Dictiornary-Farsi | سازش مناسبت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 93 (6 milliseconds)

English	Persian
adaptableness	سازش مناسبت


Other Matches

adaptable organism	موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
inopportuneness	بی مناسبت
pertinence	مناسبت
appropiateness	مناسبت
timeliness	مناسبت
pertinency	مناسبت
appositeness	مناسبت
propitiousness	مناسبت
pertinence or nency	اقتضا مناسبت
rapport	مناسبت سازگاری
meetness	شایستگی مناسبت
inopportunity	عدم مناسبت
decorum	مناسبت رفتاربجا
felicity	اقتضاء مناسبت
felicities	اقتضاء مناسبت
accomodate	مناسبت کردن
adequacy	تکافو مناسبت
suitability	مناسبت شایستگی
attune	وفق دادن مناسبت
foolishness	عدم مناسبت ناشایستگی
without rime or reason	بی مناسبت بی جهت بی دلیل
events to mark the Day of German Unity	مراسم به مناسبت روز یگانگی آلمان
It was inappropriate to make such a remark .	مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
Please supply the facts relevant to the case.	لطفا" حقایق ومطالبی را که با موضوع مناسبت دارد فراهم کنید
amicable settlement	سازش
acclimatization	سازش
peaceful settlement	سازش
mise	سازش
compromis	سازش
complot	سازش
agreements	سازش
agreement	سازش
compromising	سازش
compromises	سازش
compromise	سازش
compatibility	سازش
adaptation	سازش
keeping	سازش
adaptations	سازش
union	اتحاد سازش
to a oneself to	سازش کردن
assimilate	سازش کردن
assimilated	سازش کردن
meets	سازش کردن
compound	سازش کردن
compounded	سازش کردن
meet	سازش کردن
assimilating	سازش کردن
compounds	سازش کردن
compatibility	سازش پذیری
unions	اتحاد سازش
unity	سازش سازگاری
assimilates	سازش کردن
comport	سازش کردن
collusion	سازش هم نیرنگ
agree	سازش کردن
come to terms	سازش کردن
coldigor	سازش با سرما
agreeing	سازش کردن
agrees	سازش کردن
adaption	توافق سازش
adaptability	سازش پذیری
adaptation	توافق سازش
acclimatization	سازش با محیط
comports	سازش کردن
adaptations	توافق سازش
comporting	سازش کردن
comported	سازش کردن
conformation	سازش توافق
compromis	سازش کردن
adaptability	قابلیت توافق و سازش
to agree on something	سازش کردن با چیزی
to come to terms	سازش یا موافقت پیداکردن
accommodations	سازش با مقتضیات محیط
accommodation	سازش با مقتضیات محیط
voluntary partition	افراز با رضایت یا سازش طرفین
acclimation	اعتیاد به اب و هوای جدید سازش
to come to an understanding	پیدا کردن سازش پیداکردن
the propriety of a term	درستی یک لفظ یا یک اصطلاح مناسبت یک واژه یا لفظ
modernism	نو گرایی سازش دادن عقاید قدیم باافکار جدید
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless.	معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
compounding a felony	سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
live up to <idiom>	طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
put-up	برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
put up	برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
settles	تصفیه کردن سازش کردن
settle	تصفیه کردن سازش کردن
brooks	تحمل کردن سازش کردن
meet half way	مصالحه کردن سازش کردن
brooked	تحمل کردن سازش کردن
brooking	تحمل کردن سازش کردن
brook	تحمل کردن سازش کردن