English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 184 (9 milliseconds)
English Persian
libidinal زیست مایهای
Other Matches
to tip something [British E] ذخیره کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] رسوب کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] ته نشین شدن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
eco-branch شعبه زیست بوم [شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
environmental preservation نگهداشت زیست محیطی حفافت زیست محیطی
performance of the dam زیست سد
symbion هم زیست
subsistence زیست
bio- زیست -
biogen زیست زا
biomechanics زیست مکانیک
biogeography زیست جغرافی
exvia برون زیست
biomass زیست توده
life force زیست نیرو
life space فضای زیست
livability زیست پذیری
liveware زیست افزار
biotype زیست گروه
biospher زیست کره
biopolymer زیست بسپار
biogeographic زیست جغرافیایی
biome اقلیم زیست
bioluminescence زیست تابی
biome زیست بوم
biometrics زیست سنجی
biometrics زیست سنجش
biometry زیست سنجی
biologism زیست شناسی
biotechnology زیست فناوری
colony زیست گاه
biogas زیست گاز
biogases زیست گاز
biological clock زیست گشت
eco- زیست بوم
homeland زیست بوم
homelands زیست بوم
joie de vivre زیست شادی
biological chemistry زیست شیمی
biochemistry زیست شیمی
biochemistry زیست- شیمی
environments محیط زیست
environment محیط زیست
biophysics زیست- فیزیک
biosphere زیست سپهر
biological زیست شناختی
biosphere فضای زیست
inhabitant زیست کننده در
biology زیست شناسی
worked زیست عمل
work زیست عمل
biochemists زیست شیمیدان
biochemist زیست شیمیدان
subsists زیست کردن
subsisting زیست کردن
subsisted زیست کردن
subsist زیست کردن
biologically زیست شناختی
biosphere زیست کره
libido زیست مایه
existence زیست موجودیت
existences زیست موجودیت
biogenosphere زیست کره
biogenic زیست زاییده
subsistence وسایل زیست
biogenetic زیست زادی
biogenesis زیست زاد
libidos زیست مایه
viability زیست پذیری
subsistence مربوط به زیست
modus vivendi شیوه زیست
biologist زیست شناس
settlement زیست گاه
settlements زیست گاه
biogenosphere زیست سپهر
stenobathic درعمق کم زیست کننده
biochemistry بیوشیمی [زیست شیمی]
biological chemistry بیوشیمی [زیست شیمی]
environmentalists محیط زیست شناس
amylum نشاسته [زیست شیمی]
environmentalist محیط زیست گرا
environmentalist محیط زیست شناس
biodegradable زیست تجزیه پذیر
eco-tech فناوری زیست بوم
eco-technology فناوری زیست بوم
environmental protection حفاظت محیط زیست
environmentalists محیط زیست گرا
saltwater زیست کننده در اب شور
biochron زیست زمان جانداران
biochemical catalyst کاتالیزور زیست شیمیایی
bioclimatology زیست اقلیم شناسی
environmentalism محیط زیست شناسی
environmentalism محیط زیست گرایی
fluvial زیست کننده در رودخانه
environmental impact نشانزد زیست محیطی
geobiology زمین زیست شناسی
human biometric زیست سنجی انسانی
biomass pyramid هرم زیست توده
lacustrine زیست کننده دردریاچه
biocid زیست کش مانع حیات
limnic زیست کننده در اب شیرین
limnetic زیست کننده در اب شیرین
life zone منطقه زیست شناسی
limicoline زیست کننده درساحل
biologism زیست شناختی نگری
environmental conservation حفافت محیط زیست
proclimax منطقه زیست جانوریاگیاهی
viable زیست پذیر ماندنی
environmental benefit فواید زیست محیطی
environmental costs مضار زیست محیطی
psychobiology روانشناسی زیست شناختی
phenology زیست پدیده شناسی
biological control کنترل زیست شناختی
coexistent باهم زیست کننده
b.o.d نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
green PC رایانه زیست بوم دوستانه
lentic زیست کننده در ابهای راکد
saxatile درسنگ زیست کننده یا روییده
host organism ارگانیسم میزبان [زیست شناسی]
host ارگانیسم میزبان [زیست شناسی]
to be parasitic [on] انگلی شدن [زیست شناسی]
biochemical oxygen demand نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
biological oxygen demand نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
biomass feedstock مواد اولیه زیست توده
biologic زیست شناسی معرفت الحیات
limnologist زیست شناس جانوران اب شیرین
bio- پیشوند وابسته به زیست یا زیستشناسی
to be parasitic [on] پارازیتی شدن [زیست شناسی]
bionic وابسته به زیست سازه شناسی
live-in زیست کننده در محل کار
mesarch زیست کننده درناحیه مرطوب
gene analysis بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
xerophile قابل زیست در محیطهای خشک
xerophilous قابل زیست درمحیطهای خشک
genetic screen بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
may fly حشرهای که یک روز زیست میکند
genetic analysis بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
starch [Amylum] نشاسته [زیست شیمی] [غذا و آشپزخانه]
medial meniscus منیسک داخلی [زیست شناسی] [کالبدشناسی]
adenoid لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی]
paleontology مبحث زیست شناسی دوران قدیم
stenohaline زیست کننده در اب شور به غلظت بخصوصی
xerophyte گیاه زیست کننده درنواحی خشک و بی اب
pharyngeal tonsil لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی]
nasopharyngeal tonsil لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی]
halobiont موجود زیست کننده دراب شور
environmental services دوایر خدمات بهسازی محیط زیست
gene analysis بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی]
genetic analysis بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی]
biotecture [معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
genetic screen بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی]
the Green Dot® [recycling symbol] علامت نقطه سبز [بازچرخی در محیط زیست]
biology زیست شناسی زندگی حیوانی وگیاهی هرناحیه
lotic زیست کننده بر روی امواج سریع السیر
endobiotic زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
java sparrow نوعی مرغ جولا که در جاوه زیست میکند
pond life جانوران بی مهره [که دراستخرها و حوض ها زیست می کنند.]
genetics شاخهای از علم زیست شناسی که در باره انتقال وراثت
paleontologist ویژه گر زیست شناسی دوران قدیم یا کهنه سنگی
biodegraability قابلیت تجزیه بیولوژیکی پذیرندگی فروافت زیست شناختی
to greenwash نشان دادن که انگاری نگران محیط زیست باشند
radiobiology مبحث زیست شناسی مربوط به تشعشعات رادیو اکتیو
limnology بخشی از زیست شناسی که درباره موجودات اب شیرین بحث میکند
sere تغییر وسیر تکاملی محیط زیست گیاهان وجانوران خشک
phenology مبحث رابطه بین اب وهواوتغییرات حاصله در پدیدههای زیست شناسی
hematology شاخهای از زیست شناسی که درباره خون ودستگاههای خونساز بحث میکند
greenwash نمایش سطحی یا ریاکارانه توسط یک سازمان که نگران محیط زیست است
biocenology رشتهای از زیست شناسی که از اجتماعی موجودات و تاثیرانها بریکدیگر بحث میکند
Plans for the dam have been rejected by environmentalists. برنامه ریزیها برای سد از طرف محیط زیست شناسان رد شده است.
biogeography رشتهای از زیست شناسی که درباره طرزانتشار و پخش حیوانات ونباتات بحث میکند
biotechnology ان قسمت از مباحث فنی که مربوط به اعمال قواعد زیست شناسی درانسان وماشین الات است
psychbiology علم مطالعه ارتباط میان روانشناسی وزیست شناسی زیست شناسی روانی
bionomics زیوه شناسی شاخهای از علم زیست شناسی که از رابطه موجودات زنده بامحیطبحث میکند
colony گروهی از جانوران یا گیاهان یا جانوران تک سلولی هم نوع که با هم زندگی یا رشد می کنند [زیست شناسی]
agrobiology مطالعهء مواد غذایی خاک زیست شناسی خاک
biochemists متخصص شیمی حیاتی والی ویژه گر زیست شیمی
biochemist متخصص شیمی حیاتی والی ویژه گر زیست شیمی
lateral meniscus منیسک خارجی [کالبد شناسی] [زیست شناسی]
immunogenetics رشتهای از اتم شناسی که درباره روابط مرض و وراثبت یا نژاد بحث میکند مطالعه ارتباط داخلی از لحاظ زیست شناسی
post diluvian زیست کننده پس از طوفان پس از طوفان رخ داده
biological chemistry شیمی حیات [زیست شیمی]
biochemistry شیمی حیات [زیست شیمی]
environmental test ازمایش محیط زیست ازمایش محیط فیزیکی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com