Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
indiental music
ساز و اوازی که با نمایشی همراه باشد
Other Matches
problem plav
نمایشی که موضوع ان مسئلهای باشد
variety
نمایشی که مرکب از چند قطعه متنوع باشد
varieties
نمایشی که مرکب از چند قطعه متنوع باشد
tragi comedy
نمایشی که دران مطالب جدی ومضحک باهم امیخته باشد
flattest
صفحه نمایشی که با یک صفحه مقابل مسط ح با لبههای مربعی ایجاد شده باشد
flat
صفحه نمایشی که با یک صفحه مقابل مسط ح با لبههای مربعی ایجاد شده باشد
blizzard
باد تند و سردی که همراه ان دانههای برف باشد
blizzards
باد تند و سردی که همراه ان دانههای برف باشد
sonic equipment
وسایل اوازی
vocals
اوازی ویژه خواندن
unanimity
اتفاق ارا هم اوازی
vocal
اوازی ویژه خواندن
Ladik prayer rug
قالیچه سجاده ای لادیک
[این فرش بیشتر مربوط به ترکیه می باشد و در آن از دو یا سه ستون محرابی به همراه گل های لاله با رنگ های غالب قرمز و آبی استفاده می شود.]
Mamluk Carpets
فرش مملوک
[ریشه این نام مربوط به سربازان و درباریان مصر و سوریه قدیم می باشد. طرح های اولیه آن بصورت نقوش هندسی پیچیده به همراه ترنجی بزرگ بافته شده اند.]
attribute
هر فایلی همراه با مجموعهای از دادههای کنترلی که توابع و خصوصیات خاصی از فایل را کنترل می کنند همراه است
attributes
هر فایلی همراه با مجموعهای از دادههای کنترلی که توابع و خصوصیات خاصی از فایل را کنترل می کنند همراه است
attributing
هر فایلی همراه با مجموعهای از دادههای کنترلی که توابع و خصوصیات خاصی از فایل را کنترل می کنند همراه است
Tianjan
شهر تیانجان
[شهری در شمال چین که از مراکز اصلی تولید فرش در چین بشمار رفته. زمینه اکثر فرش ها آبی رنگ به همراه طرح های زرد و طلایی می باشد.]
cadenzas
اهنگ معترضهای که طی اهنگ یا اوازی اورده شود
cadenza
اهنگ معترضهای که طی اهنگ یا اوازی اورده شود
peer to peer network
شبکه همراه به همراه
rashwan medallion
ترنج رشوان
[این شهر در استان کردستان قرار داشته و به بافت قالیچه های خورجینی، گلیم و فرش های هندسی با ترنج مخصوص به این ناحیه شهرت دارد. ترنج این فرش ها بصورت لوزی بزرگ به همراه اشکال هندسی می باشد.]
flashier
نمایشی
epideictic
نمایشی
dramatic
نمایشی
showdown
نمایشی
dramatically
نمایشی
showdowns
نمایشی
scenic
نمایشی
flashy
نمایشی
flashiest
نمایشی
expository
نمایشی
exhibitive
نمایشی
ideogrammic
نمایشی تجسمی
hot dogging
عملیات نمایشی
performing arts
هنرهای نمایشی
ideogramic
نمایشی تجسمی
false arch
قوس نمایشی
demonstration effect
اثر نمایشی
display architecture
معماری نمایشی
representative arts
فنون نمایشی
expositive
نمایشی نمایشگاهی
stagy
نمایشی صحنهای
figure skating
یخ بازی نمایشی
demo
نمونه نمایشی
a closed mouth catches no flies
<proverb>
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine
مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
amphibious demonstration
عملیات اب خاکی نمایشی
the drama
تصنیف داستانهای نمایشی
academic assault
شمشیر بازی نمایشی
amphibious demonstration
عملیات نمایشی اب خاکی
traverses
حرکت نمایشی اسب
traverse
حرکت نمایشی اسب
demonstrability
نمایشی نمایش دادنی
mock up
نمونه نمایشی کالا
showboat
نمایشی بازی کردن
traversing
حرکت نمایشی اسب
performing
وابسته به هنرهای نمایشی
traversed
حرکت نمایشی اسب
display menu
فهرست انتخاب نمایشی
hottest
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
international demonstration effect
اثر نمایشی بین المللی
exhibition game
بازی نمایشی به نفع خیریه
to put over a play
موافق بدادن نمایشی شدن
escutcheon
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
monopolylogue
نمایشی که در ان یک تن عهده دارچند بخش است
dramaturge
نویسنده داستانهای نمایشی شبیه ساز
hotbeds
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
showdowns
چیدن کلیه تجهیزات برای بازدید نمایشی
showdown
چیدن کلیه تجهیزات برای بازدید نمایشی
imperfect competition
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
colour
صفحه نمایشی که حروف و گرافیک ها را رنگی نشان میدهد
colours
صفحه نمایشی که حروف و گرافیک ها را رنگی نشان میدهد
open back
[نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
colour
صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
colours
صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
thin window display
نمایشی یک خطی که روی صفحات کلید و کامپیوترهای دستی بکار می رود
mosaic
حرف نمایشی در سیستمهای ویدیویی که از نقاط کوچک تشکیل شده است
It was an enjoyable performance, if less than ideal.
این نمایشی لذت بخشی بود اگرچه کاملا ایده آل نبود.
lapheld
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
dramatic monologue
نوعی داستان نمایشی که دران یکنفر بتنهایی فاهر میشودوبا متکلم وحده است
wellŠsuppose it is so
خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
Zel-i Sultan vase
طرح گلدان ظل السلطان
[این طرح بصورت تکراری و قرینه شامل یک گلدان و دسته های گل می باشد و مربوط به زمان سلطنت قاجار می باشد.]
karachoph design
لچک ترنج کاراچف
[این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
multiviewports
صفحه نمایشی که دو یاچندین صفحه قابل دید رانمایش میدهد
trick ski
اسکی کوتاه برای انجام حرکات نمایشی اسکی روی اب
companies
همراه
accompanied by
همراه
acologte
همراه
attendant
همراه
on
همراه
secondary planet
همراه
in company with
همراه
mid
همراه با
mid-
همراه با
company
همراه
attendants
همراه
along
همراه
to fight with the enemy
همراه = با
participant
همراه
non concurrent
نا همراه
participants
همراه
accompanying
همراه
comrade
همراه
bundled
همراه
comrades
همراه
concomitant
همراه
presentation graphics
گرافیک تجاری با کیفیت بالا که روی نکات مطرح شده بامدیریت در زمینه طرح ها وبودجه ها تکیه خاصی دارد نگاره سازی نمایشی
charges
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
monitored
صفحه نمایشی که قنل امنیتی برای فرکانس دید مورد نظر برای هر نوع کارت گرافیکی دارد
monitor
صفحه نمایشی که قنل امنیتی برای فرکانس دید مورد نظر برای هر نوع کارت گرافیکی دارد
monitors
صفحه نمایشی که قنل امنیتی برای فرکانس دید مورد نظر برای هر نوع کارت گرافیکی دارد
rool crush
اثر تاخوردگی
[فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
unbundled
غیر همراه
accompanying supplies
تدارکات همراه
good luck to you
خدا به همراه
accompanying fire
اتش همراه
on one's coat-tails
<idiom>
همراه کس دیگر
accompanier
همراه مصاحب
Accompanied by. Together with .
به اتفاق (همراه )
spasmodically
همراه با انقباضات
accommpanying element
عنصر همراه
spasmodic
همراه با انقباضات
to come along
همراه امدن
to keep company with
همراه بودن با
go along
همراه رفتن
accompanying cargo
بار همراه
accompanying sound
صدای همراه
to go along
همراه شدن
accompanies
همراه بودن
accompanied
همراه بودن
attends
همراه بودن
attending
همراه بودن
attend
همراه بودن
door bundle
بار همراه
bon voyage
خدا به همراه
companion
همراه همدم
come along with me
همراه من بیائید
compeer
قرین همراه
unaccompanied
بدون همراه
to accompany
همراه شدن
convoy
همراه رفتن
convoys
همراه رفتن
indiental music
موزیک همراه
sick headache
سردرد همراه با
escorting
همراه بدرقه
fraught
دارا همراه
escorts
همراه بدرقه
escort
همراه بدرقه
accompany
همراه بودن
associated sound
صدای همراه
escorted
همراه بدرقه
savate
بوکس همراه با لگد
corps artillery
توپخانه همراه سپاه
ice storm
طوفان همراه باتگرگ
amaurotic idiocy
کانایی همراه با نابینایی
bundled software
نرم افزار همراه
japko chagi
ضربه پا همراه گرفتن پا
to carry a watch
ساعت همراه داشتن
attendants
همراه نگهبان کشیک
bitumen macadam
سنگریزی همراه با قیر
participative
انبازی کننده همراه
kick boxing
بوکس همراه با لگد
attendant
همراه نگهبان کشیک
wave off
فرود همراه با سایش
Bring your friend along.
دوستت را همراه بیاور
to go along
همراه کسی رفتن
to accompany
همراه کسی رفتن
typhoons
توفان همراه با باران
typhoon
توفان همراه با باران
incorrect
نادرست یا به همراه خطا
herewith
همراه این نامه
cobb doglas production function
ر کار بتوان کشش تولید نسبت به عامل سرمایه . اگرحاصلجمع کششهای فوق برابر 1 باشد تابع تولیدهمگن درجه 1 و مجموعه عوامل سرمایه و کار ثابت است و اگر بزرگتراز 1 باشدبازده کل صعودی و اگرکوچکتراز 1 باشد بازده کل نزولی است
RIFF
ماده بزرگ همراه ID RIFF.
to call on the cell phone
با تلفن همراه زنگ زدن
grand mal
صرع همراه با تشنج وغش
dysuria
ادرار همراه با سوزش واشکال
door bundle
بار پرتابی همراه با چترباز
landing attack
تک همراه با پیاده شدن به ساحل
chaperon
همراه دختران جوان رفتن
to cell phone
با تلفن همراه زنگ زدن
thunderstorms
توفان همراه بااذرخش وصاعقه
thunderstorm
توفان همراه بااذرخش وصاعقه
chaperone
همراه دختران جوان رفتن
to go along
همراه رفتن همراهی کردن
chaperons
همراه دختران جوان رفتن
hit it off with someone
<idiom>
بهترین همراه با کسی داشتن
aerial cartwheel
مارپیچ همراه با پرش وچرخش
I have nothing to declare.
کالای گمرکی همراه ندارم.
chaperones
همراه دختران جوان رفتن
companies
گروهان همراه کسی رفتن
company
گروهان همراه کسی رفتن
Nothing to declare
همراه نداشتن کالاهای گمرکی
to bid a persong
به کسی خدابه همراه گفتن
Goods to declare
همراه داشتن کالاهای گمرکی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com