Dictiornary-Farsi | زیست پذیری | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)

English	Persian
viability	زیست پذیری
livability	زیست پذیری


Other Matches

cold working	شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
to tip something [British E]	ته نشین شدن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E]	رسوب کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E]	ذخیره کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
eco-branch	شعبه زیست بوم [شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
environmental preservation	نگهداشت زیست محیطی حفافت زیست محیطی
symbion	هم زیست
performance of the dam	زیست سد
biogen	زیست زا
subsistence	زیست
bio-	زیست -
biomass	زیست توده
liveware	زیست افزار
subsists	زیست کردن
worked	زیست عمل
biology	زیست شناسی
work	زیست عمل
biologically	زیست شناختی
biological	زیست شناختی
biochemistry	زیست شیمی
biochemistry	زیست- شیمی
biopolymer	زیست بسپار
biometry	زیست سنجی
biometrics	زیست سنجش
biometrics	زیست سنجی
biomechanics	زیست مکانیک
biome	زیست بوم
biome	اقلیم زیست
bioluminescence	زیست تابی
biologism	زیست شناسی
biogenesis	زیست زاد
biogenetic	زیست زادی
biogenic	زیست زاییده
biogenosphere	زیست کره
biogenosphere	زیست سپهر
biospher	زیست کره
biotype	زیست گروه
biotechnology	زیست فناوری
joie de vivre	زیست شادی
homelands	زیست بوم
homeland	زیست بوم
eco-	زیست بوم
biological clock	زیست گشت
biogases	زیست گاز
biogas	زیست گاز
biogeographic	زیست جغرافیایی
biogeography	زیست جغرافی
life space	فضای زیست
existence	زیست موجودیت
existences	زیست موجودیت
modus vivendi	شیوه زیست
biologist	زیست شناس
libidinal	زیست مایهای
settlement	زیست گاه
settlements	زیست گاه
biosphere	زیست کره
biosphere	فضای زیست
libidos	زیست مایه
exvia	برون زیست
biological chemistry	زیست شیمی
life force	زیست نیرو
subsistence	وسایل زیست
subsistence	مربوط به زیست
colony	زیست گاه
libido	زیست مایه
inhabitant	زیست کننده در
biochemists	زیست شیمیدان
subsisted	زیست کردن
subsisting	زیست کردن
environments	محیط زیست
biochemist	زیست شیمیدان
environment	محیط زیست
biosphere	زیست سپهر
subsist	زیست کردن
biophysics	زیست- فیزیک
deliquescence	نم پذیری
water absorption	آب پذیری
bass response	بم پذیری
pliability	خم پذیری
psychobiology	روانشناسی زیست شناختی
geobiology	زمین زیست شناسی
biological control	کنترل زیست شناختی
saltwater	زیست کننده در اب شور
environmentalism	محیط زیست شناسی
environmental benefit	فواید زیست محیطی
lacustrine	زیست کننده دردریاچه
limnetic	زیست کننده در اب شیرین
fluvial	زیست کننده در رودخانه
human biometric	زیست سنجی انسانی
environmentalism	محیط زیست گرایی
environmental conservation	حفافت محیط زیست
environmental costs	مضار زیست محیطی
coexistent	باهم زیست کننده
proclimax	منطقه زیست جانوریاگیاهی
viable	زیست پذیر ماندنی
phenology	زیست پدیده شناسی
limicoline	زیست کننده درساحل
life zone	منطقه زیست شناسی
limnic	زیست کننده در اب شیرین
environmental impact	نشانزد زیست محیطی
biomass pyramid	هرم زیست توده
biologism	زیست شناختی نگری
eco-tech	فناوری زیست بوم
biological chemistry	بیوشیمی [زیست شیمی]
amylum	نشاسته [زیست شیمی]
environmental protection	حفاظت محیط زیست
environmentalist	محیط زیست گرا
environmentalists	محیط زیست شناس
biodegradable	زیست تجزیه پذیر
stenobathic	درعمق کم زیست کننده
eco-technology	فناوری زیست بوم
bioclimatology	زیست اقلیم شناسی
biocid	زیست کش مانع حیات
biochron	زیست زمان جانداران
biochemistry	بیوشیمی [زیست شیمی]
environmentalists	محیط زیست گرا
biochemical catalyst	کاتالیزور زیست شیمیایی
environmentalist	محیط زیست شناس
movableness	جنبش پذیری
magnetic susceptibility	مغناطیس پذیری
observability	مشاهده پذیری
magnetization	مغناطیس پذیری
magnetization curve	خم مغناطیس پذیری
maintainability	نگهداشت پذیری
mensurability	پیمایش پذیری
pardonableness	امرزش پذیری
miscibility	امتزاج پذیری
transferability	انتقال پذیری
negotiability	انتقال پذیری
mutabilty	تغییر پذیری
opposability	مقابله پذیری
mutability	تغییر پذیری
paramagnetic susceptibility	پارامغناطیس پذیری
modifiability	تغییر پذیری
passibility	تالم پذیری
adaptability	وفق پذیری
reactivity	واکنش پذیری
inflammability	اشتعال پذیری
inexhaustibility	پایان نا پذیری
indocility	تعلیم نا پذیری
indefeasibility	فسخ نا پذیری
incontrovertibility	بحث نا پذیری
impressionability	تاثیر پذیری
hereditability	وراثت پذیری
infusibility	گداز نا پذیری
insatiability	سیری نا پذیری
intolerableness	تحمل نا پذیری
improvability	بهبود پذیری
lability	تغییر پذیری
justifiability	توجیه پذیری
permeability curve	خم نفوذ پذیری
penetrability	نفوذ پذیری
scalability	مقیاس پذیری
reversibility	بازگشت پذیری
removability	عزل پذیری
reflexivity	انعکاس پذیری
reflexivity	بازتاب پذیری
reflexibility	انعکاس پذیری
reflectivity	بازتاب پذیری
reflectability	بازتاب پذیری
reconcilability	اصلاح پذیری
transitivity	انتقال پذیری
transitivity	سرایت پذیری
transmissivity	فرافرست پذیری
tenability	دفاع پذیری
tangib	لمس پذیری
selectivity	گزینش پذیری
self acceptance	خویشتن پذیری
separability	تفکیک پذیری
serviceability	تعمیر پذیری
solubility	انحلال پذیری
submissiveness	سلطه پذیری
suggestibility	تلقین پذیری
reversibility	برگشت پذیری
suspensive	اندروا پذیری
verifiability	اثبات پذیری
ponderability	سنجش پذیری
polarizability	قطبش پذیری
perviousness	تراوش پذیری
persuasibility	ترغیب پذیری
permeance	نفوذ پذیری
permeability curve	خم مغناطیس پذیری
permeability	تراوش پذیری
permeability	نفوذ پذیری
permeability	نشت پذیری
perishableness	فساد پذیری
perishableness	فنا پذیری
perfectibility	کمال پذیری
perceptibility	ادراک پذیری
westernization	غرب پذیری
pi accepting	قدرت پی پذیری
pliancy	انحناء پذیری
pliability	خمش پذیری
versatility	تطبیق پذیری
plastisity	اندام پذیری
plasticity	انعطاف پذیری
plasticity	قالب پذیری
plasticity	شکل پذیری
plasticity	اندام پذیری
penetrance	نفوذ پذیری