Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 243 (36 milliseconds)
English
Persian
reduce
ساده کردن
reduces
ساده کردن
reducing
ساده کردن
simplifies
ساده کردن
simplify
ساده کردن
simplifying
ساده کردن
Search result with all words
queried
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
queries
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
query
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
querying
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
simple
نادان ساده کردن
simple
که استفاده و کار کردن با آن ساده است
simpler
نادان ساده کردن
simpler
که استفاده و کار کردن با آن ساده است
simplest
نادان ساده کردن
simplest
که استفاده و کار کردن با آن ساده است
graphics
تعداد توابع ذخیره شده در فایل کتابخانهای که به هر برنامه کاربر اضافه میشود برای ساده کردن عمل نوشتن برنامههای گرافیکی
graphics
پیش نویس توابعی که دستورات گرافیکی استاندارد ایجاد میکنند مثل رسم خط و... که از طریق برنامه قابل صدا کردن هستند تا نوشتن برنامه را ساده کنند
surf
جستجوی وب سایت با نگاه کردن به صفحات وب به صورت نا مرتب ولی حرکت ساده بین صفحات با استفاده از اتصالات
oversimplification
زیاد ساده کردن
oversimplified
زیاد ساده کردن
oversimplifies
زیاد ساده کردن
oversimplify
زیاد ساده کردن
oversimplifying
زیاد ساده کردن
streamline
ساده وموثر کردن
streamlines
ساده وموثر کردن
streamlining
ساده وموثر کردن
algebra
ساده کردن و تغییر دادن توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست ایجاد شده اند
directories
روش لیست کردن کاربران و منابع متصل به شبکه به روش ساده و با دستیابی راحت تا کاربر بتواند کاربر دیگر را با نام و با آدرس پیچیده شبکه آدرس دهی کند
directory
روش لیست کردن کاربران و منابع متصل به شبکه به روش ساده و با دستیابی راحت تا کاربر بتواند کاربر دیگر را با نام و با آدرس پیچیده شبکه آدرس دهی کند
simplifies
ساده تر کردن چیزی
simplify
ساده تر کردن چیزی
simplifying
ساده تر کردن چیزی
boolean algebra
قوانین مربوط به معرفی ساده کردن و تغییر توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست
ikon
نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
macro
کلمهای که برای بیان تعدادی دستور یا ساده کردن نوشتن برنامه به کار می رود
notron utilities
مجموعهای از برنامههای کوچک که برای ساده کردن عملیات کامپیوتری طراحی گردیده است
periphrastic conjugation
صرف افعال با استعمال غیرضروری فعلهای معین بجای ساده صرف کردن
predigest
بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
QBE
زبان ساده برای بازیابی اطلاعات از سیستم مدیریت پایگاه داده ها توسط وارد کردن درخواست با مقادیر مشخص که سپس با پایگاه داده تط بیق میشود و برای بازیابی داده صحیح استفاده میشود
unix
امکانات نرم افزاری که کپی کردن داده را برای کاربر از یک کامپیوتر ساده تر میکند.
spoon-feed
<idiom>
ساده کردن چیزی برای کسی
talk down to someone
<idiom>
از کلمات ساده استفاده کردن
Other Matches
simple design
طرف کف ساده
[هرگاه قسمتی و تمام فرش را بصورت ساده و بدون هیچگونه طرحی می بافند. نمونه آن فرش قائنات یا آستان قدس است که فضای بین لچک و ترنج کف ساده و قرمز می باشد.]
basic
یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basics
یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
mirror carpet
طرح آینه
[در این طرح زمینه اصلی فرش بصورت کاملا ساده و بدون هیچ نقش و نگاری بافته شده و تنها از یک یا دو حاشیه ساده استفاده می شود.]
structuring
با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structure
با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structures
با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
clean
ساده
simplistic
ساده
explicit
ساده
cleaned
ساده
frugal
ساده
taffetized
ساده
homespun
ساده
cleans
ساده
naive
ساده
unaffected
ساده
unsophisticated
ساده
cleanest
ساده
daff
ساده دل
charmless
ساده
incomplex
ساده
incomposite
ساده
slick
ساده
simple minded
ساده دل
idiot
ساده
idiots
ساده
untutored
ساده
unmeaning
ساده
simpleminded
ساده دل
simple
ساده
simple
ساده دل
simplex
ساده
simpler
ساده
simpler
ساده دل
simplest
ساده دل
simplest
ساده
slickest
ساده
fanciless
ساده
plainest
ساده
plains
ساده
unassuming
ساده
fraudless
ساده
free spoken
ساده گو
freestanding
ساده
baldest
ساده
positive
ساده
plainer
ساده
plain hearted
ساده دل
baldly
ساده
simple hearted
ساده دل
balder
ساده
bald
ساده
sheepishly
ساده دل
unceremonious
ساده
unceremoniously
ساده
sheepish
ساده دل
unaadorned
ساده
plain
ساده
clodhopper
ساده
innocent
<adj.>
ساده دل
simple-hearted
<adj.>
ساده دل
artless
ساده
naif
ساده
semplice
ساده
seemly
<adj.>
ساده دل
good-humored
ساده دل
fructose
ساده
expansive
<adj.>
ساده دل
inexpensive
ساده
clodhoppers
ساده
downright
ساده
conversable
<adj.>
ساده دل
simple distillation
تقطیر ساده
plain paper
کاغذ ساده
simple interest
سود ساده
plain rib
تیغه ساده
single entry
حسابداری ساده
single bond
پیوند ساده
credulity
ساده لوحی
simple minded
ساده لوح
simplex transmission
مخابره ساده
simple eye
چشم ساده
simple fraction
کسر ساده
simple magnet
مغناطیس ساده
primary cell
پیل ساده
simple bending
خمش ساده
nincompoop
ساده لوح
reducible
ساده شدنی
simple mean
میانگین ساده
dupe
ساده لوح
dupes
ساده لوح
simplifier
ساده کننده
sketched
طرح ساده
plain weave
بافت ساده
sketch
نقشه ساده
credulous
ساده لوح
primitive
شکل ساده
simplifcation
ساده سازی
sketched
نقشه ساده
fall guys
ساده لوح
lamblike
ساده لوح
sketches
نقشه ساده
credulousness
ساده لوحی
fall guy
ساده لوح
sketches
طرح ساده
lamblkin
ساده لوح
duping
ساده لوح
duped
ساده لوح
single bevel but weld
جوش لب به لب "وی " ساده
sketch
طرح ساده
In simple (plain) English.
به انگلیسی ساده
simple parry
دفاع ساده
simplifies
ساده سازی
naivete
ساده لوحی
natively
بطور ساده
ingenuous
صاف و ساده
simple schizophrenia
اسکیزوفرنی ساده
simple shear
برش ساده
simple stress
تنش ساده
simple structure
ساخت ساده
simple oscillator
نوسانگر ساده
simplistic
ساده طبع
lamb
ادم ساده
lambs
ادم ساده
sementem
معنی ساده
goof
ادم ساده
goofed
ادم ساده
simplifying
ساده سازی
goofing
ادم ساده
goofs
ادم ساده
simplify
ساده سازی
simple truss
خرپای ساده
overhand knot
گره ساده
simple beam
تیر ساده
simple compression
فشار ساده
simple correlation
همبستگی ساده
martin
ساده لوح
phoneme
صدای ساده
phonemes
صداهای ساده
pick wickian
ساده بی تکلف
plain flap
فلپ ساده
reductions
ساده سازی
simple average
میانگین ساده
simpleminded
ساده لوح
(a) snap
<idiom>
خیلی ساده
take it easy
<idiom>
ساده بگیر
simplified
ساده شده
perfect gazes
گازهای ساده
candid
صاف و ساده
reduction
ساده سازی
simplex channel
مجرای ساده
simple attack
حمله ساده
nincompoops
ساده لوح
smpleton
ساده لوح
book keeping by single e.
دفترداری ساده
cats paw
ساده لوح
in plain english
به انگلیسی ساده
clean bill
برات ساده
clean bill of lading
بارنامه ساده
clean collection
وصولی ساده
deck hands
ملوان ساده
flat rate
نرخ ساده
penny whistle
نی لبک ساده
deck hand
ملوان ساده
penny whistles
نی لبک ساده
infrugal
غیر ساده
ingenue
دختر ساده
simplification
ساده سازی
simple beam
تیره ساده
open-and-shut
ساده واضح
open and shut
ساده واضح
empirical formula
فرمول ساده
underhand service
سرویس ساده
liquidation
ساده سازی
dupable
ساده لوح
plainly
بطور ساده
baring
ساده اشکار
gowk
ساده لوح
gobemouche
ساده لوح
bare
ساده اشکار
barest
ساده اشکار
bared
ساده اشکار
barer
ساده اشکار
gullibility
ساده لوحی
noddy
ساده لوح
simple-minded
ساده لوح
free spokenness
ساده گویی
two time
دو حرکت ساده
naive
ساده لوح
frugal food
خوراک ساده
gaby
ساده لوح
oafs
ساده لوح
galah
ساده لوح
oaf
ساده لوح
soft headed
ساده لوح
bares
ساده اشکار
simpleton
ساده لوح
sot
ساده لوح
plain design
طرح کف ساده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com