Dictiornary-Farsi | ساخته شدنی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
makable	ساخته شدنی


Other Matches

cost plus contracts	قسمتی از کالا را که به سفارش کسی ساخته میشود و هنوزعملا " ساخته نشده
lapsable	سلب شدنی ساقط شدنی برگشتنی
trainable	تربیت شدنی قطار شدنی
lapsible a	ساقط شدنی باطل شدنی
perishable goods	کالاهای خراب شدنی کالاهای فاسد شدنی
production	ساخته شده طبق طرح کارخانه اتومبیل سازی موتورسیکلت ساخته شده طبق طرح کارخانه
productions	ساخته شده طبق طرح کارخانه اتومبیل سازی موتورسیکلت ساخته شده طبق طرح کارخانه
modular construction	ساختمان پیش ساخته ساختمان با بلوک پیش ساخته
framed	ساخته
wrought	ساخته
prefab	پیش ساخته
i do not have it in me	از من ساخته نیست
made	ساخته شده
prefabricated	پیش ساخته
self-made	خود ساخته
self constituted	خود ساخته
self made	خود ساخته
officinal	ساخته واماده
immature	نیم ساخته
ruled surface	سطح خط ساخته
it is made	ساخته میشود
irowork	اهن ساخته
self formed	خود ساخته
haniwork	دست ساخته
pukka	ساخته شده
pucka	ساخته شده
artificalism	ساخته پنداری
prefabricate	پیش ساخته
bamboos	ساخته شده از نی
precast	پیش ساخته
fecit	ساخته است
bamboo	ساخته شده از نی
simulated	شبیه ساخته
prefabs	پیش ساخته
manufactured head	سر ساخته شده
hand made	ساخته دست
paved ford	گدار ساخته
soi disant	خود ساخته
collapsible	له شدنی
water-soluble	حل شدنی در آب
solvency	حل شدنی
dissolvable	اب شدنی
ramrods	خم شدنی
solubility	حل شدنی
possible	شدنی
ramrod	خم شدنی
makable <adj.>	شدنی
feasible	شدنی
solvable	حل شدنی
achievable <adj.>	شدنی
makeable <adj.>	شدنی
pracitcable	شدنی
manageable <adj.>	شدنی
dissolvable	حل شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	شدنی
practicable <adj.>	شدنی
dissoluble	حل شدنی
workable <adj.>	شدنی
executable <adj.>	شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	شدنی
doable	شدنی
feasible <adj.>	شدنی
doable <adj.>	شدنی
resolvable	حل شدنی
contrivable <adj.>	شدنی
india rubber	ساخته شده از لاستیک
high wrought	با استادی ساخته شده
heparin	که در کبد ساخته میشود
teacher made test	ازمون معلم ساخته
india rubbers	ساخته شده از لاستیک
pre fabricated	پیش ساخته شده
semi finished goods	کالاهای نیمه ساخته
built up beam	تیر ساخته شده
finished goods	کالاهای ساخته شده
marmoreal	ساخته شده از مرمر
stanchion	ستون پیش ساخته
modular design	مدل پیش ساخته
fabrication	کالاهای ساخته شده
marmorean	ساخته شده از مرمر
synthetic tar	قطران باز ساخته
pre cast concrete	بتن پیش ساخته
zipgun	طپانچه دست ساخته
build up beam	تیر ساخته شده
it is made	ساخته شده است
tubular	ساخته شده ازلوله
man-made	ساخته دست انسان
blueprints	نقشه پیش ساخته
wolframic	ساخته شده ازتنگستن
cellulosic	ساخته شده از سلول
unregenerate	دوباره ساخته نشده
unregenerated	دوباره ساخته نشده
blueprint	نقشه پیش ساخته
man made	ساخته دست انسان
intermediate product	محصول نیم ساخته
precipitant	جدا شدنی
precipitant	تعلیق شدنی
in sight	دیده شدنی
persuasible	تحریک شدنی
persuasible	ترغیب شدنی
penetrable	سوراخ شدنی
perishability	نابود شدنی
pulverable	پودر شدنی
miscible	مخلوط شدنی
inflexional	صرف شدنی
inculpable	متهم شدنی
liquids	پول شدنی
improvability	اصلاح شدنی
forfoitable	ضبط شدنی
foregettable	فراموش شدنی
food for powder	کشته شدنی
fermentable	ترش شدنی
fatiguable	خسته شدنی
fatigable	خسته شدنی
extricable	خلاص شدنی
extractable	استخراج شدنی
exemptible	معاف شدنی
eversible	واژگون شدنی
erectile	سیخ شدنی
inquirable	جویا شدنی
inscribable	محاط شدنی
minable	استخراج شدنی
mibeable	استخراج شدنی
masticable	جویده شدنی
lapsible a	سلب شدنی
lapsible	ساقط شدنی
lapsible	سلب شدنی
lapsable	باطل شدنی
lacerable	مجروح شدنی
lacerable	ریش شدنی
lacerable	پاره شدنی
isoable	جدا شدنی
ionizable	یون شدنی
invertible	معکوس شدنی
insurable	بیمه شدنی
inspirable	الهام شدنی
erectile	راست شدنی
suitable <adj.>	اجرا شدنی
workable <adj.>	انجام شدنی
executable <adj.>	انجام شدنی
practicable <adj.>	انجام شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	انجام شدنی
manageable <adj.>	انجام شدنی
makeable <adj.>	انجام شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	انجام شدنی
feasible <adj.>	انجام شدنی
doable <adj.>	انجام شدنی
contrivable <adj.>	انجام شدنی
achievable <adj.>	انجام شدنی
useful <adj.>	اجرا شدنی
achievable <adj.>	اجرا شدنی
contrivable <adj.>	اجرا شدنی
doable <adj.>	اجرا شدنی
purposive <adj.>	اجرا شدنی
purposeful <adj.>	اجرا شدنی
purpose-built <adj.>	اجرا شدنی
proper <adj.>	اجرا شدنی
practical <adj.>	اجرا شدنی
functional <adj.>	اجرا شدنی
convenient <adj.>	اجرا شدنی
appropriate [for an occasion] <adj.>	اجرا شدنی
makable <adj.>	انجام شدنی
practicable <adj.>	اجرا شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	اجرا شدنی
manageable <adj.>	اجرا شدنی
makeable <adj.>	اجرا شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	اجرا شدنی
feasible <adj.>	اجرا شدنی
utilitarian [useful] <adj.>	اجرا شدنی
wieldy	اداره شدنی
sectile	بریده شدنی
scrutable	کشف شدنی
saturable	اشباع شدنی
satisfiable	راضی شدنی
satiable	اشباع شدنی
satiable	اقناع شدنی
rightable	درست شدنی
rightable	راست شدنی
retracttable	جمع شدنی
retractile	جمع شدنی
resolvable	تجزیه شدنی
resoluble	تجزیه شدنی
repellency	دفع شدنی
removable	معزول شدنی
removable	برداشته شدنی
removable	رفع شدنی
reducible	ساده شدنی
severable	جدا شدنی
severable	سوا شدنی
shrinkable	جمع شدنی
vaporizable	بخار شدنی
vaporable	بخار شدنی
transposable	جابجا شدنی
transplantable	پیوند شدنی
transmutative	تبدیل شدنی
tractile	کشیده شدنی
tensive	کشیده شدنی
tawie	رام شدنی
tameable	رام شدنی
tamable	رام شدنی
talus	رام شدنی