Dictiornary-Farsi | ساعت شمار دقیق | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
chronometer	ساعت شمار دقیق


Other Matches

hour hands	عقربه ساعت شمار
hour land	عقربه ساعت شمار
hour hand	عقربه ساعت شمار
minute hand	عقربه دقیقه شمار ساعت
quartz clock	بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
crystal	قطعه کوچک از کریستال کوارتز که در فرکانس خاص به لرزش در می آید که به عنوان یک سیگنال ساعت خیلی دقیق برای کامپیوتر یا سایر برنامههای کاربردی زمان بندی شده به کار می رود
crystals	قطعه کوچک از کریستال کوارتز که در فرکانس خاص به لرزش در می آید که به عنوان یک سیگنال ساعت خیلی دقیق برای کامپیوتر یا سایر برنامههای کاربردی زمان بندی شده به کار می رود
sundial	ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
sundials	ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
speedometer odometer	تاکومتر با کیلومتر شمار سرعت سنج با کیلومتر شمار
Look at the watch.	نگاه کنید به ساعت [مچی] ببینید ساعت چند است.
zone time	وقت یا ساعت منطقهای سیستم ساعت 42 ساعتی جهانی
By my watch it's five to nine.	طبق ساعت [مچی] من ساعت پنج دقیقه به نه است.
My curfew is at 11.	من ساعت ۱۱ باید خانه باشم. [چونکه پدر و مادر اجازه نمی دهند از آن ساعت به بعد]
He arrives at 4 O'clock instead of 3 O'clock.	او [مرد] عوض ساعت ۳ ساعت ۴ می آید.
spindle	دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
standard time	ساعت بین المللی ساعت استاندارد
spindles	دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
synchronous	ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دو وسیله با یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسالی هم سان با سیگنال ساعت است
clockwise	مطابق گردش عقربه ساعت در جهت عقربه ساعت
o'clock	ساعت از روی ساعت
transmissions	وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
transmission	وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
incomputable	بی شمار
innumerous	بی شمار
uncountable <adj.>	بی شمار
uncounted	بی شمار
countless <adj.>	بی شمار
innumerable <adj.>	بی شمار
numberless <adj.>	بی شمار
sumless <adj.>	بی شمار
myriad <adj.>	بی شمار
measureless	بی شمار
innumerable	بی شمار
counts	شمار
unnumbered	بی شمار
numeration	شمار
count	شمار
counted	شمار
counting	شمار
pulse counter	پالس شمار
timepieces	گاه شمار
timepiece	گاه شمار
second-hand	ثانیه شمار
unit	یگان شمار
calender	گاه شمار
turns counter	دور شمار
workforce	شمار کارگران
sprinkling	شمار اندک
record count	شمار مدارک
an infinity of reasons	دلایل بی شمار
units	یگان شمار
hour meter	زمان شمار
address counter	نشانی شمار
pulse counter	ضربه شمار
milestones	میل شمار
milestones	فرسنگ شمار
chronoscope	گاه شمار
submultiple	برخه شمار
to be valid	به شمار آمدن
chronoscope	لحظه شمار
stopwatches	قدم شمار
stopwatches	گام شمار
speedometer	کیلومتر شمار
stopwatch	قدم شمار
stopwatch	گام شمار
step counter	گام شمار
revolution conter	دور شمار
milestones	فرسخ شمار
milestone	میل شمار
milestone	فرسنگ شمار
sequence counter	ترتیب شمار
milestone	فرسخ شمار
minimizer	کوچک شمار
speedometers	کیلومتر شمار
pedometer	گام شمار
miles and miles	فرسخهای بی شمار
numerator	برخه شمار
location counter	مکان شمار
pedimeter	گام شمار
metronome	میزانه شمار
metronomes	میزانه شمار
to count [as]	به شمار رفتن
mileage recorder	کیلومتر شمار
timeline	گاه شمار
frequency count	شمار بسامد
logs	کیلومتر شمار ناو
log	کیلومتر شمار ناو
tellers	رای شمار تحویلدار
cash register	صندوق پول شمار
teller	رای شمار تحویلدار
milepost	کیلومتر شمار جاده
metronomic	مطابق میزانه شمار
sweep hand	عقربه ثانیه شمار
cash registers	صندوق پول شمار
chronometer	گاه شمار کرونومتر
planetesimal	اجرام کوچک وبی شمار اسمانی
miliary	عرق گزی کوچک وبی شمار
milestones	بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
numerator	برخه شمار [شماران] [صورت کسر] [ریاضی]
milestone	بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
there is no time like the present <idiom>	سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را
accurate	دقیق
exquisite	دقیق
exacted	دقیق
particular redemption	دقیق
exacts	دقیق
exact	دقیق
literal	دقیق
punctilious	دقیق
precision	دقیق
punctiliously	دقیق
tenty	دقیق
exact solution	حل دقیق
wistful	دقیق
intent	دقیق
advertent	دقیق
scholastic	دقیق
subtil	دقیق
punctual	دقیق
scrutinizer	دقیق
scholastical	دقیق
stringently	دقیق
stringent	دقیق
astute	دقیق
watchfulness	دقیق هشیاری
sounded	بی خطر دقیق
going-over	بررسی دقیق
goings-over	بررسی دقیق
sound	بی خطر دقیق
punctual	باذکرجزئیات دقیق
in-depth	دقیق و عمیق
instrument	الات دقیق
an a calculator	محاسب دقیق
scrutiny	بررسی دقیق
pernickety	کاربسیار دقیق
precise	دقیق کردن
queasy	زیاد دقیق
precise	صریح دقیق
corrects	دقیق یا درست
correcting	دقیق یا درست
correct	دقیق یا درست
sounds	بی خطر دقیق
precision tools	الات دقیق
precise	خیلی دقیق
instruments	الات دقیق
arm of precision	اسلحه دقیق
soundest	بی خطر دقیق
thorough paced	دقیق گام
precision measurment	سنجش دقیق
setting up	لجوج دقیق
sets	لجوج دقیق
set	لجوج دقیق
precision tool	ابزار دقیق
precision fire	تیر دقیق
precisionist	بسیار دقیق
fine spun	دقیق خیالی
queazy	زیاد دقیق
tenuous	لطیف دقیق
precision levelling	ترازیابی دقیق
precision sweep	روبش دقیق
exact location	محل دقیق
subtle	دقیق لطیف
subtler	دقیق لطیف
subtlest	دقیق لطیف
precision spirit level	ترازوی دقیق
fine setting	تنظیم دقیق
fine adjustment	تنظیم دقیق
precision scale	مقیاس دقیق
control	توپزن دقیق
controlling	توپزن دقیق
controls	توپزن دقیق
high accuracy measurement	سنجش دقیق
pryingly	با نگاه دقیق
thoroughgoing	بسیار دقیق
precisian	خیلی دقیق
persnickety	کاربسیار دقیق
strictly speaking	دقیق شویم
perpend	دقیق بودن
precision adjustment	تنظیم دقیق
particularization	شرح دقیق
precision instrument	سنجه دقیق
precision balance	ترازوی دقیق
detailed analysis	بررسی دقیق
imprecise	غیر دقیق
micro pressure gage	فشارسنج دقیق
watchful	بی خواب دقیق
detailed analysis	آنالیز دقیق
inspect	ازمایش دقیق بازبینی
inspected	ازمایش دقیق بازبینی
fine adjustment knob	دکمه تنظیم دقیق
fine sight	تنظیم خط نشانه دقیق
fine turning	میزان سازی دقیق
calibration	تنظیم الات دقیق
sticklers	سمج خیلی دقیق
fine tuning	میزان سازی دقیق
altitude fine adjustment	دستگاه تنظیم دقیق
measuring magnifier	مسافت یاب دقیق
precision measuring equipment	تجهیزات سنجش دقیق
precision casting	ریخته گری دقیق