Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
aquatic organism
زیوسته ابزی موجود زنده ابزی
Other Matches
live box
جعبه یا قلمی که در اب اویزان میکنند تا موجودات ابزی را زنده نگاهدارند
aquatic
ابزی
lentic
ابزی
underwater
زیر ابزی
aquiculture
ابزی پروری
aquatic organism
زیسمند ابزی
aquaculture
ابزی پروری
waterweed
گیاه ابزی
subaquatic
نسبتا ابزی ا
semiaquatic
نیمه ابزی
hydrophyte
گیاه ابزی
waterfowl
مرغ ابزی
benthos
موجودات دریایی ابزی
aquatic
جانور یا گیاه ابزی
aquariums
نمایشگاه جانوران و گیاهان ابزی
hydr
پیشوندهایی بمعنی ابدار و ابزی
aquarium
نمایشگاه جانوران و گیاهان ابزی
subaquatic
نیمه ابزی واقع در زیر اب
aquaria
نمایشگاه جانوران و گیاهان ابزی
hydro
پیشوندهایی بمعنی ابدار و ابزی
snapping turtle
لاک پشت بزرگ خوراکی ابزی
jabiru
لک لک ابزی نقاط گرم و معتدل امریکا
water moccasin
مار سمی ابزی جنوب امریکا
gallinule
نوعی پرنده ابزی از خانواه ابچلیک ها
platypus
پستاندار ابزی ومنقاردار و صدفخوار جنوب استرالیا
elodea
جنس گیاهان کوچک و ابزی و تک هستهای درامریکا
polymorph
عضو یا موجود چند شکلی موجود زنده ایکه چندین مرحله تغییر ودگردیسی داشته باشد
wight
موجود زنده
organisms
ترکیب موجود زنده
being
موجود زنده شخصیت
biogenic
موجد موجود زنده
organism
ترکیب موجود زنده
vivisect
موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
symbiont
موجود زنده اجتمای یا همزی
hydrotaxis
واکنش موجود زنده نسبت به اب
taxis
واکنش موجود زنده در برابرگرایش
abiogenesis
ایجاد موجود زنده از موادبی جان
biont
واحد مستقل موجود زنده سلول
gamodeme
نژاد دور افتاده یا منزوی موجود زنده
metabolisms
تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
metabolism
تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
transmigration
حلول روح مرده در بدن موجود زنده دیگری تبعید
proprioceptive
تحریک شده در اثر تحریکات درونی عضو موجود زنده
adaptable organism
موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
vivisectional
زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisection
زنده شکافی تشریح جانور زنده
current ratio
نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
implied malice
سوء نیتی است که به موجب نشانههای موجود در قانون درصورت سرزدن اعمال خاص از فرد و یا به وجود امدن شرایط خاص در موضوع موجود فرض میشود
lighthearted
زنده دل
lived
:زنده
biotic
زنده
quicker
زنده
quick
زنده
coiner
زنده
alive
زنده
dashing
زنده دل
life full
سر زنده
full of life
سر زنده
dapper
زنده دل
live bearing
زنده زا
living
زنده
skylarker
زنده دل
animate
زنده
lively
زنده
liveliest
زنده
livelier
زنده
animates
زنده
above ground
زنده
plaster of Paris
گچ زنده
alacritous
زنده
quickest
زنده
vivific
زنده
viviparous
زنده زا
vivid
زنده
biogen
زنده زا
live
زنده
live
:زنده
genial
<adj.>
دل زنده
cheerful
<adj.>
دل زنده
cheerful
<adj.>
زنده دل
lively
<adj.>
دل زنده
fresh
زنده
freshest
زنده
fresh-
زنده
lived
زنده
to the fore
موجود
going
موجود
existing
موجود
handiest
موجود
inesse
موجود
in store
موجود
existent
موجود
on hand
موجود
extant
موجود
entities
موجود
entity
موجود
available
موجود
life
موجود
handier
موجود
disposal
موجود
handy
موجود
lives
موجود
stock
موجود
stocked
موجود
bound
موجود
vigils
شب زنده داری
vigil
شب زنده داری
wake
شب زنده داری
calcined lime
اهک زنده
waked
شب زنده داری
wakes
شب زنده داری
biopsy
زنده بینی
live wire
سیم زنده
macroconsumer
زنده خوار
biophage
زنده خوار
call back to life
زنده کردن
to restor to life
زنده کردن
to restorative to life
زنده کردن
long little
زنده باد
long live
زنده باد
lucubration
شب زنده داری
night waking
شب زنده داری
wakefulness
شب زنده داری
to recover to life
زنده کردن
to call back to life
زنده کردن
to bring to life
زنده کردن
to see the sun
زنده بودن
protoplast
واحدجرم زنده
pernoctation
شب زنده داری
biomass
توده زنده
activities
زنده دلی
activity
زنده دلی
reviviscence
زنده سازی
viva
زنده باد
survivor
شخص زنده
quick ening
زنده کننده
quick lime
اهک زنده
restoration to life
زنده سازی
restore to life
زنده کردن
resurge
زنده شدن
resuscitator
زنده کننده
resusctate
زنده کردن
spiritous
فعال زنده
spirituelle
بشاش سر زنده
good
توپ زنده
biogenic
زنده زایی
verve
زنده دلی
playable
توپ زنده
wakeful
شب زنده دار
live wires
سیم زنده
survived
<past-p.>
زنده ماندن
bioderm
لایه زنده
viable
زنده ماندنی
vivas
زنده باد
quick clay
بتن زنده
anabiosis
زنده سازی
quicklime
اهک زنده
irresuscitable
زنده نشدنی
gamesome
زنده روح
resuscitate
زنده کردن
resuscitated
زنده کردن
live load
بار زنده
resuscitating
زنده کردن
resurrect
زنده کردن
resurrected
زنده کردن
resurrecting
زنده کردن
resurrects
زنده کردن
ground ball
توپ زنده
live ball
توپ زنده
live
زنده کردن
in vivo
بافت زنده
lived
زنده بودن
live
زنده بودن
resuscitates
زنده کردن
wanener
شب زنده دار
survivors
زنده ماندگان
lived
زنده کردن
he suffered at the stake
او را زنده سوزاندند
he suffered at the stake
زنده سوخته شد
survive
زنده ماندن
survived
زنده ماندن
quicken
زنده شدن
vive int
زنده باد!
live steam
بخار زنده
liveliness
زنده دلی
quicken
زنده کردن
living organisms
موجودات زنده
quickened
زنده کردن
quickened
زنده شدن
quickens
زنده کردن
quickens
زنده شدن
living environment
محیط زنده
viviparity
زنده زایی
revives
زنده شدن
living polymer
بسپار زنده
survives
زنده ماندن
protoplasm
جرم زنده
vigilance
شب زنده داری
surviving
زنده ماندن
living soil
خاک زنده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com