Dictiornary-Farsi | زیست کش مانع حیات | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
biocid	زیست کش مانع حیات


Other Matches

biochemistry	شیمی حیات [زیست شیمی]
biological chemistry	شیمی حیات [زیست شیمی]
biogenesis	تکامل حیات پیدایش حیات
to tip something [British E]	ذخیره کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E]	رسوب کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E]	ته نشین شدن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
eco-branch	شعبه زیست بوم [شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
hedgehog	مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehogs	مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
environmental preservation	نگهداشت زیست محیطی حفافت زیست محیطی
intravital	در طی حیات
vita	حیات
divan	حیات
diwan	حیات
lives	حیات
life	حیات
subsistence	حیات
alkahest	اب حیات
intravitam	در طی حیات
brio	حیات
damming	سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dammed	سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dam	سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
crest clearing	محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
dams	سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
vivifier	حیات بخش
vitalization	حیات بخشی
vitalism	حیات گرایی
vital energy	قوه حیات
enliven	حیات بخشیدن
life giving	حیات بخش
alive	در قید حیات
resurgence	تجدید حیات
vivification	حیات بخشی
vivific	حیات بخش
vivific	دارای حیات
enlivened	حیات بخشیدن
wildlife	حیات وحش
renascence	تجدید حیات
revitalization	تجدید حیات
life test	ازمون حیات
aboveground	در قید حیات
life force	نشاط حیات
rebirth	تجدید حیات
resuscitative	حیات بخش
enlivens	حیات بخشیدن
staff of life	مایه حیات
enlivening	حیات بخشیدن
base-court	حیات بیرونی
To be in the land of the living .	درقید حیات بودن
biotic	مربوط به حیات وزندگی
embolden	حیات تازه بخشیدن
wildlife management	مدیریت حیات وحش
reanimate	حیات تازه بخشیدن
viability	امکان ادامه حیات
renascent	تجدید حیات کننده
unregenerate	دوباره حیات نیافته
reanimate	حیات تازه بخشیدن
unregenerated	دوباره حیات نیافته
endemic wildlife	حیات وحش بومی
vitalism	اعتقاد به اصالت حیات
hearten	حیات تازه بخشیدن
encourage	حیات تازه بخشیدن
countenance [encourage]	حیات تازه بخشیدن
elate	حیات تازه بخشیدن
ocant altitude	ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
obstructor	وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
revivification	تجدید حیات رونق تازه
antibiotic	جلوگیری کننده ازصدمه به حیات
antibiotics	جلوگیری کننده ازصدمه به حیات
biocid	قاطع حیات کشنده حشرات
refuge	اواره گاه حیات وحش
To the end of time.	حیات ابد (زندگی جاویدان )
refuges	اواره گاه حیات وحش
refocillate	تجدید حیات کردن بخود اوردن
reviver	تجدید حیات کننده بهوش اورنده
biologic	وابسته بعلم حیات یا زندگی شناسی
zombiism	اعتقاد به حلول و تجدید حیات جسمانی مرده
metabolisms	تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
metabolism	تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
bioastronautics	مطالعه اثرات مسافرتهای فضایی در اشکال مختلف حیات
biologism	اشتغال بمطالعه حیات وتجزیه وتحلیل موجودات زنده
advancement	سهم الارثی که در زمان حیات پدر به فرزندان می دهند پیش قسط
abio	کلمه ایست که بصورت پیشوندبکار رفته و بمعنی بدون زندگی و عاری از حیات است
bio-	زیست -
symbion	هم زیست
biogen	زیست زا
subsistence	زیست
performance of the dam	زیست سد
biome	زیست بوم
eco-	زیست بوم
biosphere	زیست کره
biosphere	فضای زیست
biosphere	زیست سپهر
subsist	زیست کردن
biological clock	زیست گشت
homeland	زیست بوم
subsisted	زیست کردن
biomechanics	زیست مکانیک
biometrics	زیست سنجش
biometry	زیست سنجی
biopolymer	زیست بسپار
biospher	زیست کره
biotype	زیست گروه
joie de vivre	زیست شادی
biometrics	زیست سنجی
subsisting	زیست کردن
subsists	زیست کردن
biogases	زیست گاز
environments	محیط زیست
subsistence	وسایل زیست
libido	زیست مایه
livability	زیست پذیری
liveware	زیست افزار
inhabitant	زیست کننده در
viability	زیست پذیری
environment	محیط زیست
biogas	زیست گاز
existences	زیست موجودیت
existence	زیست موجودیت
exvia	برون زیست
biophysics	زیست- فیزیک
libidinal	زیست مایهای
life force	زیست نیرو
life space	فضای زیست
libidos	زیست مایه
subsistence	مربوط به زیست
biogenesis	زیست زاد
biologically	زیست شناختی
settlement	زیست گاه
settlements	زیست گاه
biochemist	زیست شیمیدان
modus vivendi	شیوه زیست
biologist	زیست شناس
biochemists	زیست شیمیدان
biological chemistry	زیست شیمی
biological	زیست شناختی
biochemistry	زیست- شیمی
work	زیست عمل
biochemistry	زیست شیمی
biogeographic	زیست جغرافیایی
biology	زیست شناسی
biogeography	زیست جغرافی
worked	زیست عمل
biologism	زیست شناسی
homelands	زیست بوم
bioluminescence	زیست تابی
biomass	زیست توده
biome	اقلیم زیست
biogenosphere	زیست سپهر
biogenosphere	زیست کره
biotechnology	زیست فناوری
colony	زیست گاه
biogenetic	زیست زادی
biogenic	زیست زاییده
phenology	زیست پدیده شناسی
environmental impact	نشانزد زیست محیطی
biological chemistry	بیوشیمی [زیست شیمی]
limnetic	زیست کننده در اب شیرین
viable	زیست پذیر ماندنی
psychobiology	روانشناسی زیست شناختی
biochemistry	بیوشیمی [زیست شیمی]
limnic	زیست کننده در اب شیرین
proclimax	منطقه زیست جانوریاگیاهی
limicoline	زیست کننده درساحل
environmental costs	مضار زیست محیطی
environmental conservation	حفافت محیط زیست
amylum	نشاسته [زیست شیمی]
environmental benefit	فواید زیست محیطی
coexistent	باهم زیست کننده
biological control	کنترل زیست شناختی
biologism	زیست شناختی نگری
environmentalism	محیط زیست شناسی
environmentalism	محیط زیست گرایی
life zone	منطقه زیست شناسی
biochron	زیست زمان جانداران
environmental protection	حفاظت محیط زیست
biochemical catalyst	کاتالیزور زیست شیمیایی
lacustrine	زیست کننده دردریاچه
human biometric	زیست سنجی انسانی
geobiology	زمین زیست شناسی
fluvial	زیست کننده در رودخانه
biomass pyramid	هرم زیست توده
environmentalists	محیط زیست شناس
stenobathic	درعمق کم زیست کننده
eco-technology	فناوری زیست بوم
eco-tech	فناوری زیست بوم
environmentalist	محیط زیست شناس
saltwater	زیست کننده در اب شور
environmentalist	محیط زیست گرا
bioclimatology	زیست اقلیم شناسی
biodegradable	زیست تجزیه پذیر
environmentalists	محیط زیست گرا
biochemical oxygen demand	نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
xerophile	قابل زیست در محیطهای خشک
biological oxygen demand	نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
genetic screen	بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
biomass feedstock	مواد اولیه زیست توده
bionic	وابسته به زیست سازه شناسی
genetic analysis	بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]