English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English Persian
compounding a felony سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
Other Matches
use and occupation عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
victim of an offence مجنی علیه
lodge a complaint against someone علیه کسی اقامه دعوی کردن
bring an action against someone علیه کسی اقامه دعوی کردن
bring a suit against a person اقامه دعوی علیه کسی کردن
subscribed تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribes تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribing تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribe تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subrogate قائم مقام تعیین کردن
substitute قائم مقام جایگزین کردن
substituted قائم مقام جایگزین کردن
substituting قائم مقام جایگزین کردن
licence اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licenses اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licences اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
action in personam دعوی بر علیه شخص
premium مبلغی که اضافه برقیمت اسمی سهام پرداخت میشود
premiums مبلغی که اضافه برقیمت اسمی سهام پرداخت میشود
indemnification پرداخت غرامت
action in rem دعوی بر علیه عین مال
substitute قائم مقام
vice chancellor قائم مقام
substituted قائم مقام
substituting قائم مقام
successor قائم مقام
locumtenens قائم مقام
vice-chancellor قائم مقام
vice-chancellors قائم مقام
subsitute قائم مقام
vicars قائم مقام
vicar قائم مقام
locums قائم مقام
surrogate قائم مقام
surreptitiously قائم مقام
deputies قائم مقام
locum قائم مقام
surrogates قائم مقام
deputy قائم مقام
surrogate قائم مقام شدن
surrogates قائم مقام شدن
deputy minister قائم مقام وزیر
deputies نایب قائم مقام
deputy نایب قائم مقام
vicegerent جانشین قائم مقام
deputy قائم مقام جانشین
commercial representative قائم مقام تجارتی
deputies قائم مقام جانشین
procousul قائم مقام کنسول
commercial procuration قائم مقام تجارتی
consular agent قائم مقام کنسول
nemo agit in seipsum هیچ کس نمیتواند علیه خوداقامه دعوی کند
deputy primeminister قائم مقام نخست وزیر
lese majeste خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
lese majesty خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
pray in aid دعوی مطالبه منافع ناشی ازمحتویات یک سند
claim for indemnification ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
running down case دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
ride control سیستم کنترل ایرودینامیکی اتوماتیک که شتاب قائم ناشی از تندبادها را کاهش میدهد
planishing stand مقام پرداخت کاری
waiting delay تاخیر ناشی از عدم توانایی پرداخت
mush افزایش ناگهانی زاویه حمله بدون شتاب قائم انی متعاقب که از اندازه حرکت در امتدادمسیر اصلی ناشی میشود
origin writ ورقهای بود که در گذشته خواهان دعوی ان را یه عنوان اولین قدم در احقاق حق خود می خریدند
coalition مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
coalitions مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
internunico فرستاده پاپ قائم مقام نماینده پاپ
misrepresentation در CL وقتی قلب واقعیت میتواند در محدوده مسئولیت مدنی موضوع دعوی قرار گیرد که ناشی از عمد وقصد باشد تدلیس
presentment ارائه برات از دارنده ان به محال علیه جهت قبولی نویسی یا محیل جهت پرداخت
declaratory judgment حکمی است که در ان حقوق عدهای تثبیت واعلام میشود لیکن هیچ دستور اجراییی را که از نظراختتام دعوی موثر در مقام باشد متضمن نیست
pretend دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretends دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretending دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
exchanged دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
exchanges دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
exchanging دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
exchange دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
to p for a sum in the budget مبلغی را بودجه پیش بینی کردن
in personam علیه شخص خاصی علیه انسان
adaptable organism موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
assimilate سازش کردن
to a oneself to سازش کردن
compound سازش کردن
meet سازش کردن
meets سازش کردن
assimilated سازش کردن
comported سازش کردن
come to terms سازش کردن
compounded سازش کردن
comports سازش کردن
compounds سازش کردن
agree سازش کردن
comport سازش کردن
assimilates سازش کردن
compromis سازش کردن
agreeing سازش کردن
comporting سازش کردن
assimilating سازش کردن
agrees سازش کردن
damage غرامت معیوب کردن
pays جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
paying جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pay جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
to agree on something سازش کردن با چیزی
live up to <idiom> طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
to come to an understanding پیدا کردن سازش پیداکردن
put-up برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
put up برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
retour sans protet اعلامی که برات کش به دارنده برات میکند مبنی براین که در صورت نکول برات از طرف محال علیه ان رابدون پروتست به وی بازگرداند و به این ترتیب برات کش نمیتواند به عذراین که اعتراض نکول به عمل نیامده است از پرداخت وجه سرباز زند
tortious liability ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
low cycle fatigue خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
stakes قائم کردن
stake قائم کردن
staked قائم کردن
restitution of conjugal rights دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
to safeguard [against] تامین کردن [علیه] [در برابر]
to safeguard [against] حفظ کردن [علیه] [در برابر]
proceed against someone علیه کسی دادخواهی کردن
to safeguard [against] نگهداری کردن [علیه] [در برابر]
settles تصفیه کردن سازش کردن
brook تحمل کردن سازش کردن
brooks تحمل کردن سازش کردن
meet half way مصالحه کردن سازش کردن
brooking تحمل کردن سازش کردن
brooked تحمل کردن سازش کردن
settle تصفیه کردن سازش کردن
indicted علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indict علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicting علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
declaims با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaiming با حرارت علیه کسی صحبت کردن
lay an information against someone بر علیه کسی اعلام جرم کردن
indicts علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
declaimed با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaim با حرارت علیه کسی صحبت کردن
title صفحه عنوان کتاب عنوان نوشتن
titles صفحه عنوان کتاب عنوان نوشتن
quarrels دعوی کردن
quarreled دعوی کردن
sued دعوی کردن
quarrelling دعوی کردن
sue دعوی کردن
suing دعوی کردن
sues دعوی کردن
quarrelled دعوی کردن
quarrel دعوی کردن
quarreling دعوی کردن
set up claim to دعوی کردن
stet processus گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
go to law اقامه دعوی کردن دادخواهی کردن عارض شدن
quarrels دعوی کردن منازعه
traverses تکذیب کردن دعوی
relinquishes ترک دعوی کردن
lodge a complaint اقامه دعوی کردن
relinquished ترک دعوی کردن
disaffirm ترک دعوی کردن
traverse تکذیب کردن دعوی
traversing تکذیب کردن دعوی
relinquish ترک دعوی کردن
traversed تکذیب کردن دعوی
disclaiming ترک دعوی کردن
disclaims ترک دعوی کردن
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom> شروع به دعوی کردن
quarreled دعوی کردن منازعه
quarreling دعوی کردن منازعه
litigating طرح دعوی کردن
litigates طرح دعوی کردن
litigated طرح دعوی کردن
litigate طرح دعوی کردن
quarrel دعوی کردن منازعه
quarrelled دعوی کردن منازعه
subduct ترک دعوی کردن
disclaimed ترک دعوی کردن
relinquish a claim ترک دعوی کردن
pretend to دعوی یا ادعا کردن
disclaim ترک دعوی کردن
quarrelling دعوی کردن منازعه
denouncing علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounce علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
to subscribe to a charity تعهدپرداخت مبلغی ...
to pretend to wisdom دعوی عقل یا حکمت کردن
pretending بخود بستن دعوی کردن
dismissal عزل مختومه کردن دعوی
pretend بخود بستن دعوی کردن
pretends بخود بستن دعوی کردن
dismissals عزل مختومه کردن دعوی
eponym عنوان دهنده عنوان مشخص
progress payment پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
to fine down بادادن مبلغی ازاجاره
charge a sum to مبلغی را به حساب .....گذاشتن
matte فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
matt فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
to start quarrelling <idiom> شروع به دعوی کردن [اصطلاح روزمره]
litigates دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigate دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigated دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigating دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
to tarnish something [image, status, reputation, ...] چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
interim financing پرداخت اقساط به طور کوتاه مدت پرداخت بینابین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com