English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English Persian
to hammer out ساختن بکوشش درست کردن
Other Matches
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
temper درست ساختن درست خمیر کردن
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
to manufacture [into] ساختن [درست کردن] [به]
makes درست کردن ساختن اماده کردن
make درست کردن ساختن اماده کردن
perfected ساختن چیزی که کاملا درست است
perfects ساختن چیزی که کاملا درست است
perfecting ساختن چیزی که کاملا درست است
perfect ساختن چیزی که کاملا درست است
scareup فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
OR function تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
intersection تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersections تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
and تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joined تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
meets تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
join تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
coincidence function تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
joins تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
unions تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
false 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
alternation تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
assertion 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
union تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
disjunction تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
conjunctions تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
conjunction تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
gather و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gathered و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to pattern out ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
dress لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
labourvt بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
dresses لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
to erect into درست کردن از
fix up درست کردن
set right درست کردن
to set درست کردن
fettle درست کردن
to set in order درست کردن
clean درست کردن
to sct aright درست کردن
set in order درست کردن
to cleanvp درست کردن
fashion درست کردن
manufactured درست کردن
manufacture درست کردن
to riven laths یا درست کردن
manufactures درست کردن
fashioned درست کردن
fashioning درست کردن
fashions درست کردن
to put to rights درست کردن
to set to rights درست کردن
fabricating درست کردن
fabricates درست کردن
fabricated درست کردن
fabricate درست کردن
gulleys درست کردن
redd درست کردن
gully درست کردن
adapt درست کردن
trimmest درست کردن
correct درست کردن
trims درست کردن
trim درست کردن
cleaned درست کردن
cleanest درست کردن
cleans درست کردن
weave درست کردن
weaves درست کردن
corrects درست کردن
correcting درست کردن
make درست کردن
gullies درست کردن
shape درست کردن
to fix up درست کردن
makes درست کردن
to get up درست کردن
buildings درست کردن
concocting درست کردن
concocted درست کردن
make up درست کردن
concoct درست کردن
build درست کردن
shapes درست کردن
to put in to shape درست کردن
concocts درست کردن
builds درست کردن
indite درست کردن
judiciousness قضاوت درست تشخیص درست
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to adapt [to] جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
roughcast اجمالا درست کردن
dowel میخچه درست کردن
stage craft فن درست کردن نمایش
railroads پاپوش درست کردن
die sink خزینه درست کردن
re form دوباره درست کردن
exacted تحمیل کردن بر درست
pond حوض درست کردن
scrambled املت درست کردن
to weave a plot دوزوکلک درست کردن
image erection درست کردن تصویر
scramble املت درست کردن
strike off بی زحمت درست کردن
ponds حوض درست کردن
to word up کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
railroad پاپوش درست کردن
scrambles املت درست کردن
scrambling املت درست کردن
exacts تحمیل کردن بر درست
blow down بافوت درست کردن
hedges خاربست درست کردن
teams دسته درست کردن
hedge خاربست درست کردن
to make something چیزی را درست کردن
hedged خاربست درست کردن
to mill flour ارد درست کردن
corn popping درست کردن چس فیل
reconditions دوباره درست کردن
reconditioned دوباره درست کردن
team دسته درست کردن
To put things straight(right). کارها را درست کردن
to toss up زود درست کردن
exact تحمیل کردن بر درست
manipulates با دست درست کردن
dresses درست کردن لباس
manipulated با دست درست کردن
frame پاپوش درست کردن
manipulated با استادی درست کردن
manipulate با دست درست کردن
manipulate با استادی درست کردن
dress درست کردن لباس
manipulates با استادی درست کردن
vint درست کردن یا ریختن
orthoepy فن درست تلفظ کردن
recondition دوباره درست کردن
dampest دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
repair درست کردن جبران کردن تعمیر
To do up the room. اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
to touch off با شتاب درست کردن زودرسم کردن
repaired درست کردن جبران کردن تعمیر
be the spitting image of someone <idiom> درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
organizing تشکیلات دادن درست کردن
organises تشکیلات دادن درست کردن
rig با خدعه وفریب درست کردن
rigs با خدعه وفریب درست کردن
rigged با خدعه وفریب درست کردن
to put up زنانه درست کردن جادادن
to put up ones hair مویاگیس خودرازنانه درست کردن
to play up درست و حسابی بازی کردن
extemporizes بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizing بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
organizes تشکیلات دادن درست کردن
agrees ترتیب دادن درست کردن
organize تشکیلات دادن درست کردن
organising تشکیلات دادن درست کردن
orthopaedy فن درست کردن انامهای ناقص
spelled املاء کردن درست نوشتن
agreeing ترتیب دادن درست کردن
agree ترتیب دادن درست کردن
to check up درست رسیدگی یاحساب کردن
geometrize با قواعد هندسی درست کردن
top a gap رخنهای راگرفتن درست کردن
extemporised بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
vault گنبد یاطاق درست کردن
spells املاء کردن درست نوشتن
he is blowing glass شیشه را با فوت درست کردن
vaults گنبد یاطاق درست کردن
extemporize بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporises بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporized بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporising بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
spell املاء کردن درست نوشتن
to frame someone پاپوش درست کردن برای کسی
to set up somebody [for something] پاپوش درست کردن برای کسی
to spin out امتداد دادن مفصلا درست کردن
To fake an oil – painting . یک تابلوی نقاشی قلابی درست کردن
to roll a huge snowball گلوله بزرگی از برف درست کردن
addled <adj.> گیج و ناتوان در درست فکر کردن
to tick کار کردن به نحوه ویژه یا درست
melodramatist کسیکه کارش درست کردن melodrama باشد
orthopaedic مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
straight from the horse's mouth <idiom> درست از خود شخص نقل قول کردن
prepare اماده کردن ساختن ترکیب کردن
preparing اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepares اماده کردن ساختن ترکیب کردن
engineer اداره کردن طرح کردن و ساختن
To bear (put up) with somebody. با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
engineers اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineered اداره کردن طرح کردن و ساختن
gets مجاب کردن ساختن
to lay it on thick نصب کردن ساختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com