Dictiornary-Farsi | ساده شدنی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
reducible	ساده شدنی


Other Matches

simple design	طرف کف ساده [هرگاه قسمتی و تمام فرش را بصورت ساده و بدون هیچگونه طرحی می بافند. نمونه آن فرش قائنات یا آستان قدس است که فضای بین لچک و ترنج کف ساده و قرمز می باشد.]
lapsable	سلب شدنی ساقط شدنی برگشتنی
lapsible a	ساقط شدنی باطل شدنی
trainable	تربیت شدنی قطار شدنی
basic	یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basics	یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
perishable goods	کالاهای خراب شدنی کالاهای فاسد شدنی
mirror carpet	طرح آینه [در این طرح زمینه اصلی فرش بصورت کاملا ساده و بدون هیچ نقش و نگاری بافته شده و تنها از یک یا دو حاشیه ساده استفاده می شود.]
structures	با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structure	با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structuring	با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
practicable <adj.>	شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	شدنی
manageable <adj.>	شدنی
solvable	حل شدنی
makeable <adj.>	شدنی
ramrods	خم شدنی
pracitcable	شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	شدنی
feasible <adj.>	شدنی
doable	شدنی
dissolvable	اب شدنی
dissolvable	حل شدنی
solvency	حل شدنی
dissoluble	حل شدنی
feasible	شدنی
achievable <adj.>	شدنی
contrivable <adj.>	شدنی
doable <adj.>	شدنی
executable <adj.>	شدنی
workable <adj.>	شدنی
water-soluble	حل شدنی در آب
makable <adj.>	شدنی
resolvable	حل شدنی
collapsible	له شدنی
ramrod	خم شدنی
possible	شدنی
solubility	حل شدنی
improvability	اصلاح شدنی
insurable	بیمه شدنی
repellency	دفع شدنی
removable	معزول شدنی
effectual	انجام شدنی
lacerable	پاره شدنی
removable	برداشته شدنی
soluble	حل شدنی محلول
lacerable	ریش شدنی
food for powder	کشته شدنی
ionizable	یون شدنی
foregettable	فراموش شدنی
in sight	دیده شدنی
inculpable	متهم شدنی
inflexional	صرف شدنی
inquirable	جویا شدنی
inscribable	محاط شدنی
inspirable	الهام شدنی
pulverizable	پودر شدنی
invertible	معکوس شدنی
forfoitable	ضبط شدنی
resoluble	تجزیه شدنی
lacerable	مجروح شدنی
serviceable	روبراه شدنی
lapsable	باطل شدنی
absorbable	جذب شدنی
perishability	نابود شدنی
lapsible a	سلب شدنی
liquid	پول شدنی
makable	ساخته شدنی
masticable	جویده شدنی
mibeable	استخراج شدنی
minable	استخراج شدنی
miscible	مخلوط شدنی
liquids	پول شدنی
separable	جدا شدنی
persuasible	تحریک شدنی
persuasible	ترغیب شدنی
removable	رفع شدنی
lapsible	سلب شدنی
amenable	رام شدنی
changeable	دگرگون شدنی
pulverable	پودر شدنی
feasibility	شدنی بودن
precipitant	تعلیق شدنی
precipitant	جدا شدنی
lapsible	ساقط شدنی
penetrable	سوراخ شدنی
compressible	خلاصه شدنی
consumptible	تمام شدنی
contractible	کوچک شدنی
convertibility	تسعیر شدنی
convincible	متقاعد شدنی
corrodible	خورده شدنی
corruptible	گمراه شدنی
crystallizable	بلوری شدنی
debauchable	بدراه شدنی
decomposable	فاسد شدنی
deducible	استنباط شدنی
depletable	تمام شدنی
depreciable	مستهلک شدنی
buyable	خریده شدنی
despairing	مایوس شدنی
consumable	مصرف شدنی
assimilable	جذب شدنی
ascertainable	محقق شدنی
archival	بایگانی شدنی
applicatory	اعمال شدنی
appeasable	ارام شدنی
condensable	غلیظ شدنی
annihilable	نابود شدنی
congealable	بسته شدنی
conquerable	مغلوب شدنی
acidifiable	اسیدی شدنی
abrogable	منسوخ شدنی
abolishable	موقوف شدنی
exhaustible	تمام شدنی
approachable	نزدیک شدنی
drawable	کشیده شدنی
ductile	مفتول شدنی
eradiacable	ریشه کن شدنی
detachable	جدا شدنی
erasable	پاک شدنی
biddability	مزایده شدنی
erectile	راست شدنی
erectile	سیخ شدنی
eversible	واژگون شدنی
extractable	استخراج شدنی
extricable	خلاص شدنی
fatigable	خسته شدنی
fatiguable	خسته شدنی
dissolvable	معاف شدنی
dissolvable	تجزیه شدنی
perceptible	ادراک شدنی
renewable	تجدید شدنی
perishable	فاسد شدنی
perishable	هلاک شدنی
perishable	نابود شدنی
depreciable	کم بها شدنی
attainable	نائل شدنی
diffusible	پاشیده شدنی
dispersible	متفرق شدنی
locking	قفل شدنی
disposable end item	امادمصرفی شدنی
fermentable	ترش شدنی
talus	رام شدنی
vaporable	بخار شدنی
makable <adj.>	انجام شدنی
vaporizable	بخار شدنی
wieldy	اداره شدنی
practicable <adj.>	اجرا شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	اجرا شدنی
manageable <adj.>	اجرا شدنی
makeable <adj.>	اجرا شدنی
transposable	جابجا شدنی
transplantable	پیوند شدنی
tamable	رام شدنی
tameable	رام شدنی
tawie	رام شدنی
tensive	کشیده شدنی
functional <adj.>	اجرا شدنی
tractile	کشیده شدنی
transmutative	تبدیل شدنی
convenient <adj.>	اجرا شدنی
exemptible	معاف شدنی
appropriate [for an occasion] <adj.>	اجرا شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	اجرا شدنی
feasible <adj.>	اجرا شدنی
manageable <adj.>	انجام شدنی
makeable <adj.>	انجام شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	انجام شدنی
feasible <adj.>	انجام شدنی
doable <adj.>	انجام شدنی
contrivable <adj.>	انجام شدنی
achievable <adj.>	انجام شدنی
incorporation	یکی شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	انجام شدنی
doable <adj.>	اجرا شدنی
contrivable <adj.>	اجرا شدنی
achievable <adj.>	اجرا شدنی
workable <adj.>	انجام شدنی
retractable	جمع شدنی
executable <adj.>	انجام شدنی
practicable <adj.>	انجام شدنی
visible	دیده شدنی
purposive <adj.>	اجرا شدنی
purpose-built <adj.>	اجرا شدنی
satiable	اقناع شدنی
satiable	اشباع شدنی
satisfiable	راضی شدنی
saturable	اشباع شدنی
purposeful <adj.>	اجرا شدنی
scrutable	کشف شدنی
excusable	معاف شدنی
disposable	مصرف شدنی
sectile	بریده شدنی
severable	جدا شدنی
weir	سد غرق شدنی
severable	سوا شدنی
weirs	سد غرق شدنی
shrinkable	جمع شدنی
utilitarian [useful] <adj.>	اجرا شدنی