English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (6 milliseconds)
English Persian
simplification ساده گردانی مختصر سازی
simplifications ساده گردانی مختصر سازی
simplifcation ساده گردانی مختصر سازی
Other Matches
simplification تسهیل مختصر سازی
simplifications تسهیل مختصر سازی
absorption representation [حذف یا مختصر سازی جزییات در ترسیم ساختمان یا مناظر آن]
simplification ساده سازی
simplifcation ساده سازی
simplifying ساده سازی
simplifications ساده سازی
liquidation ساده سازی
reductions ساده سازی
reduction ساده سازی
simplifies ساده سازی
simplify ساده سازی
electronic کامپیوتر دیجیتالی با قط عات الکترونیکی حالت ساده با CPU و حافظه اصلی و فضای ذخیره سازی و دستگاه ورودی / خروجی . که توسط قط عات الکترونیکی و مدارهای مجتمع پیاده سازی می شوند
sheraton سبک مبل سازی ساده وسبک
strain hardenability قابلیت سخت گردانی کششی قابلیت سخت گردانی تغییربعدی قابلیت سخت گردانی سرد
strain hadening سخت گردانی کششی سخت گردانی تغییر بعدی
simple design طرف کف ساده [هرگاه قسمتی و تمام فرش را بصورت ساده و بدون هیچگونه طرحی می بافند. نمونه آن فرش قائنات یا آستان قدس است که فضای بین لچک و ترنج کف ساده و قرمز می باشد.]
basics یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basic یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
short cycle annealing سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
precise مختصر کردن مختصر
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
mirror carpet طرح آینه [در این طرح زمینه اصلی فرش بصورت کاملا ساده و بدون هیچ نقش و نگاری بافته شده و تنها از یک یا دو حاشیه ساده استفاده می شود.]
rectification یکسو سازی همسو سازی مستقیم سازی
structures با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structure با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structuring با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
rambles سر گردانی
rambled سر گردانی
ramble سر گردانی
regimental گردانی
magnetization مغناطیس گردانی
transliteration نویسه گردانی
repeals باز گردانی
repeal باز گردانی
runaround دور سر گردانی
file handling پرونده گردانی
hardening سخت گردانی
thinning رقیق گردانی
rectification راست گردانی
revolvable دور گردانی
exception handling استثنا گردانی
data handling داده گردانی
rim drive لبه گردانی
hot tempering سخت گردانی درجهای
magnetizing current جریان مغناطیس گردانی
magnetizing field میدان مغناطیس گردانی
strain hadening سخت گردانی کرنشی
aging سخت گردانی زمانی
double hardening سخت گردانی مضاعف
strain hadening سخت گردانی سرد
induction harening سخت گردانی القائی
nitrogen hardening سخت گردانی ازتی
cementation سیمانکاری سخت گردانی
hardening room اطاق سخت گردانی
selective hardening سخت گردانی انتخابی
softening point نقطه نرم گردانی
magnetization characteristic منحنی مغناطیس گردانی
toughen by sparks سخت گردانی با جرقه
induced magnetization مغناطیس گردانی القائی
temper hardening سخت گردانی بازپخت
broken hardening سخت گردانی شکسته
electrolytic deposition متالیزه گردانی گالوانیکی
case harden سخت گردانی سطحی
age hardening سخت گردانی زمانی
hard surfacing سخت گردانی سطحی
direct quenching سخت گردانی مستقیم
ausformig سخت گردانی اوستینیتی
austemper سخت گردانی حرارتی
case hardening سخت گردانی سطحی
austemper سخت گردانی باینیت
hardening distortion شکستگی سخت گردانی
curing vessel فرف سخت گردانی
partial jurisdiction حق خود گردانی محدود
radiation hardening سخت گردانی تابشی
quenching and tempering ترساندن و سخت گردانی
quench age hardening سخت گردانی و ترساندن
cure rate سرعت سخت گردانی
curing oven کوره سخت گردانی
precipitation hardening سخت گردانی رسوبی
hardening furnace کوره سخت گردانی
hardening constituent جزء سخت گردانی
work hardening سخت گردانی سرد
softening furnace کوره نرم گردانی
hardening crake ترک سخت گردانی
magnetic biasing مغناطیس گردانی مقدماتی
quenched and tempered condition حالت ترساندن و سخت گردانی
carburizer ماده ویژه سخت گردانی
age hardening susceptibility تقبل سخت گردانی زمانی
salt bath hardening سخت گردانی حمام نمک
oil hardening steel فولاد سخت گردانی روغنی
self hardening steel فولاد خود سخت گردانی
battalion landing team تیم پیاده شونده گردانی
gas case hardening سخت گردانی پوسته گازی
hardening strain تغییر طول سخت گردانی
strain age hardening سخت گردانی کرنشی زمانی
reinstatement of revolving credit اعتبار گردانی را تجدید کردن
hard facing alloy الیاژ سخت گردانی سطحی
depth of hardening zone عمق ناحیه سخت گردانی
cold upsetting die حدیده چاق گردانی سرد
mold drying oven کوره خشک گردانی قالبی
salt bath case hardening سخت گردانی سطحی حمام نمک
gas fired hardening tempering furnace کوره سخت گردانی و بازپخت گازسوز
high frequency induction hardening سخت گردانی القایی فرکانس بالا
air hardening سخت گردانی زمانی در دمای معمولی
quenching and tempering furnace کوره ویژه سخت گردانی و ترساندن
flame hardening سخت گردانی سطح فلز توسط شعله
calculating دوباره سازی یا ایجاد داده جدید از طریق فشرده سازی وقایع عددی معین
pilot materials وسایل و دست ابزارهای ماشین سازی یا مدل سازی
compend مختصر
briefed مختصر
incomprehensive مختصر
sum مختصر
briefer مختصر
sums مختصر
brief مختصر
gnomical مختصر
febricula تب مختصر
grammalogue مختصر
briefest مختصر
short مختصر
summary مختصر
succinct <adj.> مختصر
short <adj.> مختصر
fleeting <adj.> مختصر
curt <adj.> مختصر
concise <adj.> مختصر
viz مختصر
terse مختصر
tersest مختصر
epitome مختصر
summaries مختصر
shorter مختصر
shortest مختصر
abbreviated مختصر
laconically مختصر گو
laconic مختصر گو
short term مختصر
terser مختصر
abstracted مختصر
little مختصر
succinct مختصر
abridged مختصر
partial مختصر
tis مختصر ti is
synoptic مختصر
concise مختصر
dispersion hardening سخت گردانی فلزات با پراکندن ذرات ریزی با فازهای مختلف داخل ان
ordnance plant کارخانجات اسلحه سازی یامهمات سازی
jagger الت کنگره سازی یادندانه سازی
lacanic مختصر و مفید
curtails مختصر نمودن
briefer کوتاه مختصر
shortener مختصر کننده
curtailing مختصر نمودن
inking اطلاع مختصر
snacks خوراک مختصر
snack خوراک مختصر
tendencies علاقه مختصر
tendency علاقه مختصر
squabbling نزا مختصر
short and sweet <idiom> مختصر ومفید
squabbles نزا مختصر
tiffin ناهار مختصر
squabbled نزا مختصر
squabble نزا مختصر
scumble مالش مختصر
curtailed مختصر نمودن
curtail مختصر نمودن
let us be brief مختصر کنیم
tot یادداشت مختصر
potluck غذای مختصر
pithy مختصر ومفید
simplifier مختصر کننده
paraph امضای مختصر
handlist فهرست مختصر
petit mal صرع مختصر
grind out پیشروی مختصر
tots یادداشت مختصر
velitation جنگ مختصر
briefest کوتاه مختصر
flash روشنایی مختصر
flashes روشنایی مختصر
briefed کوتاه مختصر
flashed روشنایی مختصر
brief کوتاه مختصر
my initials are s.h امضای مختصر من
nodding acquaintance آشنایی مختصر
concisely بطور مختصر
apercu خلاصه مختصر
cheep اشاره مختصر
abridge مختصر کردن
briefly speaking مختصر کنیم
click صدای مختصر
summaries خلاصه مختصر
summary خلاصه مختصر
compendium مختصر کوتاهی
telegraphic تلگرافی مختصر
contracted مختصر محدود
shorthand مختصر نویسی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com