English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 140 (7 milliseconds)
English Persian
happy hour <idiom> ساعات تفریح وخوشی
Other Matches
primrose path راه عیش وخوشی
recreation تفریح سرگرمی وسایل تفریح
recreations تفریح سرگرمی وسایل تفریح
He licked ( smacked ) his lips . لب ودهنش آب افتاد ( از روی لذت وخوشی )
recreates تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreating تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreated تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreate تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
dead hours ساعات خاموشی در شب ساعات خاموشی شبانه
office hours ساعات کار
prime time ساعات پر شنونده
office hours ساعات اداری
thoughtful hours ساعات تفکر
prime time ساعات پر بیننده
workweek ساعات کارهفته
silent hours ساعات خواب
waking hours ساعات بیداری
hours of labor ساعات کار
prime time ساعات اوج
visiting hours ساعات ملاقات
overtime ساعات اضافی
duration of sunshine ساعات افتابی
curfew period ساعات خاموشی
dead hours ساعات خاموشی در شب
off hours ساعات فراغت
thoughtful hours ساعات فکر
off hours ساعات بیکاری
commander's call ساعات در اختیار فرماندهی
hours of worship ساعات پرستش یا نماز
small hours ساعات عبادت صبحگاهی
quantity of leisure مقدار ساعات بیکاری
timetabling جدول ساعات کار
timetables جدول ساعات کار
impatient hours ساعات نا شکیبایی یا بی صبری
timetable جدول ساعات کار
schooltime ساعات درس مدرسه
timetabled جدول ساعات کار
the small hours ساعات بعد از نیمه شب
out of [outside] office hours خارج از ساعات اداری
horoscopes جدول ساعات روز
vacant hours ساعات بیکاری یا فراغت
horoscope جدول ساعات روز
man-hour جمع تعداد ساعات کار
man-hours جمع تعداد ساعات کار
horary مربوط به ساعات دعایاکتاب دعا
canonical hours ساعات رسمی نماز یا عقد
daylight saving time افزودن یک ساعت بر ساعات روز
time sheet ورقه ثبت ساعات کار
time book دفتر ثبت ساعات کار
curfew period ساعات منع عبور و مرور
timetables صورت اوقات برنامه ساعات کار
timetable صورت اوقات برنامه ساعات کار
leisure hours ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
timetabling صورت اوقات برنامه ساعات کار
keep regular hours ساعات خواب و بیداری منظم داشتن
timetabled صورت اوقات برنامه ساعات کار
split shift تقسیم ساعات کار بدو یا چندقسمت
recreation تفریح
divertimento تفریح
recreations تفریح
gusts تفریح
disport تفریح
diversion تفریح
jaunt تفریح
recreative تفریح
diversions تفریح
jaunts تفریح
paseo تفریح
amusements تفریح
amusement تفریح
disported تفریح
disporting تفریح
disports تفریح
gust تفریح
time chart جدول تطبیق ساعات نصف النهارات مختلف
full timer بچهای که درهمه ساعات اموزشگاه دراموزشگاه میما
promenader تفریح کننده
Break. Recess. زنگ تفریح
to d. one self تفریح کردن
article تفریح کردن
sporting تفریح دوستانه
articles تفریح کردن
game تفریح کردن
break زنگ تفریح
skittle بازی تفریح
recreating تفریح کردن
recreate تفریح کردن
recreates تفریح کردن
recreated تفریح کردن
amusingly تفریح دهنده
amusive تفریح دهنده
diverting تفریح امیز
breaks زنگ تفریح
amusing تفریح دهنده
amusive تفریح امیز
played تفریح بازی کردن
playing تفریح بازی کردن
pastime تفریح کاروقت گذران
plays تفریح بازی کردن
To be fond of fun. اهل تفریح بودن
All work and no play. کار بدون تفریح
play تفریح بازی کردن
splurged تفریح وولخرجی کردن
entertain عزیزداشتن تفریح دادن
splurges تفریح وولخرجی کردن
splurge تفریح وولخرجی کردن
entertains عزیزداشتن تفریح دادن
pastimes تفریح کاروقت گذران
splurging تفریح وولخرجی کردن
entertained عزیزداشتن تفریح دادن
This is not my idea of pleasure ( fun ) . به نظر من این هم تفریح نشد
skylarks تفریح وجست وخیز کردن
sportive سرگرم تفریح وورزش ورزشی
plays تفریح کردن ساز زدن
dalliance تفریح و بازی از روی هوسرانی
playing تفریح کردن ساز زدن
played تفریح کردن ساز زدن
play تفریح کردن ساز زدن
Playing football is not my idea of fun . فوتبال هم بنظر من تفریح نشد
amuses مشغول کردن تفریح دادن
amuse مشغول کردن تفریح دادن
playful اهل تفریح و بازی بازیگوش
roof garden تفریح گاه بالای بام
skylark تفریح وجست وخیز کردن
joyride سرقت اتومبیل برای خوشگذرانی و تفریح
joyrides سرقت اتومبیل برای خوشگذرانی و تفریح
I said it only in fun. فقط برای تفریح این حرف رازدم
tubing ورزش یا تفریح قایق سواری درمسیر رود
bearbaiting نوعی تفریح که دران سگهارابجان خرس مقید درزنجیرمیاندازند
small game پرندگان و حیوانات کوچک که برای تفریح شکار می شوند
april fool کسی که در روز اول اوریل الت تفریح میشود
ferris wheel گردونه صندلی دار مخصوص تفریح وچرخ زدن اطفال وغیره
disports بازی کردن تفریح کردن
disported بازی کردن تفریح کردن
disporting بازی کردن تفریح کردن
disport بازی کردن تفریح کردن
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
workday ایام کار اداری ساعات کار اداری
workdays ایام کار اداری ساعات کار اداری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com