Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English
Persian
The building is in ruins .
ساختمان خراب است
Search result with all words
to cave in
خراب شدن
[ساختمان]
to collapse
خراب شدن
[ساختمان]
to fall in
خراب شدن
[ساختمان]
Other Matches
building system
اصول ساختمان طرز ساختمان نظم و ترتیب ساختمان
faulted
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faults
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
fault
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
outline assembly drawing
نقشه کلی ساختمان نقشه ایکه تصویر کلی ساختمان را نشان میدهد وجزئیات ساختمان روی ان پیاده نشده است
dud
ترقه خراب هرچیز خراب
angle-post
[تیرک عمودی در گوشه ساختمان اسکلت چوبی، واقع در کنج ساختمان]
building material dealer
فروشنده مصالح ساختمان دلال مواد اولیه ساختمان
gigantic building
ساختمان غول پیکر ساختمان بسیار بزرگ
dependency
[قسمتی از ساختمان های جدا از ساختمان اصلی]
civil engineering contractor
مقاطعه کار ساختمان پیمانکار ساختمان
coach-house
ساختمان خدمه
[در کنار ساختمان اصلی]
building enterprise
مقاطعه کاری ساختمان پیمانکاری ساختمان
enterprise network
شبکهای که همه ایستگاههای کاری و ترمینال ها یا کامپیوتر ها را در یک شرکت بهم وصل میکند. این میتواند در یک ساختمان یا چندین ساختمان درکشورهای مختلف باشد
rotundas
ساختمان مدور ساختمان گنبددار
rotunda
ساختمان مدور ساختمان گنبددار
rotonda
ساختمان مدور ساختمان گنبددار
block structure
ساختمان بلاکی ساختمان کندهای
constructional feature
ترکیب ساختمان کیفیت ساختمان
foundation soil
شالوده ساختمان فونداسیون ساختمان
double shell constraction
ساختمان دو جداره ساختمان دو غلافی
overbuild
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
base shear
نیروی کلی حاصل از زلزله در پای ساختمان برش پای ساختمان
formulae
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulas
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formula
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
beneficial occupancy
اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
construction batalion
گردان مهندسی ساختمان گردان ساختمان
out of condition
خراب
out of gear
خراب
out of action
خراب
in disrepair
خراب
off the rails
خراب
stickit
خراب
in bad repair
خراب
in a bad order
خراب
ill conditioned
خراب
haywire
خراب
out of repair
خراب
ruinous
خراب
rotten
خراب
out of order
خراب
undone
خراب
wastery
خراب
wastry
خراب
broken
<adj.>
خراب
alienated
خراب
tumbledown
خراب
There is something wrong with the ...
... خراب است.
to be kaput
خراب بودن
marring
خراب کردن
dead drunk
سست خراب
it is not in good workingorder
خراب است
to be shot
خراب بودن
impairing
خراب کردن
pull down
خراب کردن
impaired
خراب کردن
marred
خراب کردن
impairs
خراب کردن
cut up
خراب کردن
disfiguring
خراب کردن
rot gut
معده خراب کن
disfigures
خراب کردن
disfigured
خراب کردن
go haywire
<idiom>
خراب شدن
disfigure
خراب کردن
go to pot
<idiom>
خراب کردن
inoperative
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
mar
خراب کردن
out of service
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
botch
خراب کردن
botched
خراب کردن
vitiates
خراب کردن
vitiating
خراب کردن
make havoc with
خراب کردن
out of kelter
خراب مختل
demolish
خراب کردن
demolished
خراب کردن
destroys
خراب کردن
demolishes
خراب کردن
down
[out of action, not in use]
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
destroying
خراب کردن
disabled
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
vitiated
خراب کردن
nonworking
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
undo
خراب کردن
botches
خراب کردن
botching
خراب کردن
overtumble
خراب کردن
impair
خراب کردن
unoperative
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
out of use
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
out of blast
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
demolishing
خراب کردن
wrack
خراب کردن
vitiate
خراب کردن
undoes
خراب کردن
not in use
[American]
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
destroy
خراب کردن
indefectible
خراب نشدنی
to tumble down
خراب شدن
devastative
خراب کننده
dilapidate
خراب کردن
corrupt
خراب کردن
to do for
خراب کردن
to cut up
خراب کردن
withering
خراب کننده
to bring to nought
خراب کردن
to break down
خراب کردن
to lie in ruin
خراب بودن
wreakful
خراب کننده
there is a screw loose
خراب است
the road was impaired
جاده خراب شد
eversive
خراب کننده
that city lies in ruins
ان شهر خراب
wrech
خراب شدن
to fall apart
خراب شدن
to fall to decay
خراب شدن
demonish
خراب کردن
amortize
خراب کردن
to take down
خراب کردن
to run down
خراب شدن
bad sector
قطاع خراب
to play the deuce with
خراب کردن
demolition
خراب کردن
demolitions
خراب کردن
to mull a mull of
خراب کردن
to make a hash of
خراب کردن
to lay in ruin
خراب کردن
to go wrong
خراب شدن
to go to the bad
خراب شدن
to go to smash
خراب شدن
corrupted file
فایل خراب
to go out of gear
خراب شدن
cumber
خراب شدن
unbuild
خراب کردن
take down
خراب کردن
blotto
مست و خراب
corrupts
خراب کردن
muddle
خراب کردن
go down
خراب شدن
go wrong
خراب شدن
bungling
خراب کردن
ruinous
خراب کننده
bungles
خراب کردن
spoilable
خراب شدنی
bungled
خراب کردن
bungle
خراب کردن
half seas over
مست خراب
heavy weather
هوای خراب
rough sea
دریای خراب
muddled
خراب کردن
corrupting
خراب کردن
muddles
خراب کردن
foul weather
هوای خراب
pissed
مست و خراب
whacked
مست و خراب
zonked
مست و خراب
corrupted
خراب کردن
give way
خراب شدن
go bad
خراب شدن
muddling
خراب کردن
to go wrong
خراب شدن
[موقعیتی]
to wreck
کاملا خراب کردن
heavy sea
دریای خیلی خراب
double foult
خراب کردن پی در پی دوسرویس
cooling period
زمان بازار خراب کن
it is rotten at the core
ازدرون خراب است
damageable
مستعد خراب شدن
ill
خراب خطر ناک
over run
خراب کردن در هم نوردیدن
the road was impaired
جاده خراب بود
the line is out of order
سیم خراب است
batter
خراب کردن خمیر
batters
خراب کردن خمیر
To spoilt things . To mess thing up .
کارها را خراب کردن
to do up
خانه خراب کردن
The elevator ( lift ) is out of order .
آسانسور خراب است.
The car broke down .
اتو موبیل خراب شد
paropsis
خراب شدن بینایی
The lamp is broken.
لامپ خراب است.
side out
خراب کردن سرویس
rottenly
بطور پوسیده یا خراب
ills
خراب خطر ناک
ill-
خراب خطر ناک
to crock up
خراب کردن یاشدن
to go to pot
خانه خراب شدن
to run to ruin
خانه خراب شدن
to run upon the rocks
خانه خراب شدن
undermine
از زیر خراب کردن
undermined
از زیر خراب کردن
undermines
از زیر خراب کردن
raze or rase
بکلی خراب کردن
to pull down a building
خراب کردن ساختمانی
to bring to ruin
خانه خراب کردن
to tear down a building
خراب کردن ساختمانی
to demolish a building
خراب کردن ساختمانی
his kidnegs have gone w
کلیدهایش خراب شده اند
To get damaged . To become defective .
عیب کردن ( خراب شدن )
eolian
خراب شده توسط باد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com