Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English
Persian
leisure hours
ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
Other Matches
vacant hours
ساعات بیکاری یا فراغت
off hours
ساعات فراغت
off hours
ساعات بیکاری
quantity of leisure
مقدار ساعات بیکاری
at one's leisure
هنگام فراغت
natural rate hypothesis
فرضیهای که بر اساس ان یک حداقل نرخ بیکاری وجود دارد که چنانچه میزان بیکاری از این حد کمتر شود در این صورت تورم با شتاب بیشتری افزایش می یابد . در این نرخ طبیعی بیکاری
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
okuns law
براساس این قانون رابطه نزدیکی بین تغییرات نرخ بیکاری وافزایش تولید واقعی وجوددارد . اوکان نشان میدهد که در امریکا برای کاهش 1درصد نرخ بیکاری تولیدواقعی باید معادل 3درصدافزایش یابد
to take time by the forelock
فرصت راغنیمت شمردن فرصت
dead hours
ساعات خاموشی در شب ساعات خاموشی شبانه
vacuity
فراغت
disembarrassment
فراغت
leisure
فراغت
leisure time
اوقات فراغت
quantity of leisure
مقدار فراغت
delivery
فراغت اززایمان
comprehensively
از روی فراغت
deliveries
فراغت اززایمان
graduation
فراغت از تحصیل
cessation from work
فراغت ازکار
relief
فراغت ازادی
to be through
فراغت یافتن
elbowroom
محل فراغت
peacetime
زمان فراغت از جنگ
opportunities
دست یافت فراغت
opportunity
دست یافت فراغت
exploits
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
silent hours
ساعات خواب
workweek
ساعات کارهفته
curfew period
ساعات خاموشی
thoughtful hours
ساعات فکر
prime time
ساعات پر بیننده
prime time
ساعات پر شنونده
prime time
ساعات اوج
thoughtful hours
ساعات تفکر
visiting hours
ساعات ملاقات
duration of sunshine
ساعات افتابی
office hours
ساعات اداری
office hours
ساعات کار
dead hours
ساعات خاموشی در شب
overtime
ساعات اضافی
hours of labor
ساعات کار
waking hours
ساعات بیداری
horoscopes
جدول ساعات روز
horoscope
جدول ساعات روز
timetabling
جدول ساعات کار
impatient hours
ساعات نا شکیبایی یا بی صبری
the small hours
ساعات بعد از نیمه شب
timetable
جدول ساعات کار
timetabled
جدول ساعات کار
small hours
ساعات عبادت صبحگاهی
hours of worship
ساعات پرستش یا نماز
commander's call
ساعات در اختیار فرماندهی
out of
[outside]
office hours
خارج از ساعات اداری
happy hour
<idiom>
ساعات تفریح وخوشی
schooltime
ساعات درس مدرسه
timetables
جدول ساعات کار
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
idless
بیکاری
vacations
بیکاری
vacation
بیکاری
inoccupation
بیکاری
unemployment
بیکاری
idly
به بیکاری
sloth
بیکاری
idleness
بیکاری
man-hours
جمع تعداد ساعات کار
daylight saving time
افزودن یک ساعت بر ساعات روز
horary
مربوط به ساعات دعایاکتاب دعا
time sheet
ورقه ثبت ساعات کار
man-hour
جمع تعداد ساعات کار
time book
دفتر ثبت ساعات کار
curfew period
ساعات منع عبور و مرور
canonical hours
ساعات رسمی نماز یا عقد
cyclical unemployment
بیکاری ادواری
In ones spare time .
دروقت بیکاری
an off day
روز بیکاری
chronic unemployment
بیکاری مزمن
disguised unemployment
بیکاری پنهان
down time
زمان بیکاری
cyclical unemployment
بیکاری دورانی
frictional unemployment
بیکاری اصطکاکی
latency
زمان بیکاری
intellectual unemployment
بیکاری تحصیلکرده ها
voluntary unemployment
بیکاری ارادی
unemployment inflation dilemma
معمای بیکاری
disguised unemployment
بیکاری نامرئی
marginal unemployment
بیکاری نهائی
mass unemployment
بیکاری انبوه
jobless
وابسته به بیکاری
residual unemployment
بیکاری باقیمانده
unemployment insurance
بیمه بیکاری
unemployment rate
نرخ بیکاری
structural unemployment
بیکاری ساختاری
seasonal unemployment
بیکاری فصلی
technological unemployment
بیکاری فنی
rate of unemployment
نرخ بیکاری
hidden unemployment
بیکاری پنهان
structural unemployment
بیکاری بنیادی
idle hours
ساعتهای بیکاری
timetable
صورت اوقات برنامه ساعات کار
keep regular hours
ساعات خواب و بیداری منظم داشتن
split shift
تقسیم ساعات کار بدو یا چندقسمت
timetabling
صورت اوقات برنامه ساعات کار
timetables
صورت اوقات برنامه ساعات کار
timetabled
صورت اوقات برنامه ساعات کار
dole
حق بیمه ایام بیکاری
idleness
بیکاری تنبلی بطالت
idlesse
بیکاری تنبلی بطالت
unemployment fund
صندوق تامین بیکاری
involuntary unemployment
بیکاری غیر ارادی
natural unemployment rate
نرخ بیکاری طبیعی
inactively
از روی بیکاری بطورغیرفعال
kief
بنگ کیف بیکاری
time chart
جدول تطبیق ساعات نصف النهارات مختلف
full timer
بچهای که درهمه ساعات اموزشگاه دراموزشگاه میما
clear one's ears
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
Time hangs heavily on my hands.
از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
unemployment benefit
کمک دریافتی در دوران بیکاری
lay off
فصل کم کاری دوره بیکاری
idle time
دوره فترت زمان بیکاری
inflationary gap
بیکاری مطلقا" وجودنداشته باشد
technological unemployment
بیکاری ناشی ازپیشرفتهای فنی
trade off between inflation and
رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری
I am obsessed by fear of unemployment .
تنها فکرم نگرانی از بیکاری ( عدم اشتغال ) است
man a bout town
ادم بیکاری که همیشه به باشگاه و نمایشگاههای شهر میرود
mondayish
بیحال در روز دوشنبه بواسطه بیکاری یکشنبه خسته از کار
frictional unemployment
بیکاری کوتاه مدت که در نتیجه تحرک ناقص نیروی کار
occasions
فرصت
oportunity
فرصت
occasion
فرصت
occasioned
فرصت
deliberate
با فرصت
at one's leisure
سر فرصت
deliberate attack
تک با فرصت
chare
فرصت
occasioning
فرصت
seasons
فرصت
seasoned
فرصت
spaces
فرصت
deliberation
فرصت
charring
فرصت
season
فرصت
deliberates
با فرصت
timed
فرصت
time
فرصت
deliberated
با فرصت
times
فرصت
char
فرصت
space
فرصت
opportunity
فرصت
chars
فرصت
breather
فرصت
opportunities
فرصت
deliberations
فرصت
breathers
فرصت
deliberating
با فرصت
leisure
فرصت مجال
chance
فرصت مجال
head starts
فرصت برتری
timed
فرصت مجال
time
فرصت موقع
chance
فرصت بل گرفتن
opportunity cost
هزینه فرصت
time
فرصت مجال
betimes
در اولین فرصت
chanced
فرصت مجال
chanced
فرصت بل گرفتن
make time
فرصت کردن
last-ditch
آخرین فرصت
market opportunity
فرصت بازار
times
فرصت موقع
head start
فرصت برتری
opportunist
فرصت طلب
timed
فرصت موقع
at leisure
فرصت دار
times
فرصت مجال
chancing
فرصت بل گرفتن
chances
فرصت بل گرفتن
chances
فرصت مجال
chancing
فرصت مجال
opportunism
فرصت طلبی
deliberate defense
پدافند با فرصت
occasion
فرصت مناسب
tidewaiter
درانتظار فرصت
breathing gap
فرصت سر خاراندن
occasions
فرصت مناسب
occasioned
فرصت مناسب
vantage
تفوق فرصت
occasioning
فرصت مناسب
to wait one's leisure
پی فرصت گشتن
foot in the door
<idiom>
گشایش یا فرصت
tidewaiter
مترصد فرصت
get a break
<idiom>
فرصت داشتن
deliberate breaching
نفوذ با فرصت
snapat the chance
فرصت را در اغوش بگیر
miss the boat
<idiom>
ازدست دادن فرصت
to seize the opportunity
فرصت را غنیمت شمردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com