Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
coordinate
سازماندهی کارهای پیچیده تا به طور کارا مناسب شوند
Other Matches
coordination
سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند
activity
روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند
activities
روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند
detect
سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند
detects
سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند
detecting
سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند
detected
سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند
elegant
یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
verification
بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
queue
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
queueing
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
queues
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
queued
تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
foreground
فضایی در سیستم عامل چند منظوره که کارهای با حق تقدم بالا و برنامه ها اجرا می شوند
overscan
ن شوند که تصویر در صفحه مناسب است
one level address
سازماندهی فضای ذخیره سازی که هر نوع رسانه ذخیره سازی یکسان رفتار می شوند
wires
روش ساده اتصال الکتریکی قط عات ترمینال , هم با استفاده از سیمهای عایق که دور هم پیچیده شده اند در هرترمینال و سپس وارد یک محل می شوند با استفاده از سیستمهای نمونه
wire
روش ساده اتصال الکتریکی قط عات ترمینال , هم با استفاده از سیمهای عایق که دور هم پیچیده شده اند در هرترمینال و سپس وارد یک محل می شوند با استفاده از سیستمهای نمونه
backgrounds
سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
background
سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
shifts
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shifted
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shift
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
optical
فرآیندی که اجازه میدهد حروف چاپی یا نوشته شده به صورت نوری تشخیص داده شوند و به کد قابل خواندن توسط ماشین تبدیل شوند که وارد کامپیوتر می شوند به کمک حرف خوان نوری
saddle bag
خورجین
[اینگونه قالیچه ها بصورت قرینه بافته می شوند.گاه مجزا بوده و سپس به یکدیگر متصل می شوند و یا بصورت یک تکه که در وسط ساده است بافته می شوند.]
efficient
کارا
inefficient
غیر کارا
effective treatment
تسویه کارا
device
ماشین یا وسیله کارا
devices
ماشین یا وسیله کارا
cisc
مجموعه دستورات پیچیده کامپیوتری طرحی از CPU که مجموعه دستورات آن شامل تعدادی دستورات طولانی و پیچیده است که نوشتن برنامه را ساده تر ولی سرعت اجرا را کندتر میکند
combines
سیستم تشخیص حروف نوری کارا
combining
سیستم تشخیص حروف نوری کارا
combine
سیستم تشخیص حروف نوری کارا
CSM
سیستم تشخیص حرف نوری کارا
sequential
داده یا دستوراتی که به ترتیب پردازش می شوند , به ترتیبی که دستیابی می شوند
maintainability
توانایی ترمیم سریع و کارا در صورت بروز خرابی
traffic
نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص
overlaying
بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند
overlays
بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند
trafficked
نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص
overlay
بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند
trafficking
نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص
traffics
نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص
fix
تابع هدایت ارتباطی که مسیرهای کارا یا نامناسب را در نظر نمیگیرد
fixes
تابع هدایت ارتباطی که مسیرهای کارا یا نامناسب را در نظر نمیگیرد
routinely
توابعی که فراخوانی یا پردازش می شوند و وقتی ماشین یا سیستمی خراب میشود توسط کاربر استفاده می شوند
routines
توابعی که فراخوانی یا پردازش می شوند و وقتی ماشین یا سیستمی خراب میشود توسط کاربر استفاده می شوند
routine
توابعی که فراخوانی یا پردازش می شوند و وقتی ماشین یا سیستمی خراب میشود توسط کاربر استفاده می شوند
batch processing
سیستم پردازش داده ها که در آن اطلاعات در دسته هایی جمع آوری می شوند و سپس در یک ماشین اجرا می شوند
stacks
ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند
stacked
ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند
stack
ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند
trial and error
<idiom>
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
ends
حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
ended
حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
end
حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
management
سازماندهی
managements
سازماندهی
reorganized
سازماندهی مجدد
reorganization
سازماندهی مجدد
reorganize
سازماندهی مجدد
reorganizes
سازماندهی مجدد
reorganises
سازماندهی مجدد
reorganizing
سازماندهی مجدد
management
هدایت یا سازماندهی
deals
سازماندهی کردن
organisations
تشکیلات سازماندهی
organization
تشکیلات سازماندهی
organizations
تشکیلات سازماندهی
reorganised
سازماندهی مجدد
managements
هدایت یا سازماندهی
deal
سازماندهی کردن
reorganising
سازماندهی مجدد
data set organization
سازماندهی مجموعه داده ها
saturated colour
که روی ویدیو خوب نشان داده نمیشوندوممکن است باعث اختلال شوند یا روی صفحه پخش شوند
VDUs
ترمینال صفحه نمایش و صفحه کلید که متن و گرافیک دیده می شوند و اطلاعات وارد می شوند
VDU
ترمینال صفحه نمایش و صفحه کلید که متن و گرافیک دیده می شوند و اطلاعات وارد می شوند
vdt
ترمینال صفحه نمایش و صفحه کلید که متن و گرافیک دیده می شوند و اطلاعات وارد می شوند
structures
نحوه سازماندهی یا فرمت چیزی
planning
سازماندهی نحوه انجام کاری
structuring
نحوه سازماندهی یا فرمت چیزی
structure
نحوه سازماندهی یا فرمت چیزی
databases
روش سازماندهی و ایجاد پایگاه داده ها
database
روش سازماندهی و ایجاد پایگاه داده ها
structure
ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
structures
ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
structuring
ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
dsorg
Organization Set Data سازماندهی مجموعه داده ها
entrepremership
اداره و سازماندهی فعالیتهای تجاری یا مقاطعه کاری
overhead
کد اضافی که برای سازماندهی برنامه باید ذخیره شود
hierarchical communications system
روش ذخیره سازی و سازماندهی فایلها روی دیسک
HFS
روش ذخیره سازی و سازماندهی فایل ها روی دیسک
subroutine
تعداد دستورات کامپیوتر در برنامه که در زمان فراخوانی می شوند و تا خاتمه کنترل می شوند و پس از فراخوانی کنترل به دستور بعدی می رود
defragmentation
سازماندهی مجدد فایل ها روی شیاری دیسک سخت به صورت پیاپی
minimal tree
درfکه گرههای آن به روش بهینه سازماندهی شده اند تا بیشترین کارایی را داشته باشند
bubble sort
روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
scheduler
برنامهای که استفاده از CPU یا وسایل جانبی را که توسط چندین کاربر اشتراکی هستند را سازماندهی میکند
row
1-خط حروف چاپ شده یا نمایش داده شده . 2- خط افقی در کارت پانچ , اعداد در ردیفها نمایش داده می شوند و نه در ستونها. هر ورودی با یک ردیف نقط ه جدا می شوند
rowed
1-خط حروف چاپ شده یا نمایش داده شده . 2- خط افقی در کارت پانچ , اعداد در ردیفها نمایش داده می شوند و نه در ستونها. هر ورودی با یک ردیف نقط ه جدا می شوند
rows
1-خط حروف چاپ شده یا نمایش داده شده . 2- خط افقی در کارت پانچ , اعداد در ردیفها نمایش داده می شوند و نه در ستونها. هر ورودی با یک ردیف نقط ه جدا می شوند
round
روش سازماندهی استفاده از کامپیوتر توسط چندین کاربر که هر یک آنرا در یک زمان اجرا می کنند و به بعدی می فرستند
roundest
روش سازماندهی استفاده از کامپیوتر توسط چندین کاربر که هر یک آنرا در یک زمان اجرا می کنند و به بعدی می فرستند
the galleys
کارهای سخت
meshwork
کارهای مشبک
previous work
کارهای قبلی
preliminary works
کارهای مقدماتی
miscellaneous works
کارهای مختلف
auxiliary work
کارهای اضافی
cementation
کارهای سیمانی
Travaux preparatoires
کارهای مقدماتی
earth work
کارهای خاکی
temporary works
کارهای موقت
wirework
کارهای سیمی
lunces
کارهای غریب
hatchet man
<idiom>
کارهای سیاسی
incidental works
کارهای اتفاقی
emergency works
کارهای اضطراری
interior affairs
کارهای درونی
daily round
کارهای روزانه
diabolism
کارهای شیطانی
gordian
پیچیده
complexes
:پیچیده
in a tangle
پیچیده
complexes
پیچیده
tangled
پیچیده
involved
پیچیده
crabby
پیچیده
muffled
پیچیده
abstruse
پیچیده
indirect
پیچیده
jigsaw
پیچیده
complex
:پیچیده
revolute
پیچیده
complex
پیچیده
sigmoid
پیچیده
restiform
پیچیده
sophisticate
پیچیده
complicated
پیچیده
implex
پیچیده
intricate
پیچیده
obscurant
پیچیده
wreathy
پیچیده
intorted
در هم پیچیده
crimpy
پیچیده
crackly
پیچیده
metaphsical
پیچیده
verticillate
پیچیده
perplexing
پیچیده
jigsaws
پیچیده
wrapped
پیچیده
tortile
پیچیده
deep
<adj.>
پیچیده
inhouse work
کارهای داخلی تاسیسات
Arrears of work . Back log of work .
کارهای عقب افتاده
light housekeeping
کارهای سبک خانکی
navvies
کارگر کارهای خاکی
customs agent
واسطه کارهای گمرکی
diabolize
کارهای شیطانی کردن
mundane affairs
کارهای این جهان
public works
کارهای ساختمانی همگانی
navvy
کارگر کارهای خاکی
foppery
جلفی کارهای جلف
light housekeeping
کارهای خانه داری
chore
کارهای عادی و روزمره
chores
کارهای عادی و روزمره
welfare work
کارهای عام المنفعه
logjam
کارهای عقب افتاده
complex system
سازگان پیچیده
curly chip
براده پیچیده
intricately
بطور پیچیده
wound
پیچیده شدن
perplexingly
بطور پیچیده
wounding
پیچیده شدن
recondite
عمیق پیچیده
convolute
بهم پیچیده
wounds
پیچیده شدن
complicacy
کار پیچیده
writhen
درهم پیچیده
twisted strata
لایههای پیچیده
perplexed
مبهوت پیچیده
complex multiplet
چندتایی پیچیده
complex system
سیستم پیچیده
involute
پیچیده شدن
reel
نخ پیچیده بدورقرقره
roll
چیز پیچیده
complexity
پیچیده شدن
complexities
پیچیده شدن
ravel
چیز در هم پیچیده
complicating
پیچیده کردن
convoluted
بهم پیچیده
complicates
پیچیده کردن
complicate
پیچیده کردن
ballast
فرمولهای پیچیده
rolled
چیز پیچیده
rolls
چیز پیچیده
reeling
نخ پیچیده بدورقرقره
reeled
نخ پیچیده بدورقرقره
interlaced
بهم پیچیده
reels
نخ پیچیده بدورقرقره
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com