Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (33 milliseconds)
English
Persian
set the clock
ساعت را تنظیم کردن
Search result with all words
clock
مداری که فرکانس آن توسط کاربر تنظیم میشود. برای یکسان کردن سیگنالها و مدار ها با یک باس ساعت
clocks
مداری که فرکانس آن توسط کاربر تنظیم میشود. برای یکسان کردن سیگنالها و مدار ها با یک باس ساعت
Other Matches
ampere hour meter regulation
تنظیم امپر- ساعت سنج
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'.
هفته آینده کانال
[تلویزیون]
را برای قسمت دیگری از
{ساعت شادی}
تنظیم کنید.
calibration
تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
sight adjustment
تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
sundial
ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
sundials
ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
range spotting
تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
tunes
تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
tune
تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
compass rose
دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
Look at the watch.
نگاه کنید به ساعت
[مچی]
ببینید ساعت چند است.
zone time
وقت یا ساعت منطقهای سیستم ساعت 42 ساعتی جهانی
By my watch it's five to nine.
طبق ساعت
[مچی]
من ساعت پنج دقیقه به نه است.
My curfew is at 11.
من ساعت ۱۱ باید خانه باشم.
[چونکه پدر و مادر اجازه نمی دهند از آن ساعت به بعد]
He arrives at 4 O'clock instead of 3 O'clock.
او
[مرد]
عوض ساعت ۳ ساعت ۴ می آید.
standard time
ساعت بین المللی ساعت استاندارد
spindles
دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
spindle
دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
camera station
ایستگاه تنظیم عکاسی هوایی نقطه تنظیم دوربین
countdown
میزان کردن ساعت
countdowns
میزان کردن ساعت
tune
تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tunes
تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
To set ones watch .
ساعت خودرا میزان کردن
synchronous
ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دو وسیله با یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسالی هم سان با سیگنال ساعت است
to impose a curfew
خاموشی در ساعت معین شب بر قرار کردن
to watch the clock
[با بیحوصلگی]
دائما به ساعت نگاه کردن
clockwise
مطابق گردش عقربه ساعت در جهت عقربه ساعت
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
locks
همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
lock
همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
calibrating
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrate
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
stet processus
گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
o'clock
ساعت از روی ساعت
compensates
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
set out
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
compensated
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensate
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
regulated
تنظیم کردن
adjusting
تنظیم کردن
lay down
تنظیم کردن
formulating
تنظیم کردن
attend
تنظیم کردن
attending
تنظیم کردن
regulate
تنظیم کردن
regulating
تنظیم کردن
regulates
تنظیم کردن
classifies
تنظیم کردن
classify
تنظیم کردن
classifying
تنظیم کردن
adjust
تنظیم کردن
make out
تنظیم کردن
calibrate
تنظیم کردن
adjusts
تنظیم کردن
to set out
تنظیم کردن
regularised
تنظیم کردن
frame
تنظیم کردن
redact
تنظیم کردن
calibrated
تنظیم کردن
regularizing
تنظیم کردن
regularizes
تنظیم کردن
regularized
تنظیم کردن
regularize
تنظیم کردن
regularising
تنظیم کردن
regularises
تنظیم کردن
calibrating
تنظیم کردن
calibrates
تنظیم کردن
formulate
تنظیم کردن
to put in to shape
تنظیم کردن
tune
تنظیم کردن
to make out
تنظیم کردن
formulated
تنظیم کردن
set up
تنظیم کردن
tunes
تنظیم کردن
attends
تنظیم کردن
to draw up
تنظیم کردن
adjustments
تنظیم کردن
to draw out
تنظیم کردن
adjustment
تنظیم کردن
lineup
تنظیم کردن
regiment
تنظیم کردن
regiments
تنظیم کردن
formulates
تنظیم کردن
pages
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
paged
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
page
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
transmissions
وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
transmission
وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
adjusts
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusting
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
draw up
کارها را تنظیم کردن
preset
از پیش تنظیم کردن
spots
تنظیم تیر کردن
ranging
تنظیم کردن اسلحه
ranging
تنظیم تیر کردن
adjustments
تنظیم و میزان کردن
pre-setting
از پیش تنظیم کردن
tune up
موتور را تنظیم کردن
pre-sets
از پیش تنظیم کردن
pre-set
از پیش تنظیم کردن
reconstitute
تنظیم مقیاس کردن
spot
تنظیم تیر کردن
reconstituted
تنظیم مقیاس کردن
reconstituting
تنظیم مقیاس کردن
reconstitutes
تنظیم مقیاس کردن
rheostat
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
rheostatic
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
replenished
تنظیم کردن روغن سلاحها
replenishes
تنظیم کردن روغن سلاحها
replenishing
تنظیم کردن روغن سلاحها
to draw up a contract
قراردادی نوشتن یا تنظیم کردن
order
سفارش دادن تنظیم کردن
adjusts
میزان کردن تنظیم کنید
adjusting
میزان کردن تنظیم کنید
adjusting
تصفیه نمودن تنظیم کردن
replenish
تنظیم کردن روغن سلاحها
sight in
تنظیم کردن دید در تفنگ
zero
روی صفر تنظیم کردن
zeros
روی صفر تنظیم کردن
zeroes
روی صفر تنظیم کردن
adjusts
تصفیه نمودن تنظیم کردن
pilot
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
locating
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locates
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
piloted
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
located
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
pressurises
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurising
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
locate
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
pilots
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
billing
صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
edited
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
sets
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
setting up
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
set
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
mounts
تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
pressurizes
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
edit
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
pressurize
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
mount
تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
indict
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
timing
تنظیم زمان عمل کردن موتور
indicted
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
pressurizing
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
indicting
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicts
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
sight alinement
تنظیم محور زاویه یاب تنظیم محور دوربین و وسایل نشانه روی با محور لوله
zeros
تنظیم کردن دید برای دقت درتیراندازی
call book
دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
wake up
تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
zeroes
تنظیم کردن دید برای دقت درتیراندازی
zero beat
تنظیم کردن دقیق موج دستگاه وفرکانس ان
zero
تنظیم کردن دید برای دقت درتیراندازی
to balance out
میزان کردن
[تنظیم کردن ]
aligned
تنظیم کردن تطبیق کردن
aligns
تنظیم کردن تطبیق کردن
edited
تصحیح کردن تنظیم کردن
edit
تصحیح کردن تنظیم کردن
adjusting
تعدیل کردن تنظیم کردن
adjusts
تعدیل کردن تنظیم کردن
controlling
نظارت کردن تنظیم کردن
control
نظارت کردن تنظیم کردن
controls
نظارت کردن تنظیم کردن
align
تنظیم کردن تطبیق کردن
aligning
تنظیم کردن تطبیق کردن
zeroes
قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
zero
قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
to tune in TV
[radio]
روی کانال مشخصی تلویزیون
[رادیو]
را تنظیم کردن
adapt
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
adapts
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
adapting
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
zeros
قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
halving adjustment
تنظیم نیم حبابها به منظورتراز کردن دستگاههای اندازه گیر
to kern
کاهش دادن
[و تنظیم کردن ]
فاصله دخشه ها
[فناوری چاپ]
weather helm
تنظیم سکان برای خنثی کردن اثر جریان هوا
dialed
تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dials
تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dial
تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
ranges
تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
dialled
تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
ranged
تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
range
تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
blue key
نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
adaptations
توانایی یک وسیله برای تنظیم کردن محدوده حساسیت خود در موقعیتهای مختلف
adaptation
توانایی یک وسیله برای تنظیم کردن محدوده حساسیت خود در موقعیتهای مختلف
go no go
اچار تنظیم فاصله سر تیر بارکالیبر 7/21 اچار تنظیم فاصله پیشانی گلنگدن
sidelay
تنظیم کننده کناره کاغذ وسیله تنظیم کناره کاغذ درماشین چاپ
adjusting ring
حلقه تنظیم زمان ماسوره حلقه تنظیم
images
تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
image
تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
collimate
تنظیم کردن هرنوع تجهیزات اپتیکی برای داشتن پرتو نوری موازی از یک منبع نقطهای نور یا برعکس
config.sys
در -MS DOS فایل متن مشخصاتی که حاوی دستوراتی برای تنظیم پارامترها و بار کردن نرم افزار درایو است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com