Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
force structure
سازمان یکانها
Search result with all words
tasking
سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
unit categories
انواع مختلف یکانها یا انواع طبقات یکانها از نظر استعدادو سازمان و امادگی رزمی
Other Matches
fixed pivot
محور ثابت چرخش یکانها نفر لولا برای گردش یکانها
redesignate
اسم گذاری مجدد یکانها یاتغییر دادن شماره یکانها
separation zone
منطقه واسطه حد فاصل یکانها منطقه جداسازی یکانها
sub domain
سطح دوم آدرس دهی در اینترنت که مربوط به نام سازمان در یک سازمان بزرگتر است
central treaty organization
سازمان پیمان مرکزی سازمان دفاعی متشکل ازایران
secret police
سازمان پلیس مخفی سازمان کاراگاهی
ibi
Informatics of IntergovermentalBureauسازمانی متشکل از اعضای سازمان ملل UNESCO یانمایندگی سازمان ملل متحد
central treaty organization
پاکستان وترکیه که ایالات متحده امریکانیز در ان نظارت دارد و درمانورهایش شرکت میکند .این سازمان به سال 9591تاسیس یافته و دو سازمان دفاعی دیگر غرب یعنی Natoو Seato را به هم متصل میکند
economic and social council
شورای اقتصادی و اجتماعی یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل متحد که وفیفه اش انجام امور اقتصادی واجتماعی و فرهنگی و تربیتی مربوط به سازمان ملل
international labour organization
سازمان بین المللی کار سازمانی که در جوار جامعه ملل تاسیس شد و در سال 6491 به سازمان ملل پیوست و هدف ان بهبودبخشیدن به شرایط کار ازجنبه ها مختلف و حمایت ازکارگران و منافع ایشان میباشد
stables
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stable
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
structuring
سازمان سازمان دادن
structure
سازمان سازمان دادن
structures
سازمان سازمان دادن
apparatus
[machinery]
سازمان
[سازمان اداری ]
troops
یکانها
keeping
ذخایر یکانها
system of units
دستگاه یکانها
servicae life
عمرخدمتی یکانها
line of retreat
خط بازگشت یکانها
logistic route
امورلجستیکی یکانها
dispatches
اعزام یکانها
replacements
تعویض یکانها
dispatch
اعزام یکانها
dispatched
اعزام یکانها
replacement
تعویض یکانها
despatching
اعزام یکانها
despatches
اعزام یکانها
despatched
اعزام یکانها
reinforce
تقویت یکانها
reinforces
تقویت یکانها
rotation
تعویض یکانها
incident
تصادم یکانها
movements
حرکات یکانها
weapon troops
یکانها ادوات
incidents
تصادم یکانها
separations
مستقل شدن یکانها
separation
مستقل شدن یکانها
administrations
اداره امور یکانها
administration
اداره امور یکانها
rendezvous area
نقطه الحاق یکانها
disbands
انحلال رسمی یکانها
disbanding
انحلال رسمی یکانها
disbanding
منحل کردن یکانها
disband
انحلال رسمی یکانها
disband
منحل کردن یکانها
logistical
مربوط به اماد یکانها
force development
برنامه تشکیل یکانها
disbands
منحل کردن یکانها
reception station
دفترسربازگیری و اعزام به یکانها
collective call sign
معرف مشترک یکانها
employment
به کار بردن یکانها
redezvous
محل تلاقی یکانها
relief in place
تعویض یکانها در محل
logistics
عمل تدارک یکانها
troop program
برنامه تشکیل یکانها
detach
زیرامر قرار دادن یکانها
fast shuttle
تغییرمکان سریع یکانها یا خودرو
redeployment
تغییر مکان دادن یکانها
chopped
تعویض کنترل عملیاتی یکانها
chop
تعویض کنترل عملیاتی یکانها
detaching
زیرامر قرار دادن یکانها
detaches
زیرامر قرار دادن یکانها
attachment
منتصب کردن یکانها انتصاب
interservice
بین یکانها در حین خدمت
force development
برنامه تامین یا بسیج یکانها
rotation
تعویض نوبتی یکانها یا افراد
disposition
استقرار یکانها و اماد درمنطقه
common user items
اقلام مشترک المصرف بین یکانها
debarkation
تخلیه پیاده کردن یکانها یاتجهیزات
adjutant's call
احضار یکانها به منظور انجام تشریفات
movement control
کنترل حرکات و نظارت برحرکت یکانها
demand accommodation
تنظیم تقاضای یکانها با موجودی انبار
tent striking
فرمان اماده حرکت شدن یکانها
fire restriction
محدود کردن اتش یا تیراندازی یکانها
gap filler
یکان پوشاننده شکافها یارخنههای بین یکانها
parting shots
تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
troop test
ازمایش یکانها از کلیه نظرات تاکتیکی و تجهیزاتی
parting shot
تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
assembly
بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
emergency complement
جدول تعدیل نیروی انسانی برای تکمیل یکانها
emergency establishment
تعدیل و تقسیم سربازان بین یکانها برای موارد اضطراری
unit citation
جشن طبقه بندی یکانها از نظر عملیات یاامادگی رزمی
oblique compartment
قسمتی از زمین که محورطولی ان نسبت به سمت حرکت یکانها به طور مایل قرار گرفته باشد
department
سازمان
activity
سازمان
systems
سازمان
inst
سازمان
organism
سازمان
organisms
سازمان
departments
سازمان
system
سازمان
activities
سازمان
organizations
سازمان
organization
سازمان
organisations
سازمان
institution
سازمان
machinery
سازمان
structuring
سازمان
structures
سازمان
structure
سازمان
marshalling
تجمع جمع شدن دور هم مجتمع شدن یکانها در عملیات اب خاکی
replaced
عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
shuttling
حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
tactical
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactician
متخصص کار بردن یکانها متخصص تدابیر جنگی تاکتیسین
replace
عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaces
عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
tacticians
متخصص کار بردن یکانها متخصص تدابیر جنگی تاکتیسین
replacing
عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
unit loading
بارگیری کردن یکانها برای حمل و نقل بارگیری یکان
tactically
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
rallying points
محل تجمع برای تجدید قوا محل جمع اوری یکانها یا خودروها
rallying point
محل تجمع برای تجدید قوا محل جمع اوری یکانها یا خودروها
clandestine
سازمان پنهانی
file organization
سازمان پرونده
economic organization
سازمان اقتصادی
planning organization
سازمان برنامه
counterintelligence
سازمان ضد جاسوسی
file organization
سازمان فایل
social organization
سازمان اجتماعی
organization chart
لوحه سازمان
nonprofit organization
سازمان غیرانتفاعی
data organization
سازمان داده ها
board of inspection and survey
سازمان بازرسی
United Nations
سازمان ملل
task organization
سازمان رزمی
unit structure
سازمان یکان
visual organization
سازمان دیداری
labor service
سازمان کار
labor organization
سازمان کارگری
sensory organization
سازمان حسی
organized
سازمان یافته
table of organization
جدول سازمان
charity organization
سازمان خیریه
organization
سازمان بندی
systems
مجموعه سازمان
system
مجموعه سازمان
organises
سازمان دادن
physique
سازمان بدن
tailor
سازمان دادن
organising
سازمان دادن
organizational
مربوط به سازمان
tailors
سازمان دادن
physiques
سازمان بدن
organizes
سازمان دادن
organize
سازمان دادن
reorganization
تجدید سازمان
foundation
سازمان خیریه
organisations
سازمان بندی
organizing
سازمان دادن
organizations
سازمان بندی
army training test
راهنمای ازمایشات یکانهای ارتشی راهنمای ازمایش یکانها
developments
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
development
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
reorganised
تجدید سازمان کردن
economic reorganization
تجدید سازمان اقتصادی
organises
بازار سازمان یافته
reorganised
دوباره سازمان دادن
task organization
سازمان برای رزم
reorganize
تجدید سازمان کردن
organising
بازار سازمان یافته
the church e.
سازمان قانونی کلیسا
table of organization and equipment (toe
جدول سازمان و تجهیزات
reorganizes
تجدید سازمان کردن
front office
سیاستمداران وگردانندگان یک سازمان
reorganizes
دوباره سازمان دادن
reorganising
تجدید سازمان کردن
geological survey
سازمان زمین شناسی
hiring hall
اژانس یا سازمان کاریابی
reorganized
تجدید سازمان کردن
reorganized
دوباره سازمان دادن
reorganizing
دوباره سازمان دادن
reorganizing
تجدید سازمان کردن
social security organization
سازمان تامین اجتماعی
Civil Aviation Organization
سازمان هواپیمایی کشور
reorganising
دوباره سازمان دادن
reorganises
دوباره سازمان دادن
direction
سازمان دهی یامدیریت
reorganises
تجدید سازمان کردن
stablishment
قسمت نظامی سازمان
reorganize
دوباره سازمان دادن
reforms
اصلاحات تجدید سازمان
united nations organization
سازمان ملل متحد
restructured
تجدید سازمان کردن
advance organizer
پیش سازمان دهنده
restructure
تجدید سازمان کردن
Organization of American States
سازمان دول امریکایی
food and agricultural organization
سازمان خواروبار وکشاورزی
compositions
ارایش یکان سازمان
composition
ارایش یکان سازمان
organized
سازمان داده شده
organized market
بازار سازمان یافته
tribalism
سازمان وتشکیلات قبیلهای
infrastructure
سازمان زیر سازی
world health organization
سازمان بهداشت جهانی
reform
اصلاحات تجدید سازمان
cadres
اعضای یک سازمان نظامی
cadre
اعضای یک سازمان نظامی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com