Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 219 (20 milliseconds)
English
Persian
manipulation
ساختن چیزی با دست
Search result with all words
change
متفاوت ساختن چیزی
changed
متفاوت ساختن چیزی
changes
متفاوت ساختن چیزی
changing
متفاوت ساختن چیزی
wetting
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
wizard
امکان نرم افزاری که در ساختن چیزی به شما کمک میکند
wizards
امکان نرم افزاری که در ساختن چیزی به شما کمک میکند
perfect
ساختن چیزی که کاملا درست است
perfected
ساختن چیزی که کاملا درست است
perfecting
ساختن چیزی که کاملا درست است
perfects
ساختن چیزی که کاملا درست است
cry down
چیزی را غیر قانونی دانستن متوقف ساختن
dream up
بطور واهی چیزی را ساختن
to reinvent the wheel
<idiom>
هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
to bring down somebody
[something]
کسی
[چیزی]
را مغلوب ساختن
to cause the downfall of somebody
[something]
کسی
[چیزی]
را مغلوب ساختن
to jury-rig something
چیزی را بالبداهه ساختن
to ensure something
مطمئن ساختن
[چیزی]
Other Matches
scareup
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
querying
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queries
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something
[for something]
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
establishes
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
control
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to hang over anything
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
establish
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to pass by any thing
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
establishing
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
controls
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
appreciate
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to regard somebody
[something]
as something
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
rate
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rates
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
sheds
خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding
خون جاری ساختن جاری ساختن
shed
خون جاری ساختن جاری ساختن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
change
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
screw up
<idiom>
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
fence
[around / between something]
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
changing
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to wish for something
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
fence
[around / between something]
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
recognition
1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
to paint something
[with something]
چیزی را
[با چیزی]
رنگ زدن
inserts
قرار دادن چیزی در چیزی
resisted
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
insert
قرار دادن چیزی در چیزی
inserting
قرار دادن چیزی در چیزی
requiring
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
resist
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resists
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisting
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
requires
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
required
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
to lean something against something
چیزی را به چیزی تکیه دادن
require
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
to get ahold of somebody
[something]
[American English]
<idiom>
کسی
[چیزی ]
را گرفتن
[دستش به کسی یا چیزی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
(a) case in point
<idiom>
مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
compose
ساختن
unify
تک ساختن
unifies
تک ساختن
composes
ساختن
constructs
ساختن
fabricating
ساختن
generated
ساختن
generate
ساختن
construct
ساختن
generating
ساختن
produced
ساختن
generates
ساختن
unifying
تک ساختن
produces
ساختن
invented
ساختن
invent
ساختن
constructed
ساختن
fabricate
ساختن
fabricates
ساختن
inventing
ساختن
invents
ساختن
put up
ساختن
fabrication
ساختن
manufactures
ساختن
manufactured
ساختن
manufacture
ساختن
produce
ساختن
constructing
ساختن
put-up
ساختن
fabricated
ساختن
miscreate
بد ساختن
to make away
ساختن
bridged
پل ساختن
builds
ساختن
buildings
ساختن
build
ساختن
pellet
حب ساختن
to t. up
ساختن
idolized
بت ساختن
upbuild
ساختن
bridge
پل ساختن
idolizes
بت ساختن
indite
ساختن
mint
ساختن
to make a shift
ساختن
minted
ساختن
bridges
پل ساختن
fashion
مد ساختن
dree
ساختن با
confect
ساختن
carbonize
کک ساختن
bulid
ساختن
set up
ساختن
idolizing
بت ساختن
to get along
ساختن
to go in with
ساختن با
fashions
مد ساختن
fashioning
مد ساختن
forborne
ساختن با
fashioned
مد ساختن
mints
ساختن
idolize
بت ساختن
upgrade
ساختن
upgraded
ساختن
upgrades
ساختن
upgrading
ساختن
idolised
بت ساختن
pill
حب ساختن
idolises
بت ساختن
idolising
بت ساختن
create
ساختن
minting
ساختن
remake
از نو ساختن
make
ساختن
remakes
از نو ساختن
makes
ساختن
creating
ساختن
creates
ساختن
pills
حب ساختن
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
واگذاری
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
واگذاری
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
انتساب
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
ارجاع
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
برگماشت
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
گمارش
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
برگماشت
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
انتساب
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
گمارش
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
ارجاع
[به چیزی]
[از چیزی]
assignment
[of something]
[to something]
تعیین
[به چیزی]
[از چیزی]
assignation
[of something]
[to something]
تعیین
[به چیزی]
[از چیزی]
ensure
مطمئن ساختن
disables
ناتوان ساختن
disable
ناتوان ساختن
disabling
ناتوان ساختن
produces
ساختن محصول
ensured
مطمئن ساختن
vanquished
مغلوب ساختن
perfecting
عالی ساختن
perfected
عالی ساختن
perfect
عالی ساختن
ensures
مطمئن ساختن
tunnelled
تونل ساختن
tunneling
تونل ساختن
tunneled
تونل ساختن
tunnel
تونل ساختن
perfects
عالی ساختن
construction
ساختن یک سیستم
constructions
ساختن یک سیستم
vanquish
مغلوب ساختن
obscuring
مشکوک ساختن
obscurest
مشکوک ساختن
obscures
مشکوک ساختن
obscurer
مشکوک ساختن
obscured
مشکوک ساختن
obscure
مشکوک ساختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com