English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (2 milliseconds)
English Persian
biotechnology زیست فناوری
Search result with all words
eco-technology فناوری زیست بوم
eco-tech فناوری زیست بوم
Other Matches
to tip something [British E] رسوب کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] ذخیره کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] ته نشین شدن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
eco-branch شعبه زیست بوم [شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
environmental preservation نگهداشت زیست محیطی حفافت زیست محیطی
polytechnic دانشگاه فناوری
senior technical college دانشگاه فناوری
technologically مربوط به فناوری
technological مربوط به فناوری
college of [music, technology,...] دانشگاه فناوری
University of Applied Sciences [UAS] دانشگاه فناوری
loadable <adj.> فشارپذیر [فناوری]
engineering documents پرونده های فناوری
generation جدیدترین نوع فناوری
generations جدیدترین نوع فناوری
technical sales and distribution فروش فناوری و پخش
high technology پیشرفته بودن از نظر فناوری
freewheel [overrunning clutch ] چرخ آزاد [فناوری مکانیک]
high tech پیشرفته بودن از نظر فناوری
technologically تغییرروشهای صنعتی با معرفی فناوری جدید
telecommunications فناوری ارسال و دریافت پیام در یک مسافتی
research توسعه محصول جدید, کشفیات و فناوری
technological تغییرروشهای صنعتی با معرفی فناوری جدید
researching توسعه محصول جدید, کشفیات و فناوری
generation فناوری کامپیوتر با استفاده از مدارهای LSI
researches توسعه محصول جدید, کشفیات و فناوری
researched توسعه محصول جدید, کشفیات و فناوری
generations فناوری کامپیوتر با استفاده از مدارهای LSI
center disc [disk wheel] دیسک با سوراخ بزرگ در کانونش [ فناوری خودرو]
automatic kerning کاهش [و تنظیم ] خودکار فاصله دخشه ها [فناوری چاپ]
generation مرحله یا تاریخ فناوری استفاده شده در طراحی یک سیستم
generations مرحله یا تاریخ فناوری استفاده شده در طراحی یک سیستم
autokerning کاهش [و تنظیم ] خودکار فاصله دخشه ها [فناوری چاپ]
to unstitch something [sewing] کوکی [بخیه ای] را باز کردن [دوختن پارچه] [فناوری بافندگی]
to kern کاهش دادن [و تنظیم کردن ] فاصله دخشه ها [فناوری چاپ]
technologies فناوری درخواست , ذخیره سازی , پردازش و توزیع اطلاعات به صورت الکترونیکی .
technology فناوری درخواست , ذخیره سازی , پردازش و توزیع اطلاعات به صورت الکترونیکی .
first generation computer کامپیوتر اصلی که از فناوری الکترونیکی بر پایه مقدار برای شروع تشکیل شده است
generation کامپیوترهای اصلی که طبق فناوری بر حسب نور ساخته شده اند و شروع به کار کردند
generations کامپیوترهای اصلی که طبق فناوری بر حسب نور ساخته شده اند و شروع به کار کردند
TrueType فناوری نوشتاری سافت Apple و ماکروسافت برای چاپ دقیق هر آنچه در صفحه نمایش داده میشود
nerds شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
ion deposition فناوری چاپ که از نوک چاپی استفاده میکند که نشانه هایی می کشد تا تصویری ایجاد شود که toner را جذب کند
nerd شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
symbion هم زیست
bio- زیست -
performance of the dam زیست سد
subsistence زیست
biogen زیست زا
biophysics زیست- فیزیک
environment محیط زیست
settlements زیست گاه
environments محیط زیست
inhabitant زیست کننده در
biosphere زیست سپهر
libidinal زیست مایهای
life force زیست نیرو
life space فضای زیست
livability زیست پذیری
liveware زیست افزار
biosphere زیست کره
biosphere فضای زیست
subsist زیست کردن
subsisted زیست کردن
subsisting زیست کردن
homelands زیست بوم
joie de vivre زیست شادی
biological زیست شناختی
biochemistry زیست شیمی
biologically زیست شناختی
homeland زیست بوم
eco- زیست بوم
subsists زیست کردن
biochemist زیست شیمیدان
biochemists زیست شیمیدان
work زیست عمل
biochemistry زیست- شیمی
worked زیست عمل
biology زیست شناسی
biogas زیست گاز
biogases زیست گاز
biological clock زیست گشت
settlement زیست گاه
biospher زیست کره
biomass زیست توده
biome اقلیم زیست
biome زیست بوم
biomechanics زیست مکانیک
biometrics زیست سنجی
biometrics زیست سنجش
biometry زیست سنجی
biopolymer زیست بسپار
bioluminescence زیست تابی
biologism زیست شناسی
subsistence وسایل زیست
biological chemistry زیست شیمی
biogenesis زیست زاد
biogenetic زیست زادی
biogenic زیست زاییده
biogenosphere زیست کره
biogenosphere زیست سپهر
biogeographic زیست جغرافیایی
biogeography زیست جغرافی
biotype زیست گروه
exvia برون زیست
existence زیست موجودیت
existences زیست موجودیت
modus vivendi شیوه زیست
biologist زیست شناس
libidos زیست مایه
subsistence مربوط به زیست
viability زیست پذیری
libido زیست مایه
colony زیست گاه
fourth generation computers فناوری کامپیوتر با استفاده از مدارهای CSI که قبلا توسعه یافته اند و هنوز هم استفاده می شوند
case حرف بزرگ یا حرف معمولی [فناوری چاپ]
biological chemistry بیوشیمی [زیست شیمی]
biodegradable زیست تجزیه پذیر
biochemistry بیوشیمی [زیست شیمی]
environmentalist محیط زیست شناس
environmental protection حفاظت محیط زیست
geobiology زمین زیست شناسی
environmentalists محیط زیست گرا
limnic زیست کننده در اب شیرین
environmentalists محیط زیست شناس
environmentalist محیط زیست گرا
amylum نشاسته [زیست شیمی]
biochron زیست زمان جانداران
environmental costs مضار زیست محیطی
human biometric زیست سنجی انسانی
environmental conservation حفافت محیط زیست
bioclimatology زیست اقلیم شناسی
proclimax منطقه زیست جانوریاگیاهی
coexistent باهم زیست کننده
biomass pyramid هرم زیست توده
biological control کنترل زیست شناختی
environmental benefit فواید زیست محیطی
saltwater زیست کننده در اب شور
biologism زیست شناختی نگری
environmentalism محیط زیست شناسی
environmental impact نشانزد زیست محیطی
biocid زیست کش مانع حیات
fluvial زیست کننده در رودخانه
biochemical catalyst کاتالیزور زیست شیمیایی
lacustrine زیست کننده دردریاچه
viable زیست پذیر ماندنی
environmentalism محیط زیست گرایی
phenology زیست پدیده شناسی
stenobathic درعمق کم زیست کننده
life zone منطقه زیست شناسی
psychobiology روانشناسی زیست شناختی
limicoline زیست کننده درساحل
limnetic زیست کننده در اب شیرین
host ارگانیسم میزبان [زیست شناسی]
host organism ارگانیسم میزبان [زیست شناسی]
green PC رایانه زیست بوم دوستانه
mesarch زیست کننده درناحیه مرطوب
limnologist زیست شناس جانوران اب شیرین
to be parasitic [on] انگلی شدن [زیست شناسی]
to be parasitic [on] پارازیتی شدن [زیست شناسی]
lentic زیست کننده در ابهای راکد
may fly حشرهای که یک روز زیست میکند
biochemical oxygen demand نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
saxatile درسنگ زیست کننده یا روییده
biologic زیست شناسی معرفت الحیات
xerophile قابل زیست در محیطهای خشک
xerophilous قابل زیست درمحیطهای خشک
bio- پیشوند وابسته به زیست یا زیستشناسی
bionic وابسته به زیست سازه شناسی
live-in زیست کننده در محل کار
b.o.d نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
biological oxygen demand نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
gene analysis بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
genetic analysis بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
biomass feedstock مواد اولیه زیست توده
genetic screen بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
typo [Colloquial] اشتباه حروفچینی و چاپ [فناوری چاپ]
typographical error اشتباه حروفچینی و چاپ [فناوری چاپ]
starch [Amylum] نشاسته [زیست شیمی] [غذا و آشپزخانه]
environmental services دوایر خدمات بهسازی محیط زیست
xerophyte گیاه زیست کننده درنواحی خشک و بی اب
nasopharyngeal tonsil لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی]
paleontology مبحث زیست شناسی دوران قدیم
halobiont موجود زیست کننده دراب شور
genetic screen بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی]
pharyngeal tonsil لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی]
gene analysis بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی]
adenoid لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی]
biotecture [معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
stenohaline زیست کننده در اب شور به غلظت بخصوصی
genetic analysis بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی]
medial meniscus منیسک داخلی [زیست شناسی] [کالبدشناسی]
endobiotic زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
the Green Dot® [recycling symbol] علامت نقطه سبز [بازچرخی در محیط زیست]
pond life جانوران بی مهره [که دراستخرها و حوض ها زیست می کنند.]
biology زیست شناسی زندگی حیوانی وگیاهی هرناحیه
java sparrow نوعی مرغ جولا که در جاوه زیست میکند
lotic زیست کننده بر روی امواج سریع السیر
paleontologist ویژه گر زیست شناسی دوران قدیم یا کهنه سنگی
to greenwash نشان دادن که انگاری نگران محیط زیست باشند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com