English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
childlike ساده وبی الایش کودک مانند
Other Matches
babes کودک شخص ساده و معصوم
babe کودک شخص ساده و معصوم
babyish کودک مانند
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal. مانند هر کودک، او [زن] وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
box camera دوربین عکاسی ساده و جعبه مانند که دستگاه میزان ندارد
box cameras دوربین عکاسی ساده و جعبه مانند که دستگاه میزان ندارد
communication مجموعهای از وسایل مانند ترمینال ها وچاپگر ها که توسط یک کامپیوتر مرکزی به هم وصل هستند و اجازه ارسال سریع و ساده داده می دهند
simple design طرف کف ساده [هرگاه قسمتی و تمام فرش را بصورت ساده و بدون هیچگونه طرحی می بافند. نمونه آن فرش قائنات یا آستان قدس است که فضای بین لچک و ترنج کف ساده و قرمز می باشد.]
opens بی الایش
open بی الایش
opened بی الایش
taintless بی الایش
contamination الایش
simplex بی الایش
freestanding بی الایش
stained الایش ننگ
stain الایش ننگ
stains الایش ننگ
platonist طرفدارعشق بی الایش
staining الایش ننگ
immaculately بطور بی الایش
basics یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basic یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
mirror carpet طرح آینه [در این طرح زمینه اصلی فرش بصورت کاملا ساده و بدون هیچ نقش و نگاری بافته شده و تنها از یک یا دو حاشیه ساده استفاده می شود.]
structure با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structuring با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structures با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
babies کودک
tyke کودک
kinchin کودک
baby کودک
child کودک
toddler کودک نو پا
chit کودک
toddlers کودک نو پا
it ان کودک
tike کودک
bantling کودک
chits کودک
infants کودک
infant کودک
bushbabies گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
bushbaby گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
carrycots صندلی کودک
kindergartens باغ کودک
carrycot صندلی کودک
suckle کودک شیرخوار
pedology کودک شناسی
suckling کودک شیرخواره
suckled کودک شیرخوار
suckles کودک شیرخوار
kindergarten باغ کودک
rejected child کودک مطرود
child study کودک پژوهی
nurseries مهد کودک
nursery مهد کودک
kidded کودک بچه
kidding کودک بچه
child psychiatry روانپزشکی کودک
child law حقوق کودک
infantilism کودک ماندگی
puerilism کودک منشی
child development رشد کودک
child centered کودک محور
kid کودک بچه
puerilism کودک خویی
childproof کودک ایمن
schoolchild کودک دبستانی
infanticide کودک کشی
child psychology روانشناسی کودک
feral child کودک وحشی
schoolchildren کودک دبستانی
pediatrics پزشکی کودک
day care center مهد کودک
child rearing practices شیوههای پرورش کودک
enelicomorphism بزرگسال انگاری کودک
eros صورت کودک بالدار
suckling کودک شیر خوار
child abuse بهره کشی از کودک
child guidance clinic درمانگاه راهنمایی کودک
problem child کودک مشکل افرین
backward child کودک عقب مانده
pedometer رشد سنج کودک
wolf child کودک گرگ پرورده
pedimeter رشد سنج کودک
toddles کودک تازه براه افتاده
toddled کودک تازه براه افتاده
pedagogy فن اموزش وپرورش کودک للگی
toddler کودک تازه براه افتاده
toddlers کودک تازه براه افتاده
weanling کودک تازه از شیر گرفته
toddle کودک تازه براه افتاده
toddling کودک تازه براه افتاده
fossiliferous فسیل مانند سنگواره مانند
lamellate لایه مانند ورقه مانند
dewy-eyed معصوم و پاک چون کودک بی گناه
dewy eyed معصوم و پاک چون کودک بی گناه
nurser شیشه درجه دار برای شیردادن کودک
teething ring حلقه لاستیکی مخصوص گازگرفتن کودک تا دندان در اورد
cupids خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
Cupid خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
I am thinking of baby number two as I am not getting any younger. من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم .
adjustable wheel چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
clodhoppers ساده
untutored ساده
naif ساده
baldest ساده
explicit ساده
baldly ساده
clodhopper ساده
naive ساده
simpleminded ساده دل
simplex ساده
balder ساده
charmless ساده
plainer ساده
daff ساده دل
unaadorned ساده
clean ساده
simple minded ساده دل
cleaned ساده
cleans ساده
incomposite ساده
incomplex ساده
sheepish ساده دل
sheepishly ساده دل
taffetized ساده
cleanest ساده
bald ساده
unmeaning ساده
seemly <adj.> ساده دل
innocent <adj.> ساده دل
simple-hearted <adj.> ساده دل
fructose ساده
artless ساده
simplest ساده دل
simplest ساده
good-humored ساده دل
idiot ساده
inexpensive ساده
idiots ساده
conversable <adj.> ساده دل
expansive <adj.> ساده دل
slickest ساده
slick ساده
downright ساده
freestanding ساده
simplistic ساده
frugal ساده
unassuming ساده
homespun ساده
free spoken ساده گو
simpler ساده دل
simpler ساده
simple ساده دل
simple ساده
unsophisticated ساده
positive ساده
unaffected ساده
fraudless ساده
semplice ساده
fanciless ساده
plain ساده
unceremoniously ساده
plainest ساده
simple hearted ساده دل
unceremonious ساده
plains ساده
plain hearted ساده دل
ingenuous صاف و ساده
credulity ساده لوحی
simplify ساده سازی
sot ساده لوح
soft eye چشمی ساده
nincompoops ساده لوح
simplifies ساده کردن
reductions ساده سازی
reduction ساده سازی
credulousness ساده لوحی
nincompoop ساده لوح
simplifies ساده سازی
simplify ساده کردن
phonemes صداهای ساده
phoneme صدای ساده
perfect gazes گازهای ساده
primitive شکل ساده
book keeping by single e. دفترداری ساده
natively بطور ساده
simple schizophrenia اسکیزوفرنی ساده
simple parry دفاع ساده
simple oscillator نوسانگر ساده
naivete ساده لوحی
cats paw ساده لوح
lamb ادم ساده
credulous ساده لوح
booby ساده لوح
overhand knot گره ساده
simplistic ساده طبع
plain paper کاغذ ساده
simplex channel مجرای ساده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com