Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 166 (8 milliseconds)
English
Persian
question answer
سئوال- جواب
Other Matches
interrogatives
علامت سئوال
interrogation point
علامت سئوال
interrogatory
وابسته به سئوال
I have a question.
من یک سئوال دارم.
inquiries
سئوال استعلام
inquiry
سئوال استعلام
interrogative
علامت سئوال
query by example
سئوال از طریق مثال
catechisation
از راه سئوال وجواب
cross question
سئوال بطریق استنطاق
interpellate
رسما سئوال کردن
catechization
ازراه سئوال وجواب
Might I ask a question?
اجازه می دهید یک سئوال بکنم؟
irresponsive
جواب ندهنده بی جواب
comebacks
جواب
recalcitrance
جواب رد
recalcitrancy
جواب رد
repost
جواب
responses
جواب
resolvent
جواب
response
جواب
replied
جواب
replies
جواب
comeback
جواب
antiphony
جواب
whyŠthere is the answer
در سر جواب
in reply to
در جواب
irreprovable
بی جواب
replying
جواب
counterplea
جواب رد
reply
جواب
rejoinders
جواب
riposte
جواب
rejoinder
جواب
riposting
جواب
riposted
جواب
ripostes
جواب
voice response
جواب صوتی
answers
: جواب پاسخ
brusque
پیش جواب
counter memorial
جواب یادداشت
answer mode
حالت جواب
auto answer
خود جواب
favourable
جواب مساعد
have it
<idiom>
به جواب رسیدن
answer pennant
پرچم جواب
answering
: جواب پاسخ
responsory
جواب جماعت
snip snap
جواب زیرکانه
response position
مکان جواب
answer
: جواب پاسخ
reply paid
جواب قبول
send away
جواب دادن
to give the mitten
جواب کردن
to make a response
جواب دادن
recitative
جواب دادن
A straightforward answer.
جواب سر راست
answered
: جواب پاسخ
irrefragably
بطور بی جواب
an abrupt answer
جواب تند
responded
جواب دادن
reply paid /RP/
[reply prepaid]
جواب قبول
toss off
<idiom>
حاضر جواب
answerable
جواب دار
unanswerable
جواب ناپذیر
undertaker
جواب گو مسئول
interlocutor
جواب دهنده
interlocutors
جواب دهنده
respond
جواب دادن
A correct answer.
جواب صحیح
The wrong answer.
جواب غلط
undertakers
جواب گو مسئول
undertaking
جواب گو مسئول
nope
جواب منفی
responds
جواب دادن
sockdolager
اتمام حجت جواب
telephone responder
جواب دهنده تلفن
to accommodate
[به نیازی]
جواب دادن
sockdologer
اتمام حجت جواب
to return a greeting
جواب سلام دادن
unansweable
بی جواب تکذیب ناپذیر
flea in one's ear
<idiom>
جواب دندان شکن
To dismiss(sack,discharge)someone.
کسی را جواب کردن
In response (reply) to your letter.
در جواب نامه تان
talk back
<idiom>
بی ادبانه جواب دادن
A crushing reply(retort).
جواب دندان شکن
to meet
[به نیازی]
جواب دادن
unique solution
جواب منحصر بفرد
to comply
[with]
[به نیازی]
جواب دادن
out in left field
<idiom>
از جواب صحیح دورشدن
Touché!
خوب جواب دادی!
He answered nothing.
اصلا جواب نداد
answer
جواب احتیاج را دادن
rebuts
جواب متقابل دادن
rebutted
جواب متقابل دادن
rebutting
جواب متقابل دادن
sallies
جواب سریع و زیرکانه
sally
جواب سریع و زیرکانه
replied
جواب شفاهی دفاعیه
retorts
جواب متقابل تلافی
replies
جواب شفاهی دفاعیه
retorts
جواب متقابل دادن
retort
جواب متقابل تلافی
retort
جواب متقابل دادن
replying
جواب شفاهی دفاعیه
corespondent
مسئول جواب گویی
counterbid
جواب خریداربه فروشنده
answered
جواب احتیاج را دادن
answering
جواب احتیاج را دادن
reply
جواب شفاهی دفاعیه
repartee
جواب شوخی امیز
answers
جواب احتیاج را دادن
counterclaim
جواب به ادعای شاکی
have her cable
لنگر جواب دادن
rebut
جواب متقابل دادن
reply
پاسخ دادن جواب کتبی
answered
جواب دادن از عهده برامدن
answering
جواب دادن از عهده برامدن
answer
جواب دادن از عهده برامدن
replies
پاسخ دادن جواب کتبی
replied
پاسخ دادن جواب کتبی
never to be at a loss for an answer
همیشه حاضر جواب بودن
Why don't you answer?
چرا جواب نمی دهید؟
answers
جواب دادن از عهده برامدن
A logical remark has no answer.
<proverb>
یرف یساب جواب ندارد .
He didnt return (acknowledge) my greetings.
جواب سلام مرا نداد
Please answer the telephone.
لطفا" جواب تلفن را بدهید
audio response device
دستگاه جواب دهنده سمعی
Answer me this question.
جواب این سؤالم را بده
meet some one's objections
به ایرادات کسی جواب دادن
refutatory
تکذیب کننده متضمن جواب رد
To take the salute.
جواب سلام ( نظامی ) رادادن
refutative
تکذیب کننده متضمن جواب رد
replying
پاسخ دادن جواب کتبی
bite the hand that feeds you
<idiom>
جواب خوبی را با بدی دادن
antiphony
انعکاس یا جواب سرود وموسیقی
He was pressed for pressed for ad answer .
به اوفشار آوردند تا جواب بدهد
improvisator
بدیهه ساز حاضر جواب
replication
جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
We wI'll be notified(informed)of the results today.
امروز جواب کار معلوم می شود
To answer back.
جواب دادن ( یکی بدو کردن )
A sharp note(reply).
نامه (جواب ) تند ( شدید اللحن )
the answer is right under your nose
<idiom>
جواب مثل روز روشن است
responsor
دستگاه گیرنده و جواب دهنده الکترونیکی
counter
جواب دادن معامله بمثل کردن با
countered
جواب دادن معامله بمثل کردن با
countering
جواب دادن معامله بمثل کردن با
responsive
دارای عکس العمل سریع جواب گو
This does not satisfy me.
این جواب مرا قانع نمی کند
antiphon
سرودی که بوسیله سرایندگان کلیسا در جواب دستهء دیگرخوانده میشود
transpondor
دستگاه گیرنده یااداری که بمحض دریافت مخابرهای بطور خودکار ان را جواب میدهد
transponder
دستگاه گیرنده یااداری که بمحض دریافت مخابرهای بطور خودکار ان را جواب میدهد
audio
ال می پرسد. شخص تماس گرفته با انتخاب کردن شمارهای در تلفن به او جواب میدهد
menu display
روش محاورهای ارتباط باسیستم کامپیوتری از طریق سوال و جواب یا انتخابهای چند گانه
case
تابع جستجویی که وقتی جواب میدهد که کلمه جستجو و حالت حروف آن تط ابق داشته باشتد
cases
تابع جستجویی که وقتی جواب میدهد که کلمه جستجو و حالت حروف آن تط ابق داشته باشتد
linear
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا به جواب برسد.
Thanks for calling back.
با تشکر برای تماس.
[به کسی گفته میشود که فرد تلفن خود را جواب نداده و بعدا دوباره تماس می گیرد.]
return
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
Force is the answer to force.
<proverb>
جواب زور را زور مى دهد .
recredential
نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com