English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 108 (6 milliseconds)
English Persian
school age سالهای تحصیل
Other Matches
past years سالهای گذشته
the forties سالهای چل چلی از 04 تا 05سالگی
deferred credits اعتبارات سالهای محاسباتی
the sixties سالهای 06 تا96 از عمر
underclassman شاگرد سالهای اول و دوم دانشگاه
american campaign medal نشان خدمت امریکا برای سالهای 64- 1491
russian revolution وقایعی که در فاصله سالهای 5091 تا 7191 درروسیه اتفاق افتاد و بالاخره به تشکیل دولت سوسیالیستی در ان کشور منجر شد
the common wealth of england جمهوری یا شبه جمهوری که در فاصله سالهای 9461 تا0661 در انگلستان برقراربود
new deal برنامه توسعه اقتصادی فرانکلین روزولت پس از سالهای بعداز بحران بزرگ درامریکا که دران کمک به کشاورزی بازنشستگی وبیمه بیکاری و غیره گنجانیده شده است
study تحصیل
securement تحصیل
studying تحصیل
acquistion تحصیل
studies تحصیل
schooling تحصیل
achievements تحصیل
achievement تحصیل
acquisitions تحصیل
obtaining تحصیل
acquirement تحصیل
acquisition تحصیل
he applied him self to study مشغول تحصیل شد
graduation فراغت از تحصیل
achieve تحصیل کردن
educated تحصیل کرده
school age سن آغاز تحصیل
impetration تحصیل بدرخواست
self taught تحصیل کرده
securer تحصیل کننده
s.for study ذوق تحصیل
s.for study میل به تحصیل
nonresident تحصیل مکاتباتی
schoolfellow تعلیم تحصیل
recoveries تحصیل چیزی
getting تحصیل شده
gets تحصیل شده
get تحصیل شده
earn تحصیل کردن
earned تحصیل کردن
earns تحصیل کردن
recovery تحصیل چیزی
schools تحصیل در مدرسه
school تحصیل در مدرسه
to leave school ترک تحصیل کردن
degree دیپلم یا درجه تحصیل
studiousness عشق بخواندن یا تحصیل
clerisy طبقه تحصیل کرده
procuration تحصیل چیزی خرید
scoolable مشغول تحصیل اجباری
earned income درامد تحصیل شده
to obtain permission تحصیل اجازه کردن
to study for the bar تحصیل حقوق کردن
schoolable مشمول تحصیل اجباری
procuance تحصیل چیزی خرید
serendipity تحصیل نعمت غیرمترقبه
ineducable غیر قابل تحصیل
toi mug at سخت تحصیل کردن
degrees دیپلم یا درجه تحصیل
school drop out ترک تحصیل کرده
cultured مهذب تحصیل کرده
graft از راه نادرستی تحصیل کردن
gained حصول تحصیل منفعت کردن
to study persian زبان فارسی تحصیل کردن
availability سهولت و امکان تحصیل اعتبار
yuppie جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
yuppies جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
gains حصول تحصیل منفعت کردن
gain حصول تحصیل منفعت کردن
etymologize تحصیل علم اشتقاق کردن
dropout کسی که ترک تحصیل میکند
win بدست اوردن تحصیل کردن
grafts از راه نادرستی تحصیل کردن
wins بدست اوردن تحصیل کردن
grafted از راه نادرستی تحصیل کردن
my unwillingness to study بی میلی من نسبت بتحصیل بیزازی من از تحصیل
convocation جشن پایان تحصیل جمعی دانشجویان
To neglect ones studies . از تحصیل خود غافل ماندن ( شدن )
school and college ability test آزمون توانایی تحصیل درمدرسه و دانشگاه
homecoming عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
homecomings عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
academia حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
minor در رشته ثانوی یا فرعی تحصیل کردن کماد
alumni پسریامردیکه دراموزشگاهی تحصیل کرده وازانجافارغ التحصیل شده
grafted پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
grafts پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
graft پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
safe-conducts سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conduct سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conducts سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
co-eds دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
co ed دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
co-ed دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
achieving تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieves تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieved تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
studies تحصیل کردن مطالعه کردن
procure تحصیل کردن جاکشی کردن
procured تحصیل کردن جاکشی کردن
procuring تحصیل کردن جاکشی کردن
studying تحصیل کردن مطالعه کردن
getting حاصل کردن تحصیل کردن
get حاصل کردن تحصیل کردن
gets حاصل کردن تحصیل کردن
procures تحصیل کردن جاکشی کردن
study تحصیل کردن مطالعه کردن
strikes اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strike اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com