevailing wind	باد مخالف
reversed	شکستنی مخالف
contraposition	مفهوم مخالف
reverse	شکستنی مخالف
anti-Semitism	مخالف با یهودیان
anti semitism	مخالف با یهودیان
oppositely	بطور مخالف
bucking voltage	ولتاژ مخالف
overthwart	بالحن مخالف
to be in the opposition	مخالف بودن
reversing	شکستنی مخالف
vetoes	رای مخالف
upstream <adj.> <adv.>	مخالف جریان
the a party	طرف مخالف
contradicts	مخالف بودن با
vetoed	رای مخالف
contradict	مخالف بودن با
against the current <adv.>	مخالف جریان
against the stream <adv.>	مخالف جریان
anti-	به معنای "مخالف "
obscurantist	مخالف اصلاحات
antipapal	مخالف پاپ
countered	درجهت مخالف
diverse	مختلف مخالف
dissents	رای مخالف
disaccord	مخالف کردن
dissent	رای مخالف
antagonists	عضله مخالف
against nature	مخالف طبیعت
crosscurrent	جریان مخالف
antagonist	عضله مخالف
counterview	عقیده مخالف
countersuggestion	تلقین مخالف
impolitic	مخالف مصلحت
clashing	برخوردکننده مخالف
illegal	مخالف قانون
countering	درجهت مخالف
standpat	مخالف تغییر
divert action	عملیات مخالف
vice versa	در جهت مخالف
conflictive	مغایر مخالف
dissenting	مخالف معاند
opponents	طرف مخالف
contra flow	جهت مخالف
dissenting opinion	نظر مخالف
opponent	طرف مخالف
dissentient	مخالف معاند
counter	درجهت مخالف
reluctance	بیزاری مخالف
antimonaechical	مخالف سلطنت
reluctancy	بیزاری مخالف
contralateral muscles	عضلات مخالف
veto	رای مخالف
loggerheads	مخالف - جنگجو
defiant	معاند مخالف
headwinds	باد مخالف
crosswinds	باد مخالف
dis-	مخالف کردن
crosswind	باد مخالف
anti	مخالف علیه
anti parallel feeding	تغذیه مخالف
antipathy	احساس مخالف
dissenters	مخالف ناراضی
dissenter	مخالف ناراضی
adversely	بطور مخالف
aversely	بطور مخالف
at odds <idiom>	مخالف بودن
The opposition parties .	احزاب مخالف
take a dim view of <idiom>	مخالف بودن
In the opposite direction .	درجهت مخالف
reluctate	مخالف کردن
in the opposite direction.	در جهت مخالف
counter ion	یون مخالف
that is a to our purpose	این مخالف منظورماست
illicit	نا مشروع مخالف مقررات
antagonism	هم اوری اصل مخالف
veto	رای مخالف دادن
vetoes	رای مخالف دادن
vetoed	رای مخالف دادن
vetoing	رای مخالف دادن
back	جهت مخالف جلو
backs	جهت مخالف جلو
c.c.c	countercurrentchromatographyکروماتوگرافی جریان مخالف
reversed series generator	مولد با میدانهای مخالف
obscurantist	مخالف روشنی فکر
heterosexuals	وابسته به جنس مخالف
heterosexuals	علاقمند به جنس مخالف
countercurrent chromatography	کروماتوگرافی جریان مخالف
countercurrent distribution	توزیع جریان مخالف
contending	ستیزه کننده مخالف
dissentient	مخالف عقیده اکثریت
wrongs	مخالف اخلاق یا قانون
wronging	مخالف اخلاق یا قانون
nonconformist	مخالف کلیسای رسمی
nonconformists	مخالف کلیسای رسمی
wrong	مخالف اخلاق یا قانون
heterosexuality	علاقه بجنس مخالف
anti semite	مخالف اقوام سامی
anti-Semite	مخالف اقوام سامی
anti-Semites	مخالف اقوام سامی
heterosexual	علاقمند به جنس مخالف
heterosexual	وابسته به جنس مخالف
anticonstitutional	مخالف اصول مشروطیت
obscurant	بغرنج مخالف اصلاحات
reverse	حرکت در جهت مخالف
reversed	حرکت در جهت مخالف
reverses	حرکت در جهت مخالف
reversing	حرکت در جهت مخالف
counterview	نظریه مخالف مواجهه
negative voice	رای مخالف دادن
negative voice	رای مخالف رد کردن
blackball	رای مخالف دادن
blackballed	رای مخالف دادن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com