Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
biotype
زیست گروه
Other Matches
pack
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
packs
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
to tip something
[British E]
ته نشین شدن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
to tip something
[British E]
رسوب کردن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
to tip something
[British E]
ذخیره کردن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
eco-branch
شعبه زیست بوم
[شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
beach group
گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups
گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
beach party
گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
environmental preservation
نگهداشت زیست محیطی حفافت زیست محیطی
civil reserve air fleet
گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing
یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
countervailing power
قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
task force
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task forces
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
kaldor criterion
ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
landing group
گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
amphibious task group
گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
stable
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stables
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
hordes
گروه بیشمار گروه
horde
گروه بیشمار گروه
battery of tests
گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
subsistence
زیست
bio-
زیست -
performance of the dam
زیست سد
biogen
زیست زا
symbion
هم زیست
homelands
زیست بوم
life space
فضای زیست
biotechnology
زیست فناوری
inhabitant
زیست کننده در
settlements
زیست گاه
environments
محیط زیست
biome
زیست بوم
biome
اقلیم زیست
joie de vivre
زیست شادی
biochemistry
زیست شیمی
life force
زیست نیرو
biochemistry
زیست- شیمی
libidinal
زیست مایهای
environment
محیط زیست
livability
زیست پذیری
biogeographic
زیست جغرافیایی
biogenosphere
زیست سپهر
biogenosphere
زیست کره
biogenic
زیست زاییده
biogenetic
زیست زادی
biogenesis
زیست زاد
biosphere
فضای زیست
biosphere
زیست کره
subsist
زیست کردن
biogeography
زیست جغرافی
subsisted
زیست کردن
liveware
زیست افزار
biophysics
زیست- فیزیک
biomass
زیست توده
subsists
زیست کردن
biologism
زیست شناسی
biosphere
زیست سپهر
subsisting
زیست کردن
eco-
زیست بوم
subsistence
وسایل زیست
subsistence
مربوط به زیست
viability
زیست پذیری
biological
زیست شناختی
exvia
برون زیست
worked
زیست عمل
biology
زیست شناسی
biological clock
زیست گشت
biogases
زیست گاز
biogas
زیست گاز
work
زیست عمل
colony
زیست گاه
biological chemistry
زیست شیمی
libido
زیست مایه
biometrics
زیست سنجی
biologist
زیست شناس
existences
زیست موجودیت
biospher
زیست کره
biopolymer
زیست بسپار
biometry
زیست سنجی
modus vivendi
شیوه زیست
homeland
زیست بوم
biometrics
زیست سنجش
biomechanics
زیست مکانیک
settlement
زیست گاه
libidos
زیست مایه
biochemists
زیست شیمیدان
biologically
زیست شناختی
bioluminescence
زیست تابی
biochemist
زیست شیمیدان
existence
زیست موجودیت
environmentalists
محیط زیست شناس
biodegradable
زیست تجزیه پذیر
environmentalists
محیط زیست گرا
environmentalist
محیط زیست گرا
environmental protection
حفاظت محیط زیست
environmentalist
محیط زیست شناس
biochemical catalyst
کاتالیزور زیست شیمیایی
limnetic
زیست کننده در اب شیرین
limicoline
زیست کننده درساحل
amylum
نشاسته
[زیست شیمی]
life zone
منطقه زیست شناسی
biological chemistry
بیوشیمی
[زیست شیمی]
biochemistry
بیوشیمی
[زیست شیمی]
lacustrine
زیست کننده دردریاچه
limnic
زیست کننده در اب شیرین
biologism
زیست شناختی نگری
bioclimatology
زیست اقلیم شناسی
saltwater
زیست کننده در اب شور
eco-tech
فناوری زیست بوم
environmentalism
محیط زیست شناسی
environmentalism
محیط زیست گرایی
biological control
کنترل زیست شناختی
coexistent
باهم زیست کننده
stenobathic
درعمق کم زیست کننده
fluvial
زیست کننده در رودخانه
geobiology
زمین زیست شناسی
human biometric
زیست سنجی انسانی
viable
زیست پذیر ماندنی
biomass pyramid
هرم زیست توده
biocid
زیست کش مانع حیات
biochron
زیست زمان جانداران
psychobiology
روانشناسی زیست شناختی
proclimax
منطقه زیست جانوریاگیاهی
eco-technology
فناوری زیست بوم
environmental costs
مضار زیست محیطی
phenology
زیست پدیده شناسی
environmental benefit
فواید زیست محیطی
environmental impact
نشانزد زیست محیطی
environmental conservation
حفافت محیط زیست
mesarch
زیست کننده درناحیه مرطوب
xerophilous
قابل زیست درمحیطهای خشک
xerophile
قابل زیست در محیطهای خشک
bionic
وابسته به زیست سازه شناسی
saxatile
درسنگ زیست کننده یا روییده
limnologist
زیست شناس جانوران اب شیرین
bio-
پیشوند وابسته به زیست یا زیستشناسی
may fly
حشرهای که یک روز زیست میکند
live-in
زیست کننده در محل کار
host organism
ارگانیسم میزبان
[زیست شناسی]
biologic
زیست شناسی معرفت الحیات
green PC
رایانه زیست بوم دوستانه
biomass feedstock
مواد اولیه زیست توده
biochemical oxygen demand
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
biological oxygen demand
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
genetic screen
بررسی ژن
[پزشکی]
[زیست شناسی]
genetic analysis
بررسی ژن
[پزشکی]
[زیست شناسی]
gene analysis
بررسی ژن
[پزشکی]
[زیست شناسی]
to be parasitic
[on]
پارازیتی شدن
[زیست شناسی]
to be parasitic
[on]
انگلی شدن
[زیست شناسی]
host
ارگانیسم میزبان
[زیست شناسی]
b.o.d
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
lentic
زیست کننده در ابهای راکد
halobiont
موجود زیست کننده دراب شور
adenoid
لوزه سوم
[کالبدشناسی]
[زیست شناسی]
environmental services
دوایر خدمات بهسازی محیط زیست
nasopharyngeal tonsil
لوزه سوم
[کالبدشناسی]
[زیست شناسی]
stenohaline
زیست کننده در اب شور به غلظت بخصوصی
paleontology
مبحث زیست شناسی دوران قدیم
genetic analysis
بررسی ژنتیکی
[پزشکی]
[زیست شناسی]
medial meniscus
منیسک داخلی
[زیست شناسی]
[کالبدشناسی]
starch
[Amylum]
نشاسته
[زیست شیمی]
[غذا و آشپزخانه]
pharyngeal tonsil
لوزه سوم
[کالبدشناسی]
[زیست شناسی]
biotecture
[معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
xerophyte
گیاه زیست کننده درنواحی خشک و بی اب
gene analysis
بررسی ژنتیکی
[پزشکی]
[زیست شناسی]
genetic screen
بررسی ژنتیکی
[پزشکی]
[زیست شناسی]
lotic
زیست کننده بر روی امواج سریع السیر
the Green Dot®
[recycling symbol]
علامت نقطه سبز
[بازچرخی در محیط زیست]
java sparrow
نوعی مرغ جولا که در جاوه زیست میکند
pond life
جانوران بی مهره
[که دراستخرها و حوض ها زیست می کنند.]
endobiotic
زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
biology
زیست شناسی زندگی حیوانی وگیاهی هرناحیه
radiobiology
مبحث زیست شناسی مربوط به تشعشعات رادیو اکتیو
genetics
شاخهای از علم زیست شناسی که در باره انتقال وراثت
paleontologist
ویژه گر زیست شناسی دوران قدیم یا کهنه سنگی
biodegraability
قابلیت تجزیه بیولوژیکی پذیرندگی فروافت زیست شناختی
to greenwash
نشان دادن که انگاری نگران محیط زیست باشند
limnology
بخشی از زیست شناسی که درباره موجودات اب شیرین بحث میکند
phenology
مبحث رابطه بین اب وهواوتغییرات حاصله در پدیدههای زیست شناسی
sere
تغییر وسیر تکاملی محیط زیست گیاهان وجانوران خشک
Plans for the dam have been rejected by environmentalists.
برنامه ریزیها برای سد از طرف محیط زیست شناسان رد شده است.
hematology
شاخهای از زیست شناسی که درباره خون ودستگاههای خونساز بحث میکند
greenwash
نمایش سطحی یا ریاکارانه توسط یک سازمان که نگران محیط زیست است
biocenology
رشتهای از زیست شناسی که از اجتماعی موجودات و تاثیرانها بریکدیگر بحث میکند
biogeography
رشتهای از زیست شناسی که درباره طرزانتشار و پخش حیوانات ونباتات بحث میکند
biotechnology
ان قسمت از مباحث فنی که مربوط به اعمال قواعد زیست شناسی درانسان وماشین الات است
herded
گروه
attack group
گروه تک
herding
گروه
congregation
گروه
herds
گروه
swarms
گروه
swarmed
گروه
swarm
گروه
covey
گروه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com