Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (17 milliseconds)
English
Persian
simplifier
ساده کننده
Search result with all words
prosily
بطورکسل کننده یا ساده
Other Matches
simple design
طرف کف ساده
[هرگاه قسمتی و تمام فرش را بصورت ساده و بدون هیچگونه طرحی می بافند. نمونه آن فرش قائنات یا آستان قدس است که فضای بین لچک و ترنج کف ساده و قرمز می باشد.]
basic
یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basics
یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
mirror carpet
طرح آینه
[در این طرح زمینه اصلی فرش بصورت کاملا ساده و بدون هیچ نقش و نگاری بافته شده و تنها از یک یا دو حاشیه ساده استفاده می شود.]
structuring
با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structures
با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structure
با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
unsophisticated
ساده
semplice
ساده
positive
ساده
inexpensive
ساده
downright
ساده
fanciless
ساده
charmless
ساده
simplistic
ساده
frugal
ساده
unassuming
ساده
homespun
ساده
fraudless
ساده
freestanding
ساده
free spoken
ساده گو
fructose
ساده
simplest
ساده
sheepish
ساده دل
sheepishly
ساده دل
bald
ساده
balder
ساده
baldest
ساده
idiot
ساده
idiots
ساده
simple hearted
ساده دل
simple
ساده
simple
ساده دل
simplest
ساده دل
simpler
ساده دل
simpler
ساده
plain hearted
ساده دل
simpleminded
ساده دل
daff
ساده دل
explicit
ساده
cleans
ساده
unmeaning
ساده
unaadorned
ساده
taffetized
ساده
clean
ساده
cleaned
ساده
cleanest
ساده
naive
ساده
untutored
ساده
expansive
<adj.>
ساده دل
good-humored
ساده دل
seemly
<adj.>
ساده دل
simple minded
ساده دل
innocent
<adj.>
ساده دل
simple-hearted
<adj.>
ساده دل
unceremoniously
ساده
unceremonious
ساده
conversable
<adj.>
ساده دل
plain
ساده
plains
ساده
plainest
ساده
plainer
ساده
simplex
ساده
unaffected
ساده
artless
ساده
clodhoppers
ساده
clodhopper
ساده
incomposite
ساده
slickest
ساده
baldly
ساده
naif
ساده
slick
ساده
incomplex
ساده
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primer
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
simplify
ساده کردن
simple beam
تیر ساده
simple bending
خمش ساده
simple compression
فشار ساده
simple correlation
همبستگی ساده
simplifying
ساده کردن
simplifcation
ساده سازی
simplex transmission
مخابره ساده
simple minded
ساده لوح
simple mean
میانگین ساده
simple magnet
مغناطیس ساده
simplify
ساده سازی
simple eye
چشم ساده
simple distillation
تقطیر ساده
simple fraction
کسر ساده
simplifying
ساده سازی
simple beam
تیره ساده
simple attack
حمله ساده
dupe
ساده لوح
simple shear
برش ساده
simple schizophrenia
اسکیزوفرنی ساده
simple parry
دفاع ساده
simple oscillator
نوسانگر ساده
simplifies
ساده کردن
clean collection
وصولی ساده
clean bill of lading
بارنامه ساده
clean bill
برات ساده
sementem
معنی ساده
empirical formula
فرمول ساده
simple stress
تنش ساده
simple structure
ساخت ساده
bare
ساده اشکار
simplex channel
مجرای ساده
baring
ساده اشکار
simplifies
ساده سازی
simpleminded
ساده لوح
simple truss
خرپای ساده
barest
ساده اشکار
bares
ساده اشکار
barer
ساده اشکار
bared
ساده اشکار
simple average
میانگین ساده
deck hands
ملوان ساده
plain-clothes
ساده پوش
ingenuous
صاف و ساده
penny whistles
نی لبک ساده
penny whistle
نی لبک ساده
navvy
کارگر ساده
simplifications
ساده سازی
open and shut
ساده واضح
plain clothes
ساده پوش
king post truss
خرپای ساده
two time
دو حرکت ساده
deck hand
ملوان ساده
simplification
ساده سازی
lamblkin
ساده لوح
unskilled worker
کارگر ساده
In simple (plain) English.
به انگلیسی ساده
lamblike
ساده لوح
(a) snap
<idiom>
خیلی ساده
unfigured
بی صورت ساده
take it easy
<idiom>
ساده بگیر
underhand service
سرویس ساده
candid
صاف و ساده
open-and-shut
ساده واضح
navvies
کارگر ساده
plain design
طرح کف ساده
sketches
نقشه ساده
sketches
طرح ساده
sketched
نقشه ساده
sketched
طرح ساده
sketch
نقشه ساده
sketch
طرح ساده
soft eye
چشمی ساده
smpleton
ساده لوح
dupable
ساده لوح
single entry
حسابداری ساده
single bond
پیوند ساده
sot
ساده لوح
credulous
ساده لوح
martin
ساده لوح
simpletons
ساده لوح
naive
ساده لوح
simpleton
ساده لوح
credulity
ساده لوحی
fall guy
ساده لوح
fall guys
ساده لوح
oafs
ساده لوح
oaf
ساده لوح
soft headed
ساده لوح
simple-minded
ساده لوح
noddy
ساده لوح
gobemouche
ساده لوح
naivete
ساده لوحی
overhand knot
گره ساده
perfect gazes
گازهای ساده
primitive
شکل ساده
lamb
ادم ساده
lambs
ادم ساده
simplistic
ساده طبع
cats paw
ساده لوح
gaby
ساده لوح
frugal food
خوراک ساده
plainly
بطور ساده
gullibility
ساده لوحی
free spokenness
ساده گویی
reducing
ساده کردن
primary cell
پیل ساده
natively
بطور ساده
galah
ساده لوح
duping
ساده لوح
gowk
ساده لوح
nincompoops
ساده لوح
booby
ساده لوح
basic circuit
مدار ساده
book keeping by single e.
دفترداری ساده
liquidation
ساده سازی
goofs
ادم ساده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com