English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 179 (13 milliseconds)
English Persian
painstaking ساعی رنج برنده
painstakingly ساعی رنج برنده
Other Matches
industrious ساعی
industrious <adj.> ساعی
studious ساعی
laboursome ساعی
assiduous <adj.> ساعی
diligent <adj.> ساعی
sedulous <adj.> ساعی
studious <adj.> ساعی
laborious ساعی
trying ساعی
toilful ساعی
sedulous ساعی
active ساعی
assiduous ساعی
hardworking <adj.> ساعی
an active man مرد ساعی
diligent کوشنده ساعی
industriously بطور ساعی
industriousness ساعی بودن
discoverer پی برنده
scissile برنده
discoverers پی برنده
conductive برنده
incisory برنده
high proof برنده
winnings برنده
incisor tooth برنده
foretooth برنده
winner برنده
winners برنده
portative برنده
mutilator برنده
deferent برنده
winning برنده
cutters برنده
heuristic پی برنده
vehicle برنده
vehicles برنده
cutter برنده
cutting برنده
incisive برنده
trenchant برنده
medallist برنده مدال
outpoint برنده با امتیاز
persi برنده سر دیو
perseus برنده سر دیو
annihilator از بین برنده
winners برنده بازی
achiever از پیش برنده
booster بالا برنده
medalists برنده مدال
boosters بالا برنده
promoters پیش برنده
medalist برنده مدال
impeller پیش برنده
highest bidder برنده مزایده
impellor پیش برنده
gonfalonier برنده پرچم
gestatorial برنده پاپ
uptake بالا برنده
edged tool الت برنده
edge tool الت برنده
dissolvent حل کننده برنده
lacerative برنده یا درنده
deferent بیرون برنده
promoter پیش برنده
cutting head نوک برنده
matrolinous بارث برنده
decisions برنده با امتیاز
uplifter بالا برنده
decision برنده با امتیاز
victors برنده مسابقه
victor برنده مسابقه
utilizer بکار برنده
winner of a match برنده مسابقه
winning position پوزیسیون برنده
incisively بطور برنده
wearing تحلیل برنده
shoo-in <idiom> برنده مطلق
dark horses برنده غیرمترقبه
heiresses ارث برنده زن
heiress ارث برنده زن
contenders برنده احتمالی
resolutive تحلیل برنده
winning move حرکت برنده
medallists برنده مدال
dark horse برنده غیرمترقبه
contender برنده احتمالی
propelling پیش برنده
raiders یورش برنده
raider یورش برنده
prizer برنده جایزه
prizewinner برنده جایزه
winner برنده بازی
user بکار برنده
users بکار برنده
propulsive جلو برنده
promotor پیش برنده
raise the hand بالابردن دست برنده
walk all over someone <idiom> براحتی برنده شدن
Nobel laureate برنده جایزه نوبل
nonwinner هرگز برنده نشده
winterer بسر برنده زمستان
limivorous فرو برنده گل ولای
Nobel Prize winner برنده جایزه نوبل
won ending اخر بازی برنده
myrmecophilous بهره برنده ازمورچه
jackpots برنده تمام پولها
benefitical منتفع فایده برنده
chung seung برنده هوگوابی تکواندو
benefic فایده برنده نیکوکار
carry the day <idiom> برنده یا موفق شدن
bearing capacity قدرت برنده باربرد
cutler فروشنده الات برنده
backsword شمشیر یک لبهء برنده
jackpot برنده تمام پولها
decisions برنده کشتی با امتیاز
decision برنده کشتی با امتیاز
emasculative برنده نیروی مردی
liquidators برچیننده از بین برنده
emasculatory برنده نیروی مردی
emulous رشک برنده طالب
file cutter قسمت برنده سوهان
liquidator برچیننده از بین برنده
gulf هر چیز بلعنده وفرو برنده
gulfs هر چیز بلعنده وفرو برنده
sharp tongued بکار برنده سخنان زننده
scissors چیز برنده قطع کننده
To win on points. با امتیاز برنده شدن ( در مسابقات )
hybrid propulation نیروی پیش برنده مختلط
to scramble a victory بزحمت برنده [پیروز] شدن
to ease to a victory به سادگی برنده شدن [ورزش]
hellward سوی دوزخ بر بدوزخ برنده
cutting angle سطح برنده تیغه برش
hoong seung برنده هوگو قرمز تکواندو
novillero گاوبازی که هنوز برنده نشده
maidens اسبی که هنوز برنده نشده
assimilator تحلیل برنده همانند سازنده
maiden اسبی که هنوز برنده نشده
procrustean بوسیله اعمال زورکاری از پیش برنده
blade قسمت برنده لبههای تیغ دار
runner up دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
waltz off with <idiom> فائق آمدن ،براحتی برنده شدن
cupholder برنده گلدان جایزه در مسابقه نهایی
dye-remover از بین برنده رنگ [سفید کننده]
runners-up دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
runner-up دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
defoliating agent عامل از بین برنده برگ وسبزینه درختان
I have not played my trump ( winning ) card . ورق برنده را هنوز رو نکره ام ( بازی نکردم )
defoliants مواد از بین برنده برگ وسبزینه درختان
open water فاصله مشخص بین برنده ونزدیکترین رقیب
shoo in کسیکه احتمال زیاد دارد برنده شود
ingestive بشکم برنده وابسته به قورت و بلع دادن خوراک
The tongue is not steel , yet it cuts. <proverb> زبان اگر چه فولاد نیست اما برنده است .
photo finish استفاده از عکس برای تعیین برنده مسابقه فشرده
maiden race مسابقه بین اسبهایی که هرگز برنده نشده اند
saving قرارداد بین سوارکاران مسابقه برای تقسیم جایزه برنده
free-for-all اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
free-for-alls اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
compound helicopter هلی کوپتری که مجهز به سیستم جلو برنده کمکی است
winner's circle محوطه نزدیک خط پایان درمسیر سوارکار و اسب برنده برای گرفتن جایزه
long shot شانس کمی برای برنده شدن دارد نوعی شرط که احتمال بردن ان کم است
adjudicating تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicate تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicated تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicates تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
selling race مسابقه اسب دوانی که در ان اسب برنده بمعرض مزایده گذارده میشود
skittle که در طی که توپی بطرف میخ پرتاب میکنند ودرصورت اصابت به میخ برنده محسوب میشوند
medalist دارای مدال برنده مدال
medalists دارای مدال برنده مدال
medallist دارای مدال برنده مدال
medallists دارای مدال برنده مدال
broached ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaches ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaching ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broach ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com