English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English Persian
lotic زیست کننده بر روی امواج سریع السیر
Other Matches
freightliner شرکت حمل و نقل کننده کالا قطار سریع السیر جهت حمل کالا در مسافتهای دور قطاری که کانتینر حمل می نمایدfreight
fastest سریع السیر
fast سریع السیر
high speed سریع السیر
express سریع السیر
fasts سریع السیر
posthaste سریع السیر
fasted سریع السیر
expressing سریع السیر
expresses سریع السیر
expressed سریع السیر
skiff قایق سریع السیر
flying پردار سریع السیر
keep pace <idiom> سریع السیر رفتن
speedway جاده سریع السیر
confusion reflector وسیله پخش امواج فریبنده سیستم انعکاس امواج گیج کننده
pony express پست سریع السیر قدیم
cannonball سریع السیر حرکت کردن
tallyho کالسکه سریع السیر مسافری
racers مسابقه دهنده سریع السیر
racer مسابقه دهنده سریع السیر
expressways شاهراه مخصوص وسایط سریع السیر
speedboat کرجی یا قایق موتوری سریع السیر
expressway شاهراه مخصوص وسایط سریع السیر
carvel کشتی کوچک سریع السیر کرجی
speedboats کرجی یا قایق موتوری سریع السیر
speedy سریع السیر سریع
speediness سریع السیر سریع
freight lighter قطار سریع السیر جهت حمل کانتینر
gigs نیزه ماهی گیری قایق پارویی سریع السیر
gig نیزه ماهی گیری قایق پارویی سریع السیر
special handling ارسال مطبوعات واوراق چاپی بوسیله پست سریع السیر
highball یک لیوان بزرگ ویسکی یا عرق مخلوط بانوشابه گازدار قطار سریع السیر
typhoon نوعی موشک زمین به هوای دریایی برای هواپیماهای سریع السیر درفواصل کوتاه
typhoons نوعی موشک زمین به هوای دریایی برای هواپیماهای سریع السیر درفواصل کوتاه
emission control کنترل تشعشع امواج مغناطیسی یا صوتی دستگاه کم کننده تشعشع امواج
emitter منتشر کننده پس دهنده امواج
oscillator تفکیک کننده امواج اشکارساز
balloon reflector بالن منعکس کننده امواج الکترونیکی منعکس کننده امواج الکترونیکی بالن
inhabitant زیست کننده در
limnic زیست کننده در اب شیرین
saltwater زیست کننده در اب شور
limnetic زیست کننده در اب شیرین
coexistent باهم زیست کننده
lacustrine زیست کننده دردریاچه
limicoline زیست کننده درساحل
stenobathic درعمق کم زیست کننده
fluvial زیست کننده در رودخانه
waiting position ایستگاه انتظار قایقهای گشتی سریع السیر حالت انتظار یااماده باش قایقهای گشتی
mesarch زیست کننده درناحیه مرطوب
live-in زیست کننده در محل کار
lentic زیست کننده در ابهای راکد
saxatile درسنگ زیست کننده یا روییده
xerophyte گیاه زیست کننده درنواحی خشک و بی اب
halobiont موجود زیست کننده دراب شور
stenohaline زیست کننده در اب شور به غلظت بخصوصی
homing adaptor تطبیق کننده مسیر پروازهواپیما با جهت امواج راداریا ایستگاه کنترل
endobiotic زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
modulation سوار کردن امواج انرژی روی امواج الکترومغناطیسی برای ارسال
modulates مدوله کردن امواج الکترونیکی روی امواج مغناطیسی
modulate مدوله کردن امواج الکترونیکی روی امواج مغناطیسی
modulating مدوله کردن امواج الکترونیکی روی امواج مغناطیسی
rollover استفاده از بافر بین صفحه کلیدوکامپیوتر برای تامین ذخیره سریع کلیدبرای ماشین نویسهای سریع که چندین کلید را خیلی سریع انتخاب می کنند
scorchers سریع الحرکت تحریک کننده
scorcher سریع الحرکت تحریک کننده
chaff وسایل تولید پارازیت دردستگاه رادار نوارهای منعکس کننده امواج رادار
radiation scattering انحراف تشعشع اتمی یاالکترومغناطیسی یا حرارتی پخش امواج بصورت کروی پخش همه جانبه امواج
post diluvian زیست کننده پس از طوفان پس از طوفان رخ داده
trapping اختلاف در امواج رادار ممانعت از پخش امواج رادار
radiological monitoring ارسال امواج تشعشعی یا رله امواج تشعشعی هستهای
to tip something [British E] ذخیره کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] رسوب کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] ته نشین شدن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
eco-branch شعبه زیست بوم [شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
marine express کالای سریع الحرکت از راه دری_ا سیستم حمل و نقل سریع دریایی
dma اتصال سریع و مستقیم بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی کامپیوتر که مانع دستیابی به توابع خواندن داده میشود
dma CI واسط که ارسال داده سریع بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی فراهم میکند معمولاگ کنترولی از طریق CPU متوقف میشود
environmental preservation نگهداشت زیست محیطی حفافت زیست محیطی
snap pass پاس سریع با پیچش سریع مچ
storm boat قایق سبک وسریع السیر
look ahead جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
Brig نوعی کشتی دو دگلی سبک وسریع السیر
ground swell امواج
pulse امواج ضربانی
pulsed امواج ضربانی
tosser دستخوش امواج
ground waves امواج زمینی
thermal waves امواج گرمایی
crashing waves امواج خروشان
incoherent waves امواج همدوس
radio waves امواج رادیویی
wander wave امواج سیار
gravity waves امواج ثقلی
gravitational waves امواج جاذبه
gravitational waves امواج گرانشی
pulsing ضربان امواج
emissions انتشار امواج
oscilloscope اشکارسازی امواج
spoondrift ترشح امواج
tidal waves امواج جزرومدی
electromagnetic waves امواج الکترومغناطیسی
electromagnetic waves امواج الکترومگنتیک
emission انتشار امواج
reverberation برگشت امواج
the waves of the sea امواج دریا
hertzian waves امواج هرتز
reverberations برگشت امواج
interference تداخل امواج
brain waves امواج مغزی
transient wave امواج سیار
sky wave امواج اسمانی
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
reverberations برگشت دادن امواج
echoing برگشت امواج رادار
pulsing پرتاب امواج انرژی
radio sextant گیرنده امواج کیهانی
propagation پخش امواج یا اعلامیه
tidal wave امواج جذر و مدی
echoes برگشت امواج رادار
high freqyency aerial آنتن امواج بلند
echo برگشت امواج رادار
reverberation برگشت دادن امواج
echoed برگشت امواج رادار
wave front جبهه امواج رادیویی
interference area ناحیه ی تداخل امواج
hertzian wave امواج هرتز hertz
diathermy interference تداخل امواج دیاترمی
interference zone ناحیه ی تداخل امواج
the waves beats or the shore امواج به ساحل می کوبد
the wares beat the shore خوردن امواج به ساحل
airwave امواج رادیو و تلویزیون
bleeding باند تداخل امواج
attenuation افت قدرت امواج
conical scanning ردیابی امواج به طورمخروطی
conical scanning انتشار مخروطی امواج
wave band دسته امواج رادیو
hot rod اتومبیل شکاری وسریع السیر اتومبیل مسابقهای
oscillations تفکیک امواج اشکار سازی
numbered wave امواج پشت سر هم عملیات اب خاکی
oscillation تفکیک امواج اشکار سازی
altitude delay افت ارتفاع امواج رادار
beam width عرض ستون امواج رادار
back scattering پخش معکوس امواج رادیویی
awash سرگردان بر روی امواج دریا
back scattering توزیع معکوس امواج رادیویی
coastal refraction انعکاس ساحلی امواج رادیویی
surface reverbration امواج برگشتی سطحی رادار
sweep jamming امواج سیار پارازیت رادیویی
convergence zone منطقه تقارب امواج سونارزیردریایی
oscilloscope دستگاه نشان دهنده امواج
assault waves امواج هجومی نفرات و وسایل
wave period زمان تناوب امواج دریا
inductive interference voltage ولتاژ تداخل امواج القائی
homing mine مین حساس به انعکاس امواج
radar imagery عکاسی به وسیله امواج رادار
sea foam کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
beach foam کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
cynometer دستگاه اندازه گیری امواج
radio navigation ناوبری بااستفاده از امواج بی سیم
oscillograph دستگاه ثبت نوسان امواج
ocean foam کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
spume کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
repeater jammer دستگاه پخش پارازیت وفرستنده امواج
carrier frequency فرکانس حامل امواج بی سیم یا رادار
doppler effect اثر برگشت امواج روی فرستنده
sound box جعبه تبدیل امواج صوتی به صدا
carrier wave موج حامل امواج رادار یا بی سیم
junk surf امواج نامناسب برای موج سواری
oscilloscope دستگاه نشان دهنده نوسان امواج
angstrom واحد اندازه گیری طول امواج
emission تشعشع امواج پس دادن ساطع کردن
omnidirectional گیرنده یا فرستنده امواج درجهت مناسب
operating signal چانل موجوددر دستگاه امواج ارسالی
sea return امواج بازگشتی از دریا به صفحه رادار
influence mine مین حساس به تاثیر امواج رادیویی
beacon امواج رادیویی برای هدایت هواپیما
emissions تشعشع امواج پس دادن ساطع کردن
beacons امواج رادیویی برای هدایت هواپیما
reverberation index دستگاه نشان دهنده میزان امواج برگشتی
equisignal zone منطقهای که دارای امواج مغناطیسی یکسان است
radar mile زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف
active mine مین منفجر شونده از طریق انعکاس امواج
warble وسیله تعیین اختلاف امواج صوتی دریافتی
ground waves امواج سطحی رسیده به رادار یادستگاههای مخابراتی
warbled وسیله تعیین اختلاف امواج صوتی دریافتی
coastal refraction تغییر جهت امواج رادیویی در برخورد به ساحل
scend در اثر حرکت امواج بالا وپایین رفتن
high frequency interference تداخل امواج فرکانس بالا سیگنال مزاحم
warbling وسیله تعیین اختلاف امواج صوتی دریافتی
warbles وسیله تعیین اختلاف امواج صوتی دریافتی
biogen زیست زا
subsistence زیست
performance of the dam زیست سد
symbion هم زیست
bio- زیست -
influence sweep پاکسازی میدان مین بااستفاده از امواج رادار یارادیویی
hypersonic دارای سرعتی پنج یا شش برابر امواج صوتی در فضا
microphone وسیلهای که امواج صوتی را به سیگنالهای الکتریکی تبدیل میکند
sonar دستگاه کاشف زیر دریایی بوسیله امواج صوتی
microphones وسیلهای که امواج صوتی را به سیگنالهای الکتریکی تبدیل میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com